منطقه الفراغ شعر و هنر
سيد علي ميرفتاح
چند هفتهاي به اين ستون تعطيل و تاخير راه يافت. سرم شلوغ شد و كار و بار عليحدهاي بر دست و قلمم آوار شد كه مجال درنگ و تاملم را تنگ كرد. نوشتن نياز به طمانينه دارد، وسط بازار مسگرها سخت بشود ذهن و قلم را به شكيبايي و انديشه واداشت. ضمن اينكه از طرف مقابل هم، چنان به شلوغي و سرعت تلگرام و توييتر خو گرفتهاند كه حوصله ايستادن و شنيدن و گفتوگو ندارند. در عوض تا دلتان بخواهد همه مهياي دعوا و تاييد و تكذيبند و بيآنكه به سخن يكديگر گوش بدهند، جوابهاي دندانشكن از آستين بيرون ميكشند. از همين جا دليل دوم وقفه كرگدننامه را نيز ميتوانيد حدس بزنيد. بخواهم سرراست حرف بزنم بايد عبارتي را از ايرج وام بگيرم و بگويم: «تو بميري ز آمور افتادم/ از تب و شعر و شعور افتادم.» سياست چيز بدي نيست، سهل است، خيلي هم خوب و مطلوب و ضروري است و كسي نبايد از اشتغال به آن واهمه كند، اما سياستزدگي بد و زشت و تباهكننده است، چه بسيار ذهنهاي زيبا را كه نيالوده و به دورشان نينداخته. واقعيت اين است كه ما غالبا سياستزده شدهايم و اين سياستزدگي نهتنها سياست را كه انديشيدن را فاسد ميكند. مرز سياستورزي و سياستزدگي باريك است، اغلب اوقات آدمي ندانسته و نخواسته به آن ورطه درميغلتد. خواجه پندارد كه طاعت ميكند/ بيخبر در معصيت جان ميكند، ما هم هكذا. به خيال خود بحث سياسي ميكنيم و جريانهاي سياسي را دنبال ميكنيم، اما بيخبر، تا گردن در ابتذال سياستزدگي فرو رفتهايم و به اينترتيمنت سياست معتاد شدهايم. ماهواره و موبايل، سياست را تبديل به سرگرمي اقشاري كردهاند كه بندگان خدا چيز زيادي از آن نميدانند. همچنان كه در دنياي علم، شبهعلم داريم و بعضيها با خواندن اطلاعات عمومي گرفتار توهم دانايي ميشوند، در سياست هم شبهسياست داريم و بعضي كاربران دنياي مجازي، حتي بعضي مشايخ و كبار به اين توهم ميافتند كه از سياست سردرميآورند و ناچارند از نشستن پاي بيبيسي و تطبيقش با بيست و سي و هر ده دقيقه يك بار بايد كه به كانالها و گروههاي سياسي سر بزنند و از اسرار مگو سردربياورند. ما روزنامهها و روزنامهنگاران هم وضع و حال بهتري نداريم، گاهي براي اينكه از قافله عقب نمانيم وارد مسابقههايي ميشويم كه شركتكنندگانش همين سايتها و كانالهاي سياستزدهاند. در اين باره بعدا در اينجا يا كرگدن به تفصيل صحبت خواهم كرد اما عجالتا همين قدر بگويم كه اشتغال بيمورد به سطحيترين لايه سياست ما را از فكر و ذكر اصيل بازداشته و بازميدارد. گفت نقارهزن كم بود، از ميمند هم آوردند. در روزنامه به سياست كم پرداخته ميشد، من هم ناغافل گرفتارش شدم. به چشم نقد اعتماد را ورق زدم ديدم دوز سياسي آن بيش از حد بالا رفته. تقصير من و همكارانم هم نيست. مار سياست چنان دراز و بيسروته شده كه هركجا پا بگذاريم بر دُم آن پا گذاشتهايم. حتي سينما و ادبيات و مسائل اجتماعي و شهري هم به آفت سياست مبتلا شدهاند. مگر ميشود توقيف دوباره خانه پدري را بيرون از مناسبات سياسي فهم كرد؟ مرگ اعظم طالقاني كه سياسي است، هيچ حتي مرگ مظاهر مصفا را هم نميشود بيرون از حصر سياست، تعبير و تفسير كرد. خداوكيلي، بيني و بينالله، شما به من بفرماييد كه آيا جايي، منطقهاي، محوطهاي، خانهاي، صفحهاي، چيزي مانده كه بيرون از حصر سياست باشد؟ تن دادن به اقتضائات روزگار يك بحث است، خودآگاهي و وقوف بر آنچه هستيم و آنچه ميكنيم، بحث ديگر. بيشتر منظورم اين است كه خودم و شما را تذكر دهم تا نسبت به وضع موجود خود آگاهي يابيم و از افتادن به تب عامه و مد عمومي بپرهيزيم و از خود مراقبت كنيم تا زيادي همرنگ جماعت نشويم. در اين كه بعضي صفحات روزنامه ناگزيرند از پرداختن به سياست، ترديدي نيست. بالاخره سهم اصلي روزنامه ميرسد به اخبار و تحليلها و گزارشهاي سياسي. بخشي از اقتصاد و اجتماع هم سياسياند. سلمنا اما آيا بهتر نيست چند صفحهاي را محض تنفس، غيرسياسي نگه داريم و موجبات حضور غيرسياسيون را فراهم آوريم؟ اصلا آيا خود اهل سياست نياز به يك منطقه الفراغ ندارند كه در آن با شعر و هنر، تجديد قوا كنند؟ آيا معقول و منطقي نيست كه يك حوزههايي را عامدا عالما، ولو به ظاهر، بيرون از حصر سياست نگه داريم؟ فلذا، از همينجا از مسوول صفحه آخر و از نويسندگان فرهنگي و هنري تقاضا ميكنم كه براي خنثي كردن اثرات مخرب سياستزدگي، بر طبل ادبيات و سينما و نقاشي و تئاتر بكوبند و كار كسري را به كسري واگذارند. خواستيد سياسي بنويسيد، صفحه سياسي به اندازه كافي داريم. اينجا، بلكه نصفه دوم روزنامه را بگذاريم كه احساس بيچاره لااقل به اندازه زنده ماندن هوايي بخورد. همينطور ذوق و عاطفه و عشق. من هم كه از امروز برگشتم قول ميدهم كرگدنوار به هنر و ادبيات بپردازم نه به دعواها و رقابتهاي سياسي.
خيلي از بحثهاي فرهنگي عقب افتادهايم و خيلي از موضوعات را در ازدحام سياست نيمهكاره
رها كردهايم.
حرفم سرراست تر از آن بود كه گرفتار كجتابي شود، معذلك مجددا سنگم را حق ميكنم و ميگويم سياست خوب است اما نه به اندازه
16 صفحه نصف لي، نصف لك، الله هوالرازقين.