مدير يا رييس؟ مساله اين است
محمد ذاكري
بسياري از ما اين تجربه را داشتهايم كه در يك سازمان يا اداره يا هر ساختار اجتماعي مشابه آن، زير نظر فردي به عنوان مافوق كار كنيم. احتمالا از كار با برخي از اين مافوقها احساس و خاطره خوبي داريم و از برخي ديگر نه. البته برخي از اين تجارب خوب يا بد كاملا شخصي است و لزوما به سبك كار يا سرپرستي يا رفتار آن مافوق برنميگردد ولي بيشتر اين تجارب به نحوي به الگوي رفتاري و كاري آن فرد مربوط است. در اين يادداشت ميخواهم به دو سبك كلي نظارت و سرپرستي بپردازم كه با تساهل و اغماض آن دو را رياست و مديريت ميخوانم. اگرچه نيك ميدانم كه اين تقسيمبندي نه دقيق است و نه علمي اما براي سهولت انتقال مفهوم ذهنيام اين دو واژه آشنا را به كار ميگيرم. رييس يا مدير بودن لزوما به عنوان پست سازماني كه فرد اشغال ميكند، بستگي ندارد. مثلا ممكن است عنوان پست سازماني فردي «مدير اجرايي...» باشد ولي به لحاظ تفكر و رفتار كاملا رييسمآبانه رفتار كند و در نقطه مقابل عنوان پست فرد ديگري «رييس اداره...» باشد ولي رويكرد و رفتارش به يك مدير حرفهاي نزديك باشد. البته شايد بهتر باشد به جاي نگاه صفر و يكي به اين موضوع طيفي را در نظر بگيريم كه يك سر آن مديران كاملا حرفهاي و متخصص و سر ديگر آن روساي كهنهكار قرار دارند و در عمل بيشتر افراد در ميانههاي اين طيف قرار ميگيرند. حال اجازه دهيد كمي به الگوهاي نگرشي و رفتاري و كاري اين دو گروه بپردازم.
رييسها رياست را خيلي دوست دارند؛ بدون ميز رياست زندگيشان نميگذرد و لذا براي به دست آوردنش مجدانه تلاش ميكنند؛ آن را كار دشواري نميدانند چون اصولا كار سختي انجام نميدهند. معمولا منتظرند كاري به آنها ارجاع شود يا از آنها خواسته شود تا بلافاصله به يكي از كاركنان تحت امرشان واگذار كنند. در بخش دولتي، رييسها ارجاعدهندگان حرفهاي نامهها هستند البته نامههايي كه از سوي مقامات بالادست به ايشان ارجاع شده است ولي به درخواستهاي مردم يا كاركنان عادي وقعي نمينهند. به تشريفات و ظواهر كارشان بسيار اهميت ميدهند. مدل خودرويي كه سازمان در اختيارشان ميگذارد، وسعت دفتر كارشان، كيفيت و مدل مبلمان اداري و دكور دفتر كارشان، تعداد افرادي كه برايشان كار دفتري و خدماتي انجام ميدهند، زيبايي مانيتور و ست اداري و كتابخانه و كتابهايي كه در آن است برايشان بسيار مهم است اگرچه سال تا سال به آن كتابها مراجعه نكنند چون احساس نيازي به اين كار نميكنند. از هر فرصتي براي افزايش تعداد كاركنان، فضاي فيزيكي و تجهيزات اداري حوزه تحت امرشان استفاده ميكنند و آن را نشانه قدرت و نفوذ و كارآمدي خود ميدانند. به سخنراني و ديده شدن بسيار علاقهمندند به ويژه اگر اين فرصت در مجامع علمي و جلسات بلندپايه برايشان فراهم شود. فرصت عرضاندام در رسانههاي رسمي و محلي را غنيمت ميشمارند و اگر هيچ يك برايشان جور نشود از هر فرصتي براي سخنراني براي كارمندان خودشان بهره ميبرند. در تعامل با كاركنان نيز گوش شنوايي براي شنيدن ايدهها و نظرات ايشان ندارند چون باعث اضافه شدن كارهاي غيرضروري برايشان و «پررو» شدن كاركنان ميشود؛ انتقاد را به ملايمترين شكل آن نيز نميپسندند ولي از مداهنه و تملق و چاپلوسي همواره با آغوش باز استقبال ميكنند. در وصف اين روسا هر چه بگوييم كم است و حق مطلب ادا نميشود ولي تو خود حديث مفصل بخوان...
در نقطه مقابل مديرها هستند. نميخواهم بگويم كه مديرها به ظواهر امر و خودرو و دفتر و مبلمان اهميت نميدهند ولي حداقل برايشان در اولويت نيست. يعني اگر همزمان دو جايگاه مديريتي به يك مدير و يك رييس پيشنهاد شود، رييس قدرت اسمي، فضاي فيزيكي و تعداد نفرات و خدم و حشم را مبناي انتخاب قرار ميدهد، اما مدير به كيفيت نيروها، ميدان عمل واقعي و ظرفيت دستيابي به نتايج موفقيتآميز توجه ميكند. مديرها از هر فرصتي براي يادگيري و بهروز شدن استفاده ميكنند، حتي اگر نكتهاي را از كاركنان زيرمجموعه خود بياموزند و با كتاب و مجلات تخصصي مانوسند. چندان منتظر نميمانند كه كسي كاري به ايشان ارجاع دهد، بلكه خودشان منبع ايده و انرژي هستند و همكاران خود را هم به ايدهپردازيهاي كارآفرينانه تشويق ميكنند حتي اگر در بخش دولتي و عمومي باشند. به كاركنان خود احترام ميگذارند؛ هميشه براي شنيدن نظرات، پيشنهادها، انتقادها و ايدههاي آنان وقت دارند؛ برايشان فرصت پيشرفت و توسعه فردي فراهم كرده و آنان را به اين امر و يادگيري و ياددهي تشويق ميكنند. به جاي جمع كردن كوتولههاي بلهقربانگو، كاركنان دانشي، خلاق و شجاع را ترجيح ميدهند و دور خود جمع ميكنند و موفقيت و ديده شدن آنها را منافي موفقيت و پيشرفت خود نميدانند. البته بايد توجه داشت كه مديرها در كنار همه اين انعطافهاي رفتاري، در كار خود بسيار جدي و سختگيرند. با دقت و مشاركت همكاران هدفگذاري ميكنند و با تعيين معيارهاي عيني و مشخص، از آنها در دورههاي زماني مشخص خروجيهاي عملكردي ميخواهند و فرصتهاي پيشرفت و مشوقهاي مالي و غيرمالي را بر اساس همين عملكردها بين كاركنان خود تقسيم ميكنند و...
حالا اگر شما در يك جايگاه سرپرستي هستيد كدام كفه ترازو را در خصوص خودتان سنگينتر ميبينيد و كجاي اين طيف قرار ميگيريد؟ اگر تحت نظارت فرد ديگري كار ميكنيد وي را در كجاي اين طيف ارزيابي ميكنيد و اصولا ترجيح ميدهيد با رييسها كار كنيد يا مديرها؟ به نظر شما در فضاي كاري ايران كدام يك از اين دو دسته موفقترند؟