جنگ و اعتراض
مرتضي ميرحسيني
يك: سال 1967 ميلادي در چنين روزي نزديك به 100 هزار نفر در واشنگتن جمع شدند و ضد جنگ ويتنام تظاهرات كردند. نيمي از اين جمعيت پياده تا مقر پنتاگون رفتند و با شعارهاي پرشور و فريادهاي بيوقفه، پايان جنگ در آسياي شرقي را مطالبه كردند. البته آن زمان نزديك به دوازده سال از شروع جنگ در ويتنام ميگذشت (شروع از پاييز 1955) و خود امريكا مدتي طولاني به شكل غيررسمي و از 1964 رسما درگير ماجراي ويتنام بود. اما چند سالي زمان لازم بود تا بحران خودش را نشان دهد. نظرسنجيهاي تابستان 1967 نشان ميداد كه بيشتر از نصف مردم امريكا با مداخله كشورشان در منازعات ويتنام مخالفند و دلايل دولت براي حضور نظامي در هندوچين را قانعكننده نميبينند. تصميم رييسجمهور، ليندون جانسون براي افزايش مالياتها- كه باتوجه به هزينههاي جنگ، تصميمي اجتنابناپذير هم بود- اين نارضايتي را به خشم تبديل كرد و عملا بخش بزرگي از جامعه امريكا را رودرروي دولت اين كشور قرار داد. سران جنبشهاي ضد جنگ و حاميان صلح از اين فرصت بهره گرفتند و چند تظاهرات بزرگ را در شهرهاي اصلي امريكا سازماندهي كردند. در سانفرانسيسكو چند ده هزار نفر را به خيابان كشاندند و در نيويورك جمعيت انبوهي را جلوي سازمان ملل جمع كردند. اما تجمع اعتراضي در اوكلند به خشونت و درگيري با پليس كشيده شد و توجه رسانهها و افكار عمومي را بيشتر از قبل به ماجرا جلب كرد.
دو: فرماندهان نظامي امريكايي حاضر در ويتنام، بيتوجه به ملاحظات سياسي هميشه به خبرنگاران ميگفتند كه تعيين زماني براي پايان جنگ ممكن نيست و روزنامههاي ايالات متحده هر هفته آماري از تلفات سربازان امريكايي و هزينههايي كه جنگ بر اقتصاد اين كشور تحميل كرده بود منتشر ميكردند. در چنين شرايطي خواستههاي معترضان از مطالبه خروج از ويتنام فراتر رفت و به تلاش براي تغيير سياست ايالات متحده در جنگ سرد رسيد. برخي رقباي جانسون هم- كه به تصاحب صندلي او فكر ميكردند- با اين جريان همراه شدند. مثلا شهردار نيويورك همان زمان گفت اگر دولت نميتواند هزينههاي ضروري داخلي را تامين كند، بهتر است درباره «وظايفي كه احساس ميكنيم در ويتنام و جاهاي ديگر داريم تجديدنظر كنيم.» البته دولت هم دست روي دست نگذاشت و تبليغات رسمي را بيشتر كرد. حتي فرمانده نظاميان امريكايي در ويتنام را به كشور فراخواندند و كار اقناع كنگره و آرام كردن افكار عمومي براي تداوم جنگ و تحمل شرايط را به او سپردند.
سه: بسياري از آنهايي كه آن روز- مانند نورمن ميلر و نوام چامسكي- در واشنگتن در اعتراض به جنگ ويتنام به خيابان آمدند و آن جمعيت بزرگ را شكل دادند، صادقانه مخالف خونريزي و جنگافروزي بودند و به تغيير سياست كشورشان اميد داشتند. اما آنچه جنبش ضد جنگ در امريكا را تقويت ميكرد، همان مسائل اجتماعي و مشكلات اقتصادي بود. اين جنبش اعتراضي هم مانند همه جنبشهاي مشابه پيش و پس از خود بر بستر نارضايتيهاي اجتماعي و سرخوردگي عمومي شكل گرفت و قدرتنمايي آنهم تابعي از وخامت اوضاع امريكا بود زيرا تا زماني كه اوضاع نسبتا مناسب و شرايط تاحدي روبهراه بود كسي به حضور در خيابان و اعتراض فكر نميكرد و نه كشتار ويتناميها و نابودي اين كشور اهميتي داشت و نه سياستهاي دولت ايالات متحده در جنگ سرد.