• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3231 -
  • ۱۳۹۴ سه شنبه ۸ ارديبهشت

تحليلي بر برخي رفتارهاي اعتراضي در شبكه‌هاي اجتماعي در گفت‌وگو با ناصر فكوهي، مدير انسان‌شناسي و فرهنگ

قانون؛شرط مشروعيت اعتراضات مدني

سياستنامه| هشتم ارديبهشت ماه سالروز قطع رابطه ايران با عربستان سعودي است. پس از يورش رژيم آل سعود در نهم مرداد 1366 كه منجر به كشته شدن زايران ايراني خانه خدا و وقوع حادثه جمعه خونين مكه شد   روابط ايران با اين كشور به پايين‌ترين حد خود و تعداد ديپلمات‌هاي ايراني در عربستان سعودي به حداقل رسيد در حالي كه اعضاي سفارت سعودي در ايران نيز از مدت‌ها قبل، تهران را ترك كرده بودند. تا اينكه سرانجام در تاريخ هشت ارديبهشت 1367 روابط سياسي دو طرف كاملا قطع شد و حتي در اعزام زايران بيت‌الله الحرام و حرم شريف نبوي نيز براي چندين سال، وقفه‌اي پديد آمد.
اين روزها نيز شاهد بروز تنش‌هايي ديپلماتيك ميان كشورمان با عربستان سعودي هستيم كه تعرض ماموران خاطي اين كشور به دو نوجوان ايراني آتش آن را شعله‌ور ساخت. اين مساله با واكنش‌هاي بسيار متعددي در سطح جامعه روبه‌رو شد و در شبكه‌هاي مجازي اين واكنش‌ها به حوزه‌هايي بعضا غيرمنطقي كه به نوعي تحقير نژادي محسوب مي‌شود نيز منجر شد. در اين شماره «سياستنامه» به بررسي واكنش‌ها به اقدام ناهنجاري پرداخته‌ايم كه ناشي از عصبانيت بخش‌هايي از جامعه بود.

  عاطفه شمس /  ناصر فكوهي، مدير انسان‌شناسي و فرهنگ و استاد دانشگاه تهران، ايران را كشوري مي‌داند كه در طول هزاران سال توانسته تفاوت‌هاي موجود در خود از جمله وجود ده‌ها زبان، صدها گويش، هزاران سبك و سياق زندگي و موقعيت‌هاي بسيار متفاوت اجتماعي و اقتصادي و سياسي را در نوعي سازگاري مديريت و از به وجود آمدن بحران‌هاي مخرب جلوگيري كند. او معتقد است كه در ايران، نوعي فرزانگي تمدني تاريخي مانع از آن شده است كه تفاوت‌هاي فرهنگي بدل به ابزاري در دست اين يا آن گروه عليه يكديگر شود. فكوهي، در گفت‌وگو با «اعتماد»، درباره گرايش‌هاي نژاد‌پرستي دركشور و اتفاقاتي كه در پي رفتار توهين‌آميز ماموران سعودي با زايران ايراني، در سطح جامعه صورت گرفت، گفت: هيچ اعتراضي در هيچ مورد و در واكنش به هيچ برخوردي نمي‌تواند خود «مجرمانه» باشد. بنابراين در پاسخ به يك عمل جنايت بار، نه مي‌توان و نه مشروعيتي وجود دارد كه با عمل مجرمانه ديگري پاسخ دهيم. اين يك اصل حقوقي شناخته شده است. كسي كه از حق‌الزام قانوني برخوردار است فقط ماموراني هستند كه براي اين كار بايد داراي مجوز قانوني مشروعيت يافته باشند و نه مردم عادي.

 پس از توهين ماموران سعودي به مسافران ايراني واكنش‌هايي را در سطح جامعه شاهد بوديم، تحليل شما از اين وقايع   چيست؟

پس از انتشار اخبار مربوط به رفتارهاي خشونت‌آميز و جنايت‌بار ماموران رژيم عربستان با گروهي از زايران ايراني، شاهد واكنش‌هايي در كشور بوديم كه برخي از آنها شكل موضع‌گيري‌هاي رسمي مسوولان را داشت كه از مجرايي عموما معقولانه تبعيت مي‌كرد، جز چند مورد كه تريبون‌هاي رسمي مورد سوءاستفاده قرار گرفت و از آنها بر‌خلاف عرف، اعتقادات و قوانين، عباراتي نژاد‌پرستانه و عرب‌ستيزانه به بيان در آمد. در اين ميان تجمعي غيرقانوني نيز در برابر سفارت عربستان اتفاق افتاد كه در آن زشت‌ترين شعارهاي نژاد‌پرستانه داده شد هرچند به دليل واكنش درست و خونسردانه و قانوني نيروهاي انتظامي، به موارد مشابهي نظير حوادث سفارت بريتانيا در چند سال گذشته كه موجