فاجعه نقص ايمني و ترس
با وجود اين سختگيريها معمولا سالنها و مكانهاي خارج از حوزه شهري به نحوي تخلفاتي انجام ميدهند كه ميتواند منجر به فاجعه شود.
در آخرين تعريفها، معمولا در بالاترين استاندارد به ازاي هر 50 نفر دو در تعبيه ميشود و اگر سالني باشد بدون فرش و ميز و صندلي و... يك در پذيرفته ميشود به اين شرط كه سيستم اطفاي حريق فعال باشد. حداقل سه در خروجي هم براي جمعيت بين 500 تا هزار نفر بايد در نظر گرفته شود، درهايي كه به سمت بيرون و همراه با جريان خروج جمعيت باز شوند.
حالا فارغ از نكات ايمني، موضوع واكنش آدمها به هنگام حادثه به ميان ميآيد. در مورد اين موضوع بايد واقعي و غيركليشهاي صحبت كنيم. واقعا بايد بپذيريم هر انسان عادي فارغ از تحصيلاتش در چنين مواقعي پيش از هر چيز تلاش ميكند خودش و خانوادهاش را نجات دهد. شايد من آتشنشان و كارشناس ايمني در چنين مواردي بدانم چه بايد بكنم، شايد حتي من هم مثلا به هنگام بروز يك زلزله تازه نشان بدهم كه چند مرده حلاجم اما افراد ديگر چنين واكنشي ندارند. ترس و هيجان طبيعي است مگر آنقدر اين نكات ايمني و تاكيد بر «حفظ خونسردي و كمك به افراد ضعيفتر» براي آنها تكرار و تكرار شود كه تبديل به عادت ذهنيشان شود. سالي يك بار يك روز مقابله با زلزله در تقويم ما ثبت شده و فقط در همان روز است كه تمام مدرسهها شروع ميكنند به همكاري با اين اداره و آن سازمان و سر چهار نفر را باندپيچي ميكنند تا بتوانند گزارش مانور ايمني بنويسند، مانورهايي سطح پايين كه اسباب خنده بچهها ميشود. با همه اين احوال حتي اگر همان مانورها هم به جاي يكبار، 10 بار در سال تكرار شوند مطمئن باشيد در ذهن بچهها ماندگار ميشود. اين بچهها هستند كه اگر اين آموزش برايشان جدي گرفته شود در آينده و در سن جواني اگر با حادثهاي مشابه حادثه سقز مواجه شوند، ميدانند كه چگونه بايد اول براي گروههاي سني حساس مانند بچهها و كهنسالان فكري بكنند و به فكر ايمني همه باشند نه اينكه خودشان به خاطر توان بدني بيشتري كه دارند تبديل شوند به دليلي براي زير دست و پا ماندن آنها. اين فاجعه تلخ را نميتوان به پاي آدمهاي حاضر در آن مجلس گذاشت، به جز فقدان رعايت ايمني، تقصير بر سر آموزشهايي است كه به مردم نميدهيم.