بردن توپ طلا با منطق فازي
علي ولياللهي
برنده و بازنده شدن دو مفهومي است كه در نگاه اول از منطق دودويي يا اصطلاحا باينري پيروي ميكند. در اين منطق رياضي مقادير يا درست هستند يا غلط؛ يا صفر هستند يا يك. مثلا وقتي يك نفر يا يك تيم، در يك رقابت ورزشي پيروز ميشود، رقيب بازنده است. اما در همين چند ماه اخير اتفاقاتي در رويدادهاي ورزشي به وقوع پيوسته كه منطق باينري را زير سوال ميبرد. مثلا همين دوشنبه شب مسي با فاصله كمتر از يك درصد آرا (دقيقا سه دهم درصد) نسبت به فندايك موفق شد توپ طلا را ببرد يا در فينال تنيس ويمبلدون جوكوويچ بعد از مسابقهاي كه 5 ساعت به طول انجاميد در حالي كه روند بازي ثابت ميكرد او و فدرر واقعا در يك سطح قرار دارند، موفق شد برنده بازي لقب بگيرد. ضمن اينكه در فينال تنيس يواس اوپن بين نادال و مدودف نيز دقيقا وضعيت به همين شكل بود. شايد بتوان گفت معرفي مسي و جوكوويچ و نادال به عنوان برنده صرفا به اين خاطر است كه بايد يك نفر اول شود و اين يك رسم است. در حالي كه شواهد نشان ميدهد نه ميتوان به مسي و جوكوويچ و نادال لقب برنده مطلق داد و نه به فندايك و فدرر و مدودف لقب بازنده مطلق. به نظر ميرسد چنين رويدادهايي بيشتر از منطق فازي پيروي ميكنند تا باينري. منطق فازي شكلي از منطقهاي چندارزشي است كه در آن مقادير درستي متغيرها ممكن است هر عدد حقيقي بين صفر و يك و خود صفر و يك باشد. اين منطق به منظور به كارگيري مفهوم مقداري درست و مقداري غلط به كار ميرود. فازي به معناي غيردقيق، ناواضح، مبهم و شناور است. در مراسم توپ طلا يا تنيس ويمبلدون يا يواس اوپن يا يك مسابقه فوتبال كه در 120 دقيقه به تساوي رسيده است و دو تيم چندين و چند ضربه پنالتي ميزنند كه در نهايت برنده مشخص شود كاملا شاهد منطق فازي هستيم. يعني مسي را ميتوان تا حدودي برنده توپ طلا دانست و جوكوويچ را تا حدي فاتح ويمبلدون. عملكرد افراد حاضر در اين رقابتها آنقدر نزديك به هم است كه انتخاب يك نفر به عنوان بهترين واقعا سخت است. شايد در سالهاي گذشته كه برندگان با اقتدار ميتوانستند عنوان بهترين را مال خود كنند، همان منطق باينري حكمفرما بود اما گويا هرچه جلوتر ميرويم دوران تمييز دادن واضح و خطكشي شده افراد از هم، رو به پايان ميرود. اين درست است كه يك نفر توپ طلا را به خانه ميبرد كما اينكه در منطق فازي نيز در نهايت عمليات بايد بر اساس همان مقداري درست يا مقداري غلط انجام شود، ولي ديگر خبري از مطلق بودن يك فرآيند نيست.