نگارخانهها، گالريها و محل سكونتمان را دريابيم
خانه يك اثر هنري است
فاروق مظلومي
احتمالا جمله «خانه يك اثر هنري است» را ويكتور وازارلي (1997-1906) كه به پدر تصويرهاي حاصل از خطاي باصره- Optical Art معروف است به زبان آورده اما ما ايرانيها مثل خيلي از ملل دنيا خيلي قبل از توجه وازارلي خانههايمان اثر هنري بود. اغراق نيست اگر بگوييم خانه يك مجسمه است كه درون آن ميشود زندگي كرد؛ مجسمهاي كه درونش قدم ميزنيم، ميخوابيم و شايد همانجا هم زندگيمان تمام ميشود. خانه و اسباب خانه بايد آمادگي پذيرايي از مرگ و زندگي، شادي و غم را داشته باشد. تصور بفرماييد يك نفر آدم نحيف روي يكي از اين مبلها كه كم از تخت پادشاهي ندارد براي عزيزي سوگواري كند. يك گروتسك واقعي ميشود. خانه مجسمهاي است كه از مواد خاك، شيشه، آهن، كاغذ، پلاستيك، سيمان، رنگ و... ساخته شده است كه هر كدام از اين مواد انرژي و شخصيت ويژه خودشان را دارند. روزگاري رنگ و شيوه مينياتور ايراني در بيرون و درون خانهها جريان داشت. كاشيكاري معرق دوره سلجوقي، كاشيهاي مينايي و كاشيهاي خشت هفترنگ تيموريان كه در دوره صفوي هم رايج بودند سنگيني سنگ و خانه را تلطيف ميكرد و خانهها چون انگشترهاي جواهرنشان در كوچهها دلبري ميكردند. بخشي از سطوح و ديوارهاي بيروني خانهها با كاشيهاي لاجوردي و رنگهاي افسونكننده ديگر كاشيكاري ميشد تا شهر محلي براي آرامش باشد نه فقط كارگاه و خوابگاه. تاثير دكوراتيو نقاشي روي معماري تا همين دهههاي اخير ديده ميشد. آن كاشيها و پنجرههاي رنگي در بافت تهران قديم هنوز هم وجود دارد. و معماري دهههاي سي، چهل و پنجاه حتي بدون المانهاي سنتي حداقل در تهران قابل قبول بود. فارغ از هزاران گالري -نگارخانه- در مراكز استانهاي كشور و شهرهاي بزرگ دهها هزار آموزشگاه نقاشي در شهرهاي مختلف ايران وجود دارد. نزديك به 300 گالري در تهران ثبت شده است و تقريبا در اغلب محلهها چندين آموزشگاه هنرهاي تجسمي فعال است. اما چرا تاثيري در معماري و دكوراسيون خانهها ندارد و اكنون رنگ و طرح در خانهها اغلب از شحصيت محل سكونت پيروي نميكند، بلكه بيشتر مظهر قدرت و دارايي شده است. همين مظاهر در معماري قديم بسيار اصيل و متواضع بود و خانهها را با دارالحكومه تلفيق نميكرد. اين معماري تحميلي و رو به افول در خلاقانهترين حالت رويكردي براي شبيهسازي و بازنمايي فضاي حاشيه خليجفارس و امپراتوري مسقوط روم باستان دارد. سربازان رومي لواسان را فتح كردهاند و مبلهاي حجيم و براق با تزيينات شواليهاي خانهها را به تسخير خود در آوردهاند. پس اينهمه نمايشگاه و آموزشگاه نقاشي چه تاثيري داشته است؟ چرا آپارتمانها شبيه اداره يا ندامتگاه ساخته ميشود. چرا لابي اغلب برجهاي تهران با آن سنگهاي براق و نوار سياه مياني بيشتر به حمام رومي شبيه است تا آستانه يك خانه ايراني. نياز به اين همه برق و جلا در دكوراسيون خانهها كه با نور در صورت بيننده شلاق ميزنند از كجاست؟ مگر ما رنگهاي لطيف مكتب آبرنگ اصفهان را نداشتيم. چرا هنوز تابلوهاي نقاشي به خانههاي ما راه پيدا نكردهاند؟ و اغلب تابلوهاي چاپي چيني از ديوارها آويزان است. يك جاي كار ميلنگد؟ هنوز گالري گردي در فرهنگ خانوادههاي ايراني تعريف نشده است. در تهران غير از روز افتتاحيه تعداد بازديدكنندهها انگشتشمار است ولي مراكز خريد يا مالها كه اغلب مالي هم نيستند در مقايسه با گالريها پررونق هستند. قطعا ترويج گالريگردي باعث رشد سواد و ذائقه بصري عمومي ميشود. هوشنگ سيحون معمار فقيد و برجسته ايراني معماران را به مطالعه نقاشي تشويق ميكرد. رابطه نقاشي با معماري غيرقابل انكار است و وزارت ارشاد و راديو و تلويزيون مسوول فرهنگسازي براي گالريگردي هستند. اگر راديو و تلويزيون تبليغات مكرر و مستمر رايگان براي نگارخانهها داشته باشد قطعا مشوق مردم براي گالري گردي خواهد بود. نگارخانهها و آموزشگاههاي نقاشي را دريابيم، آنها نقش و نگارخانههايمان هستند.