هميشه به فيلمها و سريالها و كارتونهايي كه موضوع آنها «پرتافتادگي انسان» است، علاقهمند بوده و هستم.
هميشه در تنهايي خودم را به مثابه كسي تصور ميكنم كه در يك سرزمين ناشناخته و بكر و فاقد هرگونه آثار تمدني و شهرنشيني براي زيستن و زنده ماندن تلاش ميكند و با طبيعت و حيوانات ميجنگد و ازجمله از دانش موجود خود بهره ميگيرد تا مشكلات خود را حل كند و راه ارتباطي با جهان خارج بيابد و خود را از تنهايي نجات دهد.
اين حالت روحي را شايد روانشناسان قابل مطالعه و با گذشته و زندگي دوران كودكيام مرتبط بدانند اما هر چه هست من در دنياي تخيلات خودم اين سرگرداني و تنهايي و جستوجوگري و تلاش يكتنه را بارها تجربه كردهام، آنهم در وضعيتي كه هيچ امكاني دراختيارم نيست و اميدي به رهايي و نجات ندارم.
اين روزها كه اينترنت قطع است و ظاهرا ديگران هم در كشور با وضعيت مشابه مواجه شدهاند به نوعي همان پرتافتادگي را دارم تجربه ميكنم. البته واقعا در يك سرزمين ناشناخته نيستم و انسانهاي فراواني در اطراف من هستند و به رسانههاي متعددي دسترسي دارم و از رخدادهاي ايران و جهان از طريق اين رسانهها ميتوانم مطلع شوم و با ارتباط تلفني از بسياري مسائل سردربياورم و روزنامه بخوانم و ماهواره ببينم و... اما واقعيت اين است كه هيچكدام از اينها نميتواند جاي اينترنت را بگيرد و ارتباط من با دنياي بيرون از خودم را آنگونه كه اينترنت ميتواند برقرار كند.
چرا چنين است؟! مگر اينترنت چه مزيتي يا تفاوتي با ديگر رسانهها دارد كه اينچنين نبودش را لمس و در فقدان آن احساس تنهايي و پرتافتادگي ميكنيم؟!
شايد مهمترين دليلش اين باشد كه اينترنت براي انسان يك رسانه ارتباطي متعارف نيست، بلكه بستري است كه انسان معاصر خود را در درون آن تعريف ميكند و بخشي از وجود هر انسان شده است. انسان معاصر تمامي اطلاعات موردنيازش را در بستر اينترنت و از طريق موتورهاي جستوجوي قدرتمند تامين ميكند.
در همين بستر ميخواند و مينويسد. از همين طريق مرتبط ميماند. ميفروشد و ميخرد و تجارت ميكند.
دهها شبكه اجتماعي در اينترنت ظهور كردهاند كه ارتباط تعاملي ميان انسانها را ميسر ميسازد. انسان كنوني در بستر همين شبكههاي اجتماعي احساس معنا و اثربخشي و مفيد بودن ميكند.
صدها شغل و پيشه در اين سازوكار ايجاد شده و ميليونها نفر رزق و روزيشان به آن پيوند خورده است. فاصله زماني و مكاني به واسطه اينترنت از ميان برداشته شده و ما انسانها از اين طريق خود را در كنار ديگران احساس ميكنيم. دوسويه و چندسويه بودن اينترنت و شبكههاي اجتماعي فعال در اين بستر از جمله توانمنديهايي است كه در هيچ رسانه ديگري نميتوان آن را جست.
كار دوستان ما در رسانههاي رسمي ازجمله مطبوعات با نبود اينترنت بسيار دشوار است و بعيد است نتيجه تلاش آنان درخور اعتنا از آب درآيد. همين يادداشت را هم براي همكاران مطبوعاتي خواندم تا بتوانند آن را پياده و در روزنامه منتشر كنند.
ميزان وابستگي رسانههاي جديد به اينترنت بيش از آن است كه نبود آن را با نبود فاكس يا تلكس مقايسه كنيم. اينترنت تمامي جامعه را پوشش ميدهد و هركسي به نوعي در اين بستر فعاليت دارد.
در عين حال هيچ جايگزيني هم ندارد و نميتوان نبودش را با پديدهاي ديگر جبران كرد. در گذشته خبرنگاران در حوزه خبر حاضر ميشدند و اگر تلكس هم قطع ميشد باز خبرهايي توليد ميكردند، اما اكنون نهتنها اصحاب رسانه بلكه همه مردم با اين بستر ارتباطي درگيرند و نبود آن گويي ارتباط همه انسانها را با يكديگر قطع ميكند.
اگر به جاي تهران در شهرستان باشيد و دغدغه اطلاع از مسائل كلان ايران و جهان هم شما را رها نكند و به اميد اينترنت چندين فعاليت رسانهاي و حزبي و شبكه اجتماعي را هم برعهده گرفته باشيد و به نوعي معيشت شما هم با اين سازوكار گره خورده باشد و بحث و گفتوگو با دوستان هم به عادت روزانه شما تبديل شده باشد و با اميد خواندن نظرات صاحبنظران سراغ گوشي و لپتاپ خود برويد و... اما يكباره ببينيد كه اينترنت نيست، واقعا احساس پرتافتادگي نخواهيد كرد؟!