معتقد هستم به دليل تغيير شرايط جامعه خصوصا از 96 به اين سو نميتوانيم با سبك گذشته سياستورزي كنيم يعني سياستورزي نيابتي ديگر جواب نميدهد.
بايد مسووليت بپذيريم البته به دليل شرايط حساس كشور، بازي را بر هم نميزنيم اما بايد نامزد و برنامههاي خود را اعلام كنيم؛ اگر گذاشتند، ميآييم و برنامه خود را پيش ميبريم. اگر نگذاشتند به جامعه ميگوييم نگذاشتند، ما برنامه داشتيم، برنامه را تبديل به گفتمان اصلي جامعه ميكنيم.
در حال حاضر پيشنهاد شما به مردم و احزاب سياسي چيست؟ هيچ كاري نكنند و به خانه بروند يا پيشنهاد خاصي داريد؟
آقاي زيدآبادي يك نكته كاملا درستي ميگويند، ما ميتوانستيم بعضي خطاها را انجام ندهيم و به اينجا نرسيم.
با وجود تمام كشمكشهايي كه آقاي زيدآبادي درخصوص دولت آقاي خاتمي مطرح ميكند، اين آقاي باهنر است كه اعتراف ميكند درخشانترين دوران اقتصادي كشور پس از جنگ، دولت دوم خاتمي بوده است.
ما بعضي احزاب داريم كه فقط در ايام انتخابات پيدايشان ميشود و فقط ميخواهند پست بگيرند و بروند، در اين مورد با آقاي زيدآبادي اختلافنظر نداريم.
محور اصلي بحث ما بايد حول محور «چه بايد كرد» باشد، همه ما در نقد وضع موجود حرفهاي بسيار داريم اما وقتي ميرسيم به چه بايد كرد، زبانها الكن ميشود.
من معتقد هستم ما ميتوانيم در مورد گذشته اختلافنظر داشته باشيم اما در مورد اينكه چه كنيم و به كجا خواهيم رفت به اشتراك نظر خواهيم رسيد.
اما اجمالا آقاي زيدآبادي، نقدشان اين است كه حضور اصلاحطلبان و حتي آقاي سحابي در مسائل سياسي اشتباه بوده و موضوع اين است كه ايشان معتقد هستند كه جريان بايد در بطن جامعه حضور داشته باشد و بعد به يكباره جامعه را نجات دهد.
ميپرسند كه مجلس ششم آمد، چه شد؟ رسيد به حداد عادل. حتي از عقبتر ميتوان گفت چرا مصدق آمد، نتيجه آن چه شد و حتي قبلتر؛ چرا اميركبير آمد؟
ميتوانيم بگوييم كه با وجود اميركبير هنوز ايران بدبخت مانده يا يك نگاه هم اين است كه چرا وجود او قطع شد و ادامه پيدا نكرد. اگر اميركبير به جاي 3 سال 30 سال ميماند اكنون ايران، ژاپن بود.
وقتي ميگوييم اگر آقاي خاتمي ميآمد، چه ميشد يا اگر نميآمد، چه ميشد؛ يك وقت ميگوييم اگر آقاي خاتمي يا دكتر بازرگان ادامه ميدادند، چه ميشد؟ مشكل و سوال ما اين است كه اين گسست ميان تداوم راه آنها مهم است يا نبود آنها؟!
امروز اگر انتخابات آزاد برگزار شود، اصلاحطلبان 10 كانديداي رياستجمهوري دارند.
من از آقاي زيدآبادي ميخواهم، بفرمايند كه از حزب ادوار تحكيم چه مانده است و آن را با مشاركت و تاثيرات اجتماعي، سياسي و تشكيلاتي آن مقايسه كنيد.
حتي ملي- مذهبيها را معرفي كنيد كه چه تاثيرگذاري داشتهاند، آنها تاثيرگذاري بيشتري داشتهاند يا آقاي خاتمي و اصلاحطلبان كه به ميدان آمدند و در مسووليت و قدرت شركت كردند؟!
همه اصلاحطلبان بعد از اينكه مسووليت گرفتند، توانستند مطرح شوند ازجمله مصدق و آقاي خاتمي كه تبديل به يك سرمايه اجتماعي شدند.
صرف حضور در قدرت نه تنها اصلاحطلبان را ضعيف نكرده بلكه از نظر تشكيلاتي، اجتماعي، سياسي و... قدرتمند شدهاند.