سايت خبري ديدبان محيطزيست ايران، از آغاز فصل پاييز سال جاري تا پايان مهر ماه، ۴ مورد آسيبديدگي و تلفات خرسها را بدين شرح گزارش كرده است؛ مورد نخست كشف لاشه يك خرس قهوهاي در حاشيه باغات پادنا از توابع شهرستان سميرم اصفهان، مورد دوم گير افتادن يك خرس قهوهاي در تله سيمي روستاي تيرتاش استان مازندران، مورد سوم تلف شدن يك خرس بر اثر اصابت گلوله شكاري در منطقه ترازك اسلامآباد استان كرمانشاه و درنهايت تلف شدن يك خرس قهوهاي در حوالي روستاي قلچقلو از توابع شهرستان مشگينشهر استان اردبيل بوده است. درست در اول آبان ماه سال جاري، رييس اداره محيطزيست شهرستان بهمئي خبر داد كه سه قلاده خرس در حوالي مناطق روستايي بهمئي مشاهده شده و به دليل نبود منابع كافي غذايي در كوه و اختلال در چرخه طبيعي غذاييشان به روستاها پناه آوردهاند. به تازگي هم دو شكارچي متخلف در آذربايجانغربي، تصويري از شكار يك خرس قهوهاي را منتشر كردند. آخرين خبرها از روابط عمومي اداره كل حفاظت محيطزيست آذربايجانغربي حاكي است كه عاملان انتشار اين عكس كه واكنشهاي بسياري را به دنبال داشت، شناسايي و موضوع از طريق پليس فتا پيگيري و درصدد بررسي دقيق و تكميل پرونده در مراجع قضايي است. اين اتفاقات مستمر و پيوسته در ظرف تنها يك ماه و 10 روز گذشته را در حالي شاهد هستيم كه از موضوع پر سر و صداي تعرض به توله خرس سوادكوه مازندران در خرداد ماه سال جاري هم چند ماهي بيشتر نگذشته. خبرهاي مربوط به تعارض انسان با خرسها معمولا به سرعت در فضاي مجازي انعكاس پيدا ميكند و اقبال بالايي هم در جلبتوجه رسانهها دارد. اما همين مسبوق به سوابق متعدد بودن تعارضات انسان و خرس، به چند دليل نگرانكننده است. خرسها در ايران، كمتر به عنوان يك اولويت حفاظتي شناخته ميشوند، حال آنكه بيشتر توجهات متوجه گوشتخواران شاخصتر مانند پلنگ و يوز است. همين مساله باعث شده كه دادههاي دقيق و مشخصي نيز از وضعيت و حتي پراكنش خرسها وجود نداشته باشد.
يكي ديگر از دلايل دادههاي ناقص هم اين است كه خرسها محدود به مناطق حفاظتشده نيستند و در زيستگاههاي گستردهاي حضور دارند. اين مساله شايد يكي از دلايل افزايش تعارضات ميان خرسها و انسانها باشد اما به هر صورت نميتوان با قطعيت در مورد علتها صحبت كرد، چراكه مرز نادانستهها در مورد خرسهاي ايران فراخ است.
روزنامه اعتماد در اين گزارش ضمن گفتوگو با آرش قدوسي، عضو گروه تخصصي خرسهاي اتحاديه جهاني حفاظت (آييوسيان) دلايل افزايش تعارضات ميان انسان و خرس در ايران و پارهاي از راهكارهاي موفق در دنيا را مورد بررسي قرار داده است.
زيستگاههاي امني كه ناامن ميشوند
خرسهاي قهوهاي در ايران، با تهديدات مختلف و در عين حال مرتبطي مواجه هستند كه از جمله مهمترين آنها ميتوان به تخريب و تكهتكه شدن زيستگاهها، ابعاد جمعيتي كوچك، نقش جادهها و تعارضات با انسانها اشاره كرد. آرش قدوسي، محقق پسادكتراي دانشگاه هومبولت برلين ميگويد: «مساله تعارض انسان و خرس تاحدودي با مساله تعارض ساير گوشتخواران مانند پلنگ و گرگ متفاوت است؛ ضمن اينكه حتي با تعارض گونههايي مانند گراز هم فرقهايي دارد. يكي از ويژگيهاي خاص تعارض انسان و خرس، اين است كه خرسها اصولا از زيستگاههايي استفاده ميكنند كه خيلي زياد مورد استفاده انسانها هستند. بخش اعظم زيستگاههايي كه براي خرسها مطلوبيت دارند، تاكنون تغيير كاربري دادهاند يا اينكه در حال تغيير كاربري هستند. در نتيجه خرس يكي از گونههايي است كه بيشترين همپوشاني را با فعاليتهاي انساني دارد. از سوي ديگر، تحمل حضور خرس در اين زيستگاهها خيلي پايين است، چراكه كمتر باغدار يا زنبوردار يا دامداري را ميبينيد كه بتواند حضور خرس را فرضا در باغي كه ملك شخصياش است، تحمل كند. آسيبهاي ناشي از خرسها هم متفاوت است. آنها گاهي به باغات وارد ميشوند و محصول باغداران را از بين ميبرند، گاهي به زنبورداران ضرر ميزنند و گاهي حتي به گله دامداران حمله ميكنند. اصولا اين آسيبها يك ترسي را براي مردم ايجاد كردهاند و البته طبيعي هم هست، به هر حال نزديكي با يك حيوان درشتجثه نگرانكننده است.»
