به بهانه سالروز تولد سردار ملي
ستارخان، صداي مشروطهخواهي ايران
رضا مختاري اصفهاني
ستارخان يك لوطي بود كه با انقلاب مشروطه از حاشيه به متن آمد و از دلالي اسب به عنوان مهم «سردار ملي» رسيد. او از محله اميرخيز تبريز برخاسته بود. تبريز از ديرباز به لوطيگري شهره بود و رقابت ميان لوطيان محلاتش زبانزد همگان. ايران كه مشروطه شد، لوطيان به طيفهاي مختلف تقسيم شدند؛ گروهي مانند ستارخان و باقرخان به مشروطه پيوستند. گروهي مانند لوطيان محله دوچي از دربار حمايت كردند و در انجمن اسلاميه به رهبري ميرهاشم دوچي گرد آمدند. برخي هم در سلك مجاهدان مشروطهخواه درآمدند اما به اين نيت كه در نظام جديد بتوانند به منافع خود دست يابند. اين گروه اخير در بيان مشروطهخواهان، «مجاهدان مجازي» نام گرفتند. ستارخان اما مجاهد واقعي بود كه در بزنگاهها نه مجاهدت به كنار نهاد و نه لوطيگري وانهاد. او به هنگام درگيري با لوطيان طرفدار استبداد، از آنكه از ميان رفقاي لوطياش كسي كشته ميشد، تأسف ميخورد و دستور ميداد در اكرامش كم نگذارند.
در آن هنگام كه پس از سركوب مشروطه در تهران، تمامي سنگرهاي مشروطهخواهان در تبريز فرو ريخته و بيرقهاي سفيد به نشانه تسليم در مقابل قزاقان روس و طرفداران استبداد بر سر در خانهها آويخته شده بود، ستارخان ننگ تسليم را تاب نياورد و با برانداختن اين بيرقها مقاومت تبريز را رقم زد. در اين بزنگاه مجاهدان واقعي از مجاهدان مجازي متمايز شدند. در فضاي خفقاني كه همه ايران در سكوت و خاموشي فرو رفته بود، او صداي مشروطهخواهي ايران شد. شايد فهم ستارخان از مشروطه متفاوت از روشنفكران بود، اما او با نپذيرفتن ظلم و سلطه بيگانه در احياي مشروطه سهم بسزايي داشت. به قول سيداحمد كسروي، جماعت لوطي نيك و بد را با هم داشتند. او تا آخر رفتار لوطيانه داشت، اما تعصب نسبت به هموطن را جايگزين تعصب نسبت به هممحلهايهايش كرد. او از حصار تنگ محله و شهر خارج شد تا سردار ملي شود. هرچند پس از همه رشادتهايي كه به خرج داد، برخي از روشنفكران مانند سيدحسن تقيزاده منتقد رفتارش بودند؛ رفتاري كه نشان از منش لوطيگري او داشت.
چنانچه روايت شده، يك لوطي به نام فرجآقا را براي حكومت مرند فرستاد. مردم از عدم رعايت امور شرعي توسط فرجآقا به ستارخان شكايت فرستادند. ستارخان پاسخ داد: «من براي شما پيشنماز نفرستادهام. اگر در امر حكومت نقصي دارد، بگوييد تا تغييرش دهم». نكته غمانگيز آنكه با وجود استقرار دوباره مشروطه، نتوانست در تبريز بماند. با همه همراهيهاي برخي از لوطيان با مشروطه اما روشنفكران راه و رسم لوطيگري را براي ايرانِ در مسير تجدد نميپسنديدند. ماجراي پارك اتابك در جهت خلع سلاح آن دسته از مجاهدين صورت گرفت كه در گرد دو لوطي نامدار، ستارخان و باقرخان، گرد آمده بودند. وگرنه بخش مهمي از مجاهدان خارج از اين دايره مشمول خلع سلاح نشدند. ستارخان در اين حادثه پا ودلش شكسته شد. روزگارش به انزوا گذشت تا درگذشت. تقيزاده كه پرچمدار برانداختن رسم لوطيگري بود، سالها گذشت تا درباره فرهنگ جوانمردي كه در لوطيگري نمود داشت، تجديد نظر كند. او از پي سالها تجربه و مطالعه دريافته بود لوطيگري از جامعه ايران حذفشدني نيست. آنچه بايد انجام ميشد، احيا و بازسازي اين فرهنگ بود. ستارخان اما ديگر نبود تا اين تحول فكري را ببيند، هرچند نامش ماندگار شده بود.