درباره ادبيات طنز كه به نظر ميرسد جايگاه چنداني ميان روشنفكران نداشته باشد
مساله بغرنج خنديدن
الميرا حسيني
امبرتو اكو در رمان «نام گل سرخ» دست روي مساله مهمي ميگذارد: خنديدن. در كليسا خنديدن مذموم شناخته ميشود و كساني كه ميخواهند به بخشي از كليسا مراجعه كنند و به كتاب ممنوعهاي در مورد خنده و كمدي دسترسي يابند، به طرز عجيبي ميميرند. ديالوگهاي طولاني كه ضمن تعريف داستان، به شكل مناظره بيان ميشوند، نشان ميدهد كه ذهن اين متفكر و نويسنده تا چه حد درگير اين مساله بوده است. البته كه اين اتفاق محدود به زمان و مكان خاصي كه اكو از آن سخن به ميان ميآورد، نيست. نگاهي به تاريخ ادبيات ايران و جهان كه بيندازيم، رد پاي طنز را در آثار بزرگان و تحسينشدگان ميبينيم. اما با اين وجود، همچنان ميتوان گفت اين عامه مردم هستند كه با طنز ارتباط ميگيرند. شايد روشنفكران نگاه طنزآميز حافظ را ستايش كنند و عبيد زاكاني را طنازي باهوش بپندارند، اما اين را ميتوان به حساب گذر ايام و تثبيت شدن اين افراد در تاريخ ادبيات گذاشت، زيرا اين دسته همچنان نگاهشان معطوف به نوشتههاي جديتر است؛ اتفاقي كه البته نه مختص اين دوران است و نه جغرافيا .
از كجا شروع شد؟
شايد نگاهي به تفاوتهايي كه ميان كمدي و تراژدي وجود دارد، بتواند ما را نسبت به علت اين ترجيح آگاه كند. گفته ميشود كه معمولا قهرمان تراژدي انساني است كه از لحاظ اجتماعي در نقطه بالايي است در حالي كه در كمدي شخصيت اصلي از ميان اجتماع برگزيده ميشود. همچنين نويسنده در تراژدي روي منحصربهفرد بودن قهرمان تاكيد دارد و در كمدي بر عاميانه بودن شخصيت . قهرمان كمدي با استاندارد اجتماعي و قهرمان تراژدي با استاندارد اخلاقي سنجيده ميشود. همين مساله برخاستن شخصيت داستان از ميان عامه، ميتواند كمدي و طنز را براي مردم عادي دوستداشتني كند. قهرماني كه واقعا قهرمان نيست و ممكن است همان عيب و ايرادها و اشتباهاتي را داشته باشد كه آنها دارند. به عقيده شهرام زرگر، مترجمي كه نام او را پاي ترجمه نمايشنامههاي طنز نيل سايمون ديدهايم، اين برخورد قدمتي 2500 ساله دارد: «اين مقوله جدي گرفته نشدن كمدي مربوط به دوران مدرن يا كشور ما نيست. از زمان شكل گرفتن تئاتر يوناني شاهد هستيم كه تراژدي براي افرادي مثل ارسطو قابلتر بوده است كه در فن شعر به آن بپردازد. البته گفته ميشود كه بخش كمدي فن شعر گم شده ولي فكر ميكنم كه خيلي براي ارسطو هم تاكيد روي كار افرادي چون آريستوفان مهم نبوده يا بعدتر براي كساني كه كارهاي ارسطو را تكثير يا بازگو ميكردند، كمدي اهميتي نداشت.»
جريان متاخر طنز
در ايران اگر بخواهيم به جريان متاخرتر طنز نظر بيندازيم، نقطه عطف دوران مشروطه است كه علياكبر دهخدا در ميان طنزنويسان آن دوره يكي از شاخصترينهاست. دوران پيش از انقلاب و مجله توفيق، دوران پس از انقلاب و نشريه گلآقا از تاثيرگذارترين نشرياتي بودند كه هم طنزپردازان را به مردم معرفي كردند و هم در تلاش بودند تا آن ارتباط طلايي طنز با عامه مردم را حفاظت كنند. در دوران اصلاحات نيز كه مطبوعات دست و بالشان در نقد بازتر بود، نويسندگان ديگري گل كردند. اتفاقي كه بعدها و با اعمال محدوديتهاي تازه، سر و شكلش را از دست داد. البته در اين ميان رويگرداني مردم از نشريات كاغذي بيتاثير نبود. سالهاست مطبوعات سعي ميكنند بار طنز را به دوش بكشند. تلاشهايي كه ميتواند پاشنه آشيلشان باشد و دردسرساز. كتابهاي طنز تاليفي در ايران نيز بيشتر همان نوشتههايي است كه روزگاري طنزنويسي در مطبوعهاي به چاپ رسانده و حالا با كنار هم گذاشتن آنها، سر و شكل كتاب به نوشتههايش داده. حاصل اين تلاشها البته كيفيات متفاوتي دارد. اوضاع در مورد آثار ترجمه بهتر است. گويا همين كه اثر طنزي جغرافيايي ديگر را به نقد بكشد، باعث ميشود راحتتر به چاپ برسد. ترجمه داستانهاي كوتاهي از ديويد سداريس، طنزنويس نيويوركر، از جمله آنهاست. از ميان اين آثار، كتابي كه خوب ديده شد و به فروش رفت، «اتحاديه ابلهان» نوشته جان كندي تول بود. اتفاقا داستان زندگي اين نويسنده بر اين گفته كه جدي گرفته نشدن طنز جغرافيا نميشناسد، صحه ميگذارد، چراكه در سي سالگي و پس از آنكه هيچ ناشري زحمت چاپ رمانش را نپذيرفت، به زندگي خود پايان داد و سالها پس از مرگ او بود كه كتاب به چاپ رسيد و پرآوازه شدما با همه اين احوالات همچنان عامهپسند بودن نوشتههاي طنز، آنها را در ميان روشنفكران از درجه اعتبار ساقط ميكند. اتفاقي كه از 2500 سال پيش تاكنون تغيير چنداني در روند آن رخ نداده است.
عامهپسند يا عوامپسند؟
شهرام زرگر معتقد است؛ توافق ناگفتهاي كه از گذشته در ميان روشنفكران بوده، همچنان برقرار است و ميگويد: «در دوره معاصر هم توافقي ناگفته وجود دارد كه كارهايي كه جديتر و عبوستر هستند، به بنيانهاي اساسي زندگي خيلي بيشتر توجه ميكنند و تاثيرگذارترند تا كارهاي كمدي. اما شخصا فكر ميكنم كارهاي كمدي هم ميتوانند از بنيان راديكال و اصلاحطلبانه باشند و در مخاطب تغيير و تكانه به وجود بياورند. اين توافق ناگفته جغرافيا هم برنميدارد و همه جا تصورشان اين است كه كار هر چه از جهت پذيرش عام خاصپسندتر و محدودتر باشد، روشنفكرانهتر است. از اين منظر، كارهايي كه عوامانه هستند، طبيعتا جايگاه متعالي چنداني ندارند ولي من ميگويم چه اشكالي دارد عامه مردم و قاعده جامعه از يك كار استقبال كنند؟»