قطع شاهرگ آسيب
و بزهكاريها
كامل حسيني
آسيبها و بزهكاريها در بستر جامعه با سيماي نو و منفورتر از گذشته، همچنين به طور روزافزون رخ خواهند داد به گونهاي كه روانشناسان اجتماعي را نيز با خود در حيرت فرو بردهاند و عملا مبارزه مسوولان ذيربط و حتي مردمان دغدغهمند را با دشواريها و گاه بيفرجاميهاي نسبي روبهرو ميسازند. اما آنچه در مقابله با اين وضعيت نقش برجستهاي ايفا ميكند، درك علت جرمها و آسيبهاي اجتماعي است. چنين است كه درك دقيقتر و سپس توجه بيشتر به ماهيت حقيقي و نيمه پنهان علت ارتكاب بزهكاريها و آسيبها همراه با شناخت انگيزهها شايد در اين شرايط بحراني بيشتر راهگشا باشد. البته در اينجا وقتي از مساله ارتكاب بزهكاري بحث ميشود نبايد «علل» را با «انگيزهها» خلط كرد. بايد دانست اگر چه تفاوت چنداني ميان انگيزه با عامل يا علت ديده نميشود و مرزشان با هم اندكي مشترك است اما در نهايت مسير و نقش آنها متفاوت است. در واقع، انگيزههاي ارتكاب جرم ميتواند به سبب مثلا فقر اقتصادي يا انتقام شخصي باشد اما علتهاي اين جرم براي پاسخگويي به تحريك انگيزههاي جنايت، ممكن است بر اثر عواملي مانند ناداني، عدم كنترل عواطف اتفاق بيفتند. بنابر اين انگيزهها به نيتهايي برميگردد كه جرم از آنها بر ميخيزد و معطوف هستند به اهدافي نظير تامين يك نياز مانند پول، قدرت اما علت يا عاملها در حكمِ موتور محركه خواهند بود كه افراد با تحريك آنها درصدد هستند به انگيزه خود دست يابند.
براي نمونه سارقان ممكن است با انگيزه مختلف نظير فقر شديد يا كسب ثروت بيشتر به دزدي دست بزنند اما علت تسليم شدن در برابر انگيزههاي مختلف ممكن است ناشي از سستي باورهاي مذهبي يا تخليه هيجان كاذب سرقت باشد. سادهترين دليل زايش آسيبها عامل اول همان طور كه «سقراط» اشاره كرده ناداني و ناآگاهي نسبت به رفتار خوب و بد است. شايد ايده سقراط امروز كمتر دليل موجه ارتكاب آسيبها باشد زيرا در اين زمانه و بر اثر عوامل مختلف، مردم اكثر مصداقهاي خوب و بد را خواهند شناخت.
دكتر مرتضي مرديها در يك افزوده بر اين ايده سقراط، مبحث «ناداني» يا «دانايي» را از اين چشمانداز به چشمانداز و معناي ديگر ميكشاند كه تا حدودي عامل دوم را مشخص ميكند: «آگاهي نه به معناي اطلاع و نه به طور مستقيم، بلكه در معناي رشد محاسبه دورانديشانه، مُعد و مددكار اخلاق است».
افراد از راه واقعيتهايي كه خود مستقيما آنها را ميبينند يا ستون حوادث روزنامهها و... بازگو ميكنند و در كنارش نيز با توصيههاي اخلاقي مدارس، كارشناسان و واعظان و... نسبت به كاركرد منفي كوتاهمدت و دراز مدت اعمال بزهكارانه از دانش كافي برخوردارند و در نتيجه گروهي از ميانشان از بزهكاريها دوري ميجويند زيرا نتايج مخرب آنها برايشان بيشتر آشنا و ملموس خواهد شد و به اين ترتيب به وسيله آموزش و يادآوري نتايج دورانديشانه، راه بزهكاري بر افراد به طور نسبي بسته شد. اما به علت پيچيدگي روح و روان بشر و زندگي اجتماعي مشكل از جايي ديگر سر برميآورد. يعني با دگرگوني زمان و سبك زندگي، علت رفتارهاي غيراخلاقي دچار گونهاي از جهش ژنتيكي خواهند شد كه در نتيجه طرز ارتكاب بسياري از آنها عجيب ما را دچار شوك ميكند.
براي نمونه قتلهايي كه بر اثر جنون آني توسط افراد تحصيلكرده، نخبه و گاه كهنسال رخ ميدهند يا نوع تجاوز عجيب به كودكان دختر. دقت كنيم به ماجراي قتلها يا ساير خشونت و ناسازگاريهايي كه بر اثر فوران ناگهاني عواطف شديد حتي ميان زوجين ميانسال رخ ميدهند؛ در اينگونه موارد ارتكاب جنايت، نميتواند برخاسته از ناداني ظاهري يا حتي عدم دورانديشي صرف آنها باشد زيرا اين گونه افراد به دلايل مختلف بر كار غيراخلاقي خود نيز كاملا آگاهند اما چگونه است كه همچنان مرتكب جرم خواهند شد؟ درست از همين چشمانداز است كه بايد اين گونه جنايتها را از دريچه «سومين عامل» بيشتر مورد واكاوي قرار داد. اگر چه بسياري از زواياي روح بشر بر ما پنهان مانده و همين ابهام روح، مانع درك و كنترل تمامي علتها است اما از طرفي ديگر در سيماي علت رشد تصاعدي اين گونه آسيبها وجه مشترك بسياري هم ديده ميشود كه همان پايين آمدن آستانه تحمل ناشي از ضعف «هوش هيجاني» است.
البته عامل دوم يعني دورانديشي و توجه به ثمرات رفتار منفور در حكم زمينه و پيشنياز مهمي براي كنترل هوش هيجاني است اما باز هم «هوش عاطفي يا هيجاني» در برخي ويژگيهايش اندكي مجزا از عامل دوم است و بيشتر جنايتهاي دنياي امروز ناشي از اين عامل سوم است زيرا موقعيتهاي آسيبزا به هوش و عاطفه شخص حمله ميكند سپس آنها را به طور محكمي در سيطره خود ميگيرد و در نهايت انفجار عواطف، جنايت را به عجيبترين شكل ممكن رقم ميزند. همان طور كه قبلا هم كارشناسان و ديگر شواهد نسبت به وضعيت پايين آمدن هوش هيجاني افراد در زمان بحرانها و معضلات هشدار دادهاند و در حقيقت راهحل بسيار اساسي در اين دوره براي كاهش جنايتها را در ارتقاي هوش عاطفي ميبينند. آيا اكنون زمان آن فرا نرسيده است كه با روشهاي كارآمدِ گوناگون (به ويژه تقويت باورهاي قرآني) شاهرگ حيات بزهكاري و آسيبها را با چاقوي تيز هوش هيجاني قطع كنيم؟ پاسخ بديهي است.