قدوسي در عين حال تراكم پايين خرسها را يكي ديگر از مشكلات آنها عنوان كرده و ميگويد: «از همه بدتر تراكم پايين خرسها است، چراكه اگر چند فرد از آنها كشته شود، شايد يك جمعيت را از يك منطقه كلا از بين ببرد، بنابراين اولين چيزي كه احتياج است، اين است كه ببينيم ميزان تعارض در سالهاي اخير روند افزايشي داشته يا اينكه صرفا گزارشهاي آن به صورت مدونتري به دست سازمان حفاظت محيطزيست و رسانهها رسيده است. از طرف ديگر هم بايد ديد كه تعارضات بيشتر در كجاها اتفاق افتادهاند.»
اولويت اصلي چيست؟
قدوسي عضو گروه تخصصي خرسهاي اتحاديه جهاني حفاظت (آييوسيان) معتقد است كه اولويت اصلي براي مديريت تعارضات انسان و خرس بايد مطالعات و كار ميداني بيشتر باشد: «يكسري مناطق مانند ارتفاعات البرز يا ارتفاعات دنا هستند كه به صورت طبيعي، ميزان دسترسي انساني به آنها كم است اما مناطق ديگري هستند كه اين شرايط را ندارند و امكان دسترسي انسان به آنها زياد است، از جمله ميتوان به مناطقي در كردستان و فارس اشاره كرد كه هنوز در آنها خرس وجود دارد ولي ميزان تعارض هم بالطبع خيلي زياد است و متاسفانه خرسهاي زيادي در اين مناطق كشته ميشوند. به نظر ميرسد كه اين مناطق اولويت بيشتري دارند اما به هر صورت براي اين نوع تصميمگيريها بايد كار درست و اصولي انجام شود.» يكي از مشكلات در حال حاضر، عدم توجه ادارات سازمان حفاظت محيطزيست به استراتژيهاي حفاظتي بلندمدت بالاخص در زيستگاههاي به نسبت امن موجود براي خرسهاست، يعني اگر حفاظت از زيستگاههاي دردسترس براي خرسها مخصوصا آن زيستگاههايي كه خارج از مناطق حفاظتشده هستند را يك اولويت مهم فرض كنيم، لازم است كه مطالعه و نقشهبرداريهايي صورت گيرد تا مشخص شود كه دقيقا كدام زيستگاهها بيشتر استفاده ميشوند و از اين ميان كداميك در حال تغيير كاربري هستند و ميتوانند ظرفيت ايجاد تعارض داشته باشند. حال آنكه مشاهدات خرسها در كشور ما اغلب اتفاقي است و كمتر بر پايه شناخت مستند از زيستگاههاست.
چه قدمهايي براي كاهش تعارضات ميان انسان و خرس بايد برداشته شود؟
آرش قدوسي معتقد است كه در وهله نخست محلهايي كه در آنها احتمال تعارض ميان انسان و خرسها زياد است، مانند زيستگاههاي شمالي و غربي كشور، بايد شناسايي شوند. او ميگويد: «نقشهبرداري و شناخت مكانهايي كه تعارض خرس در آنها بيشتر است و سپس ايجاد راهكارهايي كه ميزان تعارض را كم كنند، اولويتهاي اصلي هستند كه در كنار آنها بيمه هم ميتواند به نسبت خوب باشد اما به نظر من بيمههاي حياتوحش در ايران، خيلي راهكار درستي را پيش نگرفتهاند. اين موضوع را در ادامه صحبتها و بعد از راهكارها بيشتر توضيح خواهم داد. در مورد راهكارها كه مطرح شد، نيازي نيست كه راهكارهاي خيلي پيچيدهاي به مالكان ارايه شود. يك راهكار ساده و منطقي، گاه كارايي بسيار زيادي دارد. مورد آخري هم كه به نظرم ميرسد، اين است كه سازمان حفاظت محيطزيست و ساير نهادها بايد در مورد مسائلي از اين دست، آموزشها به مردم محلي را بيشتر كنند. همانطور كه در چند وقت اخير هم در موارد متعددي شاهد بودهايم، برخوردها با خرس هنوز خيلي خصمانه است و بعضا باعث تلف شدن حيوان ميشود، در صورتي كه با آموزش صحيح ميتوان اين موارد را كم كرد.»
منع دسترسي چقدر موثر است؟
حصاركشي اعم از عادي و برقي، استفاده از موادي مانند سطوح زبر و خشن نئوپان كه براي خرسها ناخوشايند هستند، ابزارهاي غيرسمي مانند مواد آتشزا، گلولههاي رنگي و مشقي و پلاستيكي و درنهايت هم پروژكتورهاي نور ازجمله مرسومترين روشهاي منع دسترسي براي خرسها تلقي ميشوند كه بسته به مورد، كارايي پيدا ميكنند.
به عنوان نمونه استفاده از حصارهاي برقي در كشورهايي مانند امريكا و كانادا بيشتر طرفدار دارد و تجربه هم نشان داده كه خرسها در صورت تنها يكبار برخورد با حصارهاي برقي، ديگر حاضر به تجربه مجدد آن نخواهند بود. البته فنس الكتريكي در ارمنستان و تركيه هم براي جلوگيري از حمله خرس رواج دارد و موفق هم بوده است اما استفاده از آن در ايران خيلي رايج نيست كه يك دليل آن شايد موضوع هزينهها باشد. آرش قدوسي در مورد كارايي روشهاي منع دسترسي در ايران ميگويد: «در مجموع مسائلي كه باعث تعارض ميشوند، بايد تا حد امكان بهتر حفاظت شوند به عنوان مثال در استان سمنان، باغات ميوه زردآلويي وجود دارد كه كيفيت ميوه آنها بسيار عالي است. باغداران سمناني حدود
۴ الي ۵ سال صبر ميكنند تا اين درختها به ثمر بنشينند اما متاسفانه مواردي را از تعارض در اين باغات داشتهايم كه خرس يك شبه آمده و كل درخت يعني نه تنها ميوهها بلكه حتي خود درخت را هم از بين برده. در نتيجه خيلي وقتها راهحلها ميتواند در اين حد باشد كه حفاظهاي باغات يا كندوها فقط كيفيتشان بهتر شود. همانطور كه اشاره شد، ضرورتي ندارد كه راهكارها خيلي پيچيده باشند.»
بيمه خسارات ناشي از خرس
برخي فعالان و كارشناسان محيطزيست، بيمه حياتوحش را مطمئنترين چتر براي حفاظت از گونههاي در معرض انقراض عنوان ميكنند اما آيا بيمه خسارات حياتوحش در كشورمان تاكنون موفق بوده؟
آرش قدوسي، در اين مورد ميگويد: «به نظر من بيمههاي حياتوحش در ايران، خيلي راهكار درستي را پيش نگرفتهاند، چراكه اين بيمهها، يكطرفه هستند و نگاه آنها از بالا به پايين و بدون ضمانت اجرايي است. اينكه به يك دامدار يا باغدار به صورت موردي، خسارت پرداخت شود و صرفا يكطرفه باشد، سيستمي است كه به نظر من پايدار نخواهد بود به اين دليل كه بودجهاي كه براي اين كار استفاده خواهد شد، بسيار محدود است و در مقابل ميزان تعارضات هم به نسبت بالاست. راهحلي كه نمونه آن در كشورهايي مانند نپال و پاكستان امتحان شده و موفق هم بوده، يكسري صندوقهايي هستند كه خود دامداران و باغداران ميتوانند در آنها مشاركت كنند. با بررسي نمونههاي موفق ميبينيم كه روند كار خيلي ساده است، به اين صورت كه يكسري نهادها مثل يك شركت بيمه، يك مبلغ اوليه را براي ايجاد اين صندوق اهدا ميكنند اما از اين مبلغ چيزي استفاده نميشود و در اصل از سود آن است كه استفاده ميشود، ضمن اينكه مردم محلي هم خودشان يك حق عضويتي را براي اين صندوق پرداخت ميكنند و وقتي كه زياني به كسي وارد شد، از همين صندوق براي جبران خسارتها استفاده ميشود. از آنجايي كه خود مردم، اين صندوق را ميگردانند، در آنها تعهد بيشتري هم ايجاد ميشود. اين مورد در جاهاي مختلف دنيا خيلي بهتر جواب داده تا اينكه بخواهيم از يك مدل بالا به پايين و يك مبلغ مشخص كه صرفا از طرف يك شركت بيمه پرداخت ميشود، استفاده كنيم.»
آرش قدوسي: به نظر من بيمههاي حياتوحش در ايران، خيلي راهكار درستي را پيش نگرفتهاند، چراكه اين بيمهها، يكطرفه هستند و نگاه آنها از بالا به پايين و بدون ضمانت اجرايي است