تصميمهاي مهم و تاريخي
مرتضي ميرحسيني
يك: دنيس داروال زن جواني بود از اهالي كيپتاون آفريقاي جنوبي كه در 25 سالگي زماني كه از خيابان اصلي اين شهر ميگذشت، تصادف كرد و به شدت مجروح شد. چند جاي بدنش شكست، اما ضربه اصلي به سرش خورد و او بيهوش شد. مادرش هم كه همراهش بود همانجا در تصادف كشته شد. دنيس را به بيمارستان گروت شور بردند، اما كاري از پزشكان ساخته نبود و او حوالي ساعت 9 شب از دنيا رفت. پدر پيرش كه آنجا در بيمارستان حاضر بود، با درخواست پزشكان براي اهداي اعضاي بدن دخترش موافقت كرد.
دو: لوئيز واشكانسكي، بقالي مقيم كيپ تاون بود. هميشه از ناراحتي قلبي رنج ميبرد و هر چه سنش بالاتر ميرفت، دردهاي قفسه سينهاش هم بيشتر ميشد. مراجعه به چند پزشك مختلف و چند بار هم بستري شدن در بيمارستان كمكي به بهبود بيمارياش نكرده بود. به او گفته بودند كه بيمارياش درماني ندارد و خطر ايست قلبي بخش جداييناپذيري از زندگياش است. از دو سكته قلبي، به هر مشقتي بود جان به در برد، اما سكته سوم او را از پا انداخت و عملا قلبش از كار افتاد. در بيمارستان گروت شور بستري شد، بيآنكه اميدي به درمانش وجود داشته باشد.
سه: دكتر كريستين برنارد پزشكي از پزشكان بيمارستان گروت شور بود كه لوئيز و مشكل او را به خوبي ميشناخت. از مدتي پيش به عملي براي جايگزين كردن قلبي سالم به جاي قلب او فكر ميكرد. در گذشته، در مدت كوتاهي كه در امريكا زندگي و تحصيل ميكرد با چنين عملي آشنا شده بود. ميدانست كه پزشكان آن كشور از اوايل دهه 1950 روي عمل پيوند قلب كار ميكنند و حتي اين جراحي را با موفقيت روي سگي تمرين كردهاند. مرگ دنيس داروال و موافقت پدرش با پيوند قلب دخترش، تصميم برنارد را نهايي كرد. بامداد سوم دسامبر 1967، يعني حدود چهار ساعت بعد از مرگ دنيس داروال، قلب آن زن جوان را به لوئيز پيوند زد. عمل، حتي براي جراحي چون او كه يك دهه سابقه جراحي قلب را پشت سر خودش داشت، عمل سخت و پيچيدهاي بود. لوئيز حين عمل از دنيا رفت و با شوك احيا شد، اما تيم جراحي كار را تا به انتها پيش بردند و نخستين عمل پيوند قلب انسان به انسان را به انجام رساندند.
چهار: لوئيز واشكانسكي 18 روز بعد از عمل از دنيا رفت، اما نتيجه جراحي شكست تلقي نميشد. قلبي كه به او پيوند خورده بود در تمام اين 18 روز به خوبي و بيمشكل كار ميكرد. لوئيز ميتوانست با همسرش و خبرنگاراني كه به ملاقاتش ميرفتند، حرف بزند و گاهي هم چند قدمي راه برود. ولي زنده نماند. گويا بر اثر عفونت شديد ريههايش از دنيا رفت. دكتر كريس برنارد و برادرش ماريوس و تيمي كه اين دو را در اين عمل انقلابي همراهي ميكردند به اين نتيجه رسيدند كه مشكل نه از خود عمل پيوند كه در داروهايي است كهگيرنده عضو بعد از عمل مجبور به استفاده از آنها ميشود. يعني همان داروهايي كه سيستم ايمني بدن را مختل ميكند تا بدن، عضو جديد را خطر يا خارجي نبيند و آن را پس نزند. چند سال بعد، تقريبا از اوايل دهه 1970 با ارتقاي كيفيت داروها، احتمال نجات بيمار بعد از عمل نيز افزايش يافت. بيشتر آنان تا 5 سال بعد از عمل زنده ميماندند.
پنج: كريس برنارد با آن جراحي جسورانه و گسترش مرزهاي پزشكي، نام خود را در تاريخ اين دانش ماندگار كرد. پدرش مردي ديندار و از مبلغان مذهبي مقيم آفريقاي جنوبي بود كه بيشتر وقتش را به موعظه براي نژادهاي مختلط ميگذراند. شغلي كه در آن مقطع در آفريقاي جنوبي مستلزم از خودگذشتگي و خلوص بسيار بود. يكي از پسرانش در سه سالگي، به خاطر نارسايي قلبي از دنيا رفت اما دو پسر ديگرش پزشكي خواندند و جراحان معتبري شدند. چنين به نظر ميرسد كه اين پدر نقش مهمي در زندگي پسرانش داشت، اما نوشتهاند كه كريس و برادرش ماريوس اين آموزه را كه «انسان به شرط باور، از پس هر كاري برميآيد» از مادرشان كه زني به ظاهر معمولي بود، آموخته بودند.
شش: پدر دنيس، ادوارد داروال كه در يك روز همسر و دخترش را از دست داده بود نيز نقش مهمي در شكلگيري اين رويداد مهم داشت. طبق گفته شاهدان، اين پيرمرد محكم و باوقار زماني كه با درخواست پزشكان بيمارستان گروت شور براي اهداي اعضاي بدن دنيس مواجه شد، چهار دقيقه از همه فاصله گرفت و با خود خلوت كرد. او آن شب تصميم مهمي گرفت. او حتي در محاكمه راننده مستي كه خانوادهاش را نابوده كرده بود نيز حضور يافت و آنجا با چشماني اشكبار بيانيهاي را از روي كاغذ خواند. از قاضي و هيات منصفه دادگاه خواست تا جايي كه ممكن است نسبت به اين مرد خطاكار گذشت نشان بدهند، زيرا باور داشت مرگ دخترش نه اتفاقي بيمعني كه منفعتي براي همه بشريت بوده است.