27 اكتبر/ روز جهاني فقر
فقر و ذوب همبستگي اجتماعي
حسن اميدوار
فقرا، فقر را زندگي سخت توام با رنج تعريف كردهاند، درك فقرا از موقعيت فقيرانهشان، احساسي توليد ميكند كه حاصل از تجربه زيسته آنها است؛ احساس عدم تجربه خوشبختي و عدم رضايت از موقعيت به دليل ناتواني از تغيير آن يا سختي در تامين هزينههاي زندگي كه احساس نارضايتي از زندگي را افزايش ميدهد. سختي مفهومي است كه رنج و محنت زندگي فقرا را مطرح ميكند جامعهشناسان نيز محروميت اجتماعي را رايجترين پيامد آشكار فقر معرفي كردهاند. برگر و لاكمن واقعيت را شامل دو بعد عيني و ذهني ميدانند. پديده فقر واقعيتي است كه به وسيله ذهن انسانها تعبير و تفسير ميشود از اين رو روانشناسان اجتماعي احساس فقر را مهمتر از خود فقر ميدانند و احساس فقر را يكي از عوامل كجروي معرفي كردهاند، زيرا روابط اجتماعي فقرا حوزهاي است كه بهشدت تحت تاثير احساس فقر قرار ميگيرد. نقص شديد در عملكرد اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و ساير زمينههاي جامعه ميتواند به شيوع فقر و محروميت بينجامد و همانگونه كه تبعيض به علت ظرفيتهاي جامعه شكل ميگيرد، فقر نيز محصول نظام اجتماعي است ولي چون پديده فقر و محروميت يك منبع تضاد است و عبور از حدهاي قابل تحمل فقر ميتواند با تشديد تعارضهاي اجتماعي، احساسات صلحطلبانه را تغيير دهد لذا به نظر ميرسد پديده فقر تهديدي براي صلح اجتماعي است.
مطالعات فقر نيز نشان داده است كه ميتوان پديده فقر را به عنوان يك شاخص مهم در تشديد و تقويت نيروهاي تضعيفكننده همبستگي و انسجام اجتماعي در نظر گرفت، زيرا فقر و نابرابري اجتماعي مانع گسترش روابط اجتماعي بين گروههاي اجتماعي ميشود و به دنبال آن وفاق اجتماعي متزلزل و همبستگي اجتماعي تضعيف ميشود. همبستگي اجتماعي مهم است، زيرا عواقب عدم همبستگي و گسستگي ميتواند بسيار وسيع باشد كه بارزترين آن قطبي شدن جامعه است اما نكته نگرانكننده، بياعتنايي سيستماتيك نسبت به قطبي شدن جامعه و گسترش شكاف طبقاتي در كشور است كه فرسايش همبستگي اجتماعي و ذوب پيوندهاي اجتماعي را به دنبال داشته است. فراموش نشود كه پيوندهاي اجتماعي ركن اصلي انسجام اجتماعي است و هر چقدر ميزان و شدت چگالي روابط اجتماعي بين كنشگران در جامعه بالاتر باشد به همان نسبت استحكام انسجام اجتماعي افزايش مييابد. (مراد از ميزان چگالي روابط اجتماعي، تعدد روابط اجتماعي، شدت روابط اجتماعي، تنوع گرهها و موجوديتها در روابط اجتماعي است). منظور از شدت روابط اجتماعي نيز ميزان فراواني روابط اجتماعي بين كنشگران در جامعه است مثلا تعداد ملاقاتهايي كه بين دو خانواده صورت ميگيرد ميزان فراواني روابط دوستي دو خانواده محسوب ميشود و به همان نسبت استحكام اجتماعي نيز افزايش مييابد.
از طرف ديگر پديده قطبي شدن جامعه با پديده طرد اجتماعي (اتميزه شدن شهروندان) يا جامعه تودهوار در حال پيوند يافتن است، يعني زمينه شكلگيري عواملي كه جنبشهاي اجتماعي را شكل ميدهند را تقويت ميكند. فقر، محروميت و طرد اجتماعي جزو مواد اوليه و خوراك نيروي محركه تئوريهاي جنبشهاي اجتماعي است. نظريه محروميت (تدگور)، استدلال دارد كه جنبشهاي اجتماعي پايه و اساس خود را بين افرادي كه احساس محروميت از برخي مواهب، امتيازها يا منابع را دارند تشكيل ميدهند. نظريه جامعه تودهوار، نيز به اتميزه شدن شهروندان اشاره ميكند و استدلال دارد كه جنبشهاي اجتماعي از افرادي تشكيل ميشوند كه احساس ناچيزي يا جداشدگي اجتماعي ميكنند، زيرا جنبشهاي اجتماعي احساس قدرت و تعلق اجتماعي را فراهم ميآورد.
تئوري ساختاري نيز محروميت، مشكلات و نارضايتي را بخشي از فشار شش عامل مهم شكلگيري جنبشهاي اجتماعي معرفي ميكند. در پايان بايد گفت كه نتايج مطالعات جديد نشان ميدهد كه فقر و نابرابري در توزيع پاداشها كنترل اجتماعي را بيثبات و روابط بين شخصي را سست ميكند كه سرانجام منجر به خصومت و خشونت فزاينده ميشود، همچنين افرادي كه در فقر ومحروميت زندگي ميكنند نسبت به ديگران احساس همبستگي كمتري نشان ميدهند و كاهش رضايتمندي و اعتماد اجتماعي از ديگر نتايج به دست آمده است. جامعهشناسي انتقادي به عنوان حسگرهاي ارگانيسم اجتماعي ميتواند يك سيستم ايمني براي جامعه تلقي شود پس بايد پذيرفت كه اگر ميزان محروميت و نابرابري اجتماعي زياد باشد، يعني توزيع منابع ارزشمند در جامعه به طور قابل ملاحظهاي داراي چولگي باشد، پس زمينه وفاق اجتماعي در جامعه محدود و دچار انسداد ميشود، همبستگي اجتماعي دچار فرسايش و زمينه جهت ظهور كژرفتاري، خشونت، جرم و جنايت و ناامنيهاي اجتماعي مهيا ميشود.
جامعهشناس و پژوهشگر صلح