كوتاه درباره مجموعه داستان «گلخاص» به بهانه چاپ مجدد
داستانهاي ريشهدار
امير مهنا
گرايشهاي خودجوش در عالم داستاننويسي بومي و تمايل بسياري از نويسندگان به سوي ادبيات ديارگرا نشاندهنده اين موضوع مهم است كه اين گونه فراموششده در عالم ادبيات، با وجود بسياري از فعاليتها در چند دهه گذشته پيرامون بيارزش نشاندادنش، يكبار ديگر اهميت پيدا كرده و اين روزها شاهد آثاري قابل توجه در اين زمينه هستيم. بسياري از منتقدان ادبيات داستاني و بسياري از جامعه شناسان، رشد و نمو ادبيات ديارگرا را به بخشي از نگرش سياسي متمايل به چپ در سالهاي پيش از انقلاب نسبت ميدهند و برخي ديگر، سر بر آوردن اين شيوه از نويسندگي را تاثير نويسندگان كشورهاي تحتاستعمار توسط كشورهاي بلوك غرب و تمايل مجدد به سنتها و باورهاي فراموش شده و ايجاد حفرههاي فرهنگي جهت نفوذ بيگانگان ارزيابي ميكنند كه هر دو نظريه درست و شريف و قابل مطالعهاند اما نكتهاي كه در اين ميان فراموش شده، همان نقش بارز حمايت مخاطبان از نويسندگاني است كه تازه پا در مسير بومينويسي در ايران گذاشتهاند. كتاب «گلخاص»، برگرفته از داستاني به همين نام، حاوي سه داستان كوتاه است كه در اين فرصت به داستان اصلي پرداختهايم. ياقوتي در داستان گل خاص كه به زعم بسياري از منتقدان حوزه ادبيات داستاني، يكي از تكنيكيترين كارهاي او در زمينه ادبيات ديارگراست، اسبي لاغر و مردني را به عنوان شخصيت نخست داستان به ما معرفي ميكند. گلخاص در اين داستان چنان وجهي از بروز شخصيت به نمايش ميگذارد كه خواننده در طول خواندن اين داستان، فقط و فقط بر او و سرنوشتش تمركز ميكند و گاهي حتي شخصيتهاي ديگر را نميبيند. گلخاص، تقريبا در تمام طول عمر خود به اهالي يك روستا خدمت كرده و حالا كه پير و فرتوت شده، باز هم دوست دارد به كارش ادامه دهد. ساخت و ساز شخصيتي غير انسان با خصايل كامل يك انسان و همچنين همگوني و سازگاري اين شخصيت با اتمسفر كلي يك روستاي دورافتاده، هنگامهاي از روايت داستاني را رقم ميزند كه با يكبار خواندن در ذهن حك ميشود. گلخاص و صاحبش «عموكاظم» با علم به تنگدستي اهالي روستا عمده تلاش خود را به كار ميگيرند تا سختيهاي معيشت را از دوش اهالي روستا بردارند و در اين ميان، گلخاص هميشه نقش اول را بازي ميكند. داستان گلخاص علاوه بر ساختاري محكم در زمينه داستاننويسي بومي، داراي يكي از بهترين پايانبنديها در اين زمينه است. نوعي پايانبندي بكر كه با مرگ اسب پير، اشك خواننده را درميآورد.