بيل و قلم
عليالاصول بايد به حساب خزانه واريز ميشد و طبيعتا به حساب خزانه هم سود تعلق نميگرفت. اين خبر را اول بار شخصي از داخل دادگستري در ستون الو سلام مطرح كرد و چندين ماه آيتالله خوئينيها براي كسب صحت خبر تلاش كردند و تا وقتي نسبت به صحت آن مطمئن نشدند، به چاپ و انتشار آن اقدام نكردند. جلوتر گفتم كه بخشي از اقبال مردم به روزنامه سلام به همين ستون الو سلام برميگردد و صحت اخبار اين ستون و اعتمادي كه جامعه به دستاندركاران انتشار روزنامه سلام داشتند كاري فراموشنشدني است. وقتي كه آقاي عباس عبدي براي اولين بار بازداشت شد و زماني كه با رايزنيهاي آقاي شيخ مهدي كروبي و شخص آيتالله خوئينيها انجام دادند و قرار شد آقاي مهندس عبدي به مرخصي بيايند صاحب اين قلم با ارايه پروانه وكالتم ضامن او شدم و در اولين ملاقات فهميدم همه ناراحتياش ادامه و اداره ستون الو سلام بعد از بازداشت او بود. در ايام بازداشت آقاي عبدي پاسخ به ستون الو سلام و همچنين پيجويي صحت مطالب چاپ شده بر عهده شخص آيتالله خوئينيها بود، ستون پرخواننده و پر مخاطب و مهمتر از همه دايره شمول اين ستون كه بسياري را وادار به پاسخگويي ميكرد. ضمن اينكه شكايت عليه مطالب ستون الو سلام بسيار كم بود زيرا مسوولان روزنامه سلام در چاپ و انتشار مطالب الو سلام وسواس به خرج ميدادند و احساساتي عمل نميكردند. بعد از دوم خرداد سال 1376 و آغاز عصر طلايي روزنامهها و ورود روزنامهنگاران نوجو و نوانديش به اين وادي و تولد دهها روزنامه پرمخاطب كه بعضا به چاپ دوم و سوم ميرسيدند باز هم تعداد شكايت عليه اخبار و گزارشهاي چاپ شده در روزنامههاي پرمخاطب آن روزگار بسيار كم و حتي ميتوان گفت ناچيز بود.
فراموش نكنيم كه در آن تاريخ براي نخستينبار دادگاه ويژه مطبوعات در دادگستري شكل گرفت و آقاي سعيد مرتضوي كه نردبان شهرت در دادگستري را به سرعت طي كرد در سنين جواني دادستاني تهران را بعد از اعاده دادسرا پس از انحلال دادسرا و تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب عهدهدار شد. رويه آقاي مرتضوي در برخورد با مطبوعات چه زماني كه رييس شعبه مخصوص مطبوعات بودند و چه زماني كه به دادستاني رسيدند اين بود كه عدهاي را در دادگاه مطبوعات (شعبه 1410) يا در دادستاني مشغول تهيه بولتن روزانه از هر يك از روزنامهها كردند و كلمه به كلمه مطالب روزنامه توسط اين گروه خوانده و تحليل و دستهبندي ميشد و مواردي هم كه از نظر مسوولان وقت قابل طرح در دادگاه بود در بولتنها جمعآوري ميشد. تيراژ روزنامهها هم البته قابل توجه بود. مثلا روزنامه جامعه و بعد از توقيف جامعه، روزنامههاي بعدي كه به سردبيري آقاي شمسالواعظين منتشر ميشدند گاهي از يك ميليون تجاوز ميكردند و در مواردي روزنامه در طول روز به چاپ دوم و سوم ميرسيد و چاپ دوم و سوم صفحاتي اضافه و متفاوت از چاپ اول داشت. تحريريه روزنامهها با حضور افراد صاحبنام و متعهد كلمه به كلمه مطالب روزنامه را چند بار ميخواندند. يك روزنامه 16 صفحهاي بيش از 50 هزار كلمه مطلب دارد (تعداد كلمات را با احتياط در نظر بگيريد) افراد عادي يا شكات خصوصي كمتر عليه روزنامهاي شكايت داشتند و اغلب اين مدعيالعموم بود كه تحت هدايت آقاي سعيد مرتضوي عليه مسوولان روزنامه با برداشت شخصي و تفاوت ديدگاهي كه داشت عليه روزنامه شكايت ميكرد. متأسفانه برخورد با روزنامهها و بستن فلهاي آنها فضا را براي حضور و ظهور ديگر رسانهها باز گذاشت ضمن اينكه تكنولوژي جديد هم به كمك آمد و فضاي مجازي متولد شد. وقتي با روزنامهها به آن صورت برخورد شد و عرصه را بر روزنامهنگاران تنگ كردند وقايع آن سالها نيز يكي بعد از ديگري به وقوع پيوست. روزنامهنگاران حرفهاي به اجبار خانهنشين شدند عدهاي به آن سوي مرزها رفتند و براي زندگي كردن و استفاده از حرفهاي كه به آن اشتغال داشتند جلب و جذب رسانههاي آنسوي مرز شدند. نگاهي گذرا به جمع خبرنگاران و گويندگان و تحليلگران هر يك از رسانههاي آنسوي مرز بيندازيم اكثريت قريب به اتفاق دستاندركاران رسانههاي آنسوي آبها تحصيلات و تجربه كاري را در ايران و در رسانههاي داخلي كسب كردهاند. هزينهاي كه صرف تحصيلات آنان شده است از بيتالمال كشورمان ايران خرج شده است، كافي است به رزومه كاري دستاندركاران سه،
چهار رسانه پرمخاطب آنسوي مرزها بيندازيم تحصيلات همه در ايران و از جيب همين مردم بوده است، چه آناني كه در دانشكدههاي مربوط به روزنامهنگاري تحصيل كردهاند و چه آنهايي كه تجربه روزنامهنگاري را در تحريريه روزنامهها به دست آوردهاند همه از امكانات همين مطبوعات بهره بردهاند و صاحب تجربه و دانش شدهاند. نگارنده به تحريريه چندين رسانهاي كه به زبان فارسي برنامه پخش ميكنند سر زدهام؛ اكثريت قريب به اتفاق اعضاي تحريريه اين رسانهها را در ايران ديده و به عنوان كارشناس به دفعات در داخل كشور با من مصاحبه كردهاند و خيلي از آنها در زمان برخورد با روزنامهها موكلم بودند. وقتي وارد فلان رسانه در آنسوي آبها ميشويم انگاري وارد تحريريه بهمان روزنامه در مركز تهران شدهام، وقتي با اين افراد كه در كشور زندگي ميكردند و به حرفه خود علاقهمند بودند و نسبت به كشور تعهداتي داشتند و نمونه آن رعايت چارچوب قانون در زماني كه در داخل كشور فعاليت رسانهاي داشتند روبرو ميشويم، وقتي روزنامهها تعطيل شدند و انبوه روزنامهنگاران بيكار، عدهاي عطاي روزنامهنگاري را به لقاي آن بخشيدند شخصي مانند ماشاءالله شمسالواعظين كه سردبيري چندين روزنامه را بعد از دوم خرداد 76 بر عهده داشت و نسلي از روزنامهنگاران خوشفكر را به جامعه معرفي كرد در ابتدا او توانست تيراژ روزنامه را به بالاي يك ميليون برساند اما متاسفانه روانه زندان شد و روزنامههايش تعطيل. با وجود اينكه به چند زبان مسلط بود و اگر نگويم شهرت جهاني داشت بلكه همه ميدانيم شهرت منطقهاي داشت و به لحاظ تسلط بر زبان عربي مورد توجه روزنامههاي منطقهاي بود و با وجود اينكه از وي دعوت به كار شده بود كار روزنامهنگاري را كنار گذاشت و به هدايت و راهنمايي نگارنده حاشيهنشين بيابان شد و كسي كه تا ديروز تفاوت درخت كاج و سرو را نميدانست امروزه به باغداري موفق در صنعت پسته تبديل شده است كه ديگر باغداران از او كمك ميگيرند. چند روز بعد از طي محكوميت و آزادي از زندان كه آقاي سعيد مرتضوي او را محكوم كرده بود نگارنده و ديگر دوستان آقاي شمس به اين نتيجه رسيديم كه فضاي حاكم اجازه فعاليت مطبوعاتي به شمس نميدهد براي همين او را به مزرعهام بردم تا قلم را از او بگيرم و بيل به دستش بدهم!!! به جاي نشستن پشت كامپيوتر او را پشت فرمان تراكتور بنشانم، كارگران در مزرعه مشغول حذف علفهاي هرز بودند، شمس باغ و درخت و مزرعه نديده، ناگهان جلوي بيل كارگران را گرفت كه آقا توجه كنيد چه گلهاي زيبايي را با بيل از بين ميبريد طراوت علفها را در نظر بگيريد، زيبايي محيط زيست به اين گلها و علفهاست. آن طرفتر كارگران را ديد كه با سمپاشي روي گلها و علفها آنها را از بين ميبرند وقتي به او گفتيم كه اينها علف هرز هستند و غذاي درختان را ميخورند قانع نميشد و اصرار داشت نبايد با زيباييهاي طبيعت اين گونه برخورد كرد. همين آقاي شمس امروزه در حذف علفهاي هرز و شيوه مبارزه با آنها صاحب نظر و ايده شده است. يك روز در ميدان اصلي شهر ساوه به اتفاق آقاي شمس و آقاي دكتر علي حكمت كه سردبير روزنامه تعطيل شده خرداد بود، مشغول خريد دسته بيل بوديم. چوب را بالا و پايين ميبرديم و ورانداز ميكرديم كه مناسب است يا نه. اخوي آقاي دكتر حكمت كه روحاني بود و سالها امام جمعه و نماينده ولي فقيه در شهرهاي مختلف بود، ما سه نفر را زيرنظر داشت با نگاهي عاقل اندر سفيه به ما نگاه ميكرد، خدايش رحمت كند فردي آگاه و روشن و صاحب نظر بود، با افسوس گفت: داشتم فكر ميكردم به آخر و عاقبت كسي كه قلم را از دستان شماها گرفت و دسته بيل به دستتان داد!!!بسياري از روزنامهنگاران در هجمه و هجوم دهه هفتاد و هشتاد يا راه ديگر كشورها را در پيش گرفتند يا مثل شمسالواعظين و دكتر علي حكمت سر به بيابان گذاشتند يا عدهاي جلب و جذب فضاي مجازي شدند. وقتي سلام با اين همه وسواسي كه آيتالله خوئينيها و آقاي مهندس عباس عبدي داشتند توقيف ميشود، وقتي روزنامه جامعه و نشاط و طوس به سردبيري آقاي شمسالواعظين به تعطيلي كشيده شد وقتي روحاني محترمي مانند موسويخوئينيها، شيخ مهدي كروبي و شيخ عبدالله نوري جام شوكران روزنامهنگاري را لاجرعه سر كشيدند و سقراطوار به گوشه خلوتي كشانده شدند جا براي رسانههاي بيتعهدي مانند آمدنيوز باز شد تا گوبلزوار اخباري منتشر كنند كه نگو و نپرس. روزي كه خبر افتتاح حساب شخصي براي واريز بخشي از قبوض توديعي در پروندههاي دادگستري از طريق تلفن- الو سلام- به آيتالله موسويخوئينيها رسيد، تا روزي كه خبر آن چاپ شد مدتي طول كشيد و تا اصل مطلب روشن نشد اجازه چاپ خبر داده نشد. وقتي سلام و ديگر روزنامههاي متعهد به محاق توقيف رفتند عرصه براي رسانههاي مجازي امثال آمدنيوز را باز گذاشتيم. كساني كه قصه پرغصه تعطيلي فلهاي روزنامهها را رقم زدند خارستان آمدنيوزها را در گلستان خبر افتتاح كردند و دروغهايي به عنوان خبر پخش شد كه افراد عادي هم به صحت آن اعتقاد و باور نداشتند اما هستند عدهاي كه دروغ را باور ميكنند يا به گفته گوبلز - دروغ هر چه بزرگتر پذيرش آن سادهتر- براي نمونه، ليستي توسط آمدنيوز از دارايي مسوولان كشور در آن سوي مرزها پخش شد و به سرعت در سطح جامعه انتشار پيدا كرد كه هر كدام چند ميليارد دلار در خارج از كشور پول دارند. اعداد نجومي بود وقتي به كساني كه اخبار دروغ رسانههايي از قماش آمدنيوز را باور كرده بودند اعتراض ميشد كه خروج ارز و نگهداري آن در خارج از كشور كه به همين سادگي نيست و اين مقام مطلع كيست كه خبر داده مثلا فلان وزير بازنشسته هماكنون ادعا كردهاند چند ميليارد پول در خارج از كشور دارد و كماكان در ايران سكونت دارد. به دوستي كه چنين خبر مجعولي را باور كرده بود گفتم ماشين حساب را بياورد و اعداد و ارقام ليست منتشره را جمع كند؛ گفت شما چرا سفسطه ميكنيد، اين ليست درست است يا ليست اموال غيرمنقول يكي از سران قوا را منتشر كرده بود كه بخشي از اين ليست چندين ويلا در لندن بود، آن هم در خيابان مركزي شهر!!
آمدنيوز و آمدنيوزها را خود ما درست كرديم. طبيعي است وقتي صداي امثال آيتالله خوئينيها و شمسالواعظينها و شيخ عبدالله نوريها و دكتر علي حكمتها و صدها نام قابل احترام ديگر را كه متولي رسانه در كشور بودند، خاموش كرديم به جاي اين افراد متعهد كساني مينشينند كه اعتماد به خبر و رسانه را با اخبار دروغ از نوع گوبلزي از بين ميبرند، برادر، خواهر ما مقصريم، موسس آمدنيوزها كساني هستند كه قلم را از دست امثال حكمت و شمس گرفتند و به جايش بيل به آنها دادند يا روزنامهنگاران حرفهاي را به اجبار از مرزهاي مجاز و غيرمجاز به آنسوي مرزها فراري دادند، كساني كه بايد بيل به دست ميگرفتند صاحب قلم شدند؛ قلمي كه دست و پاي بسياري را قلم كرد مهمترين آن اعتماد عمومي به خبر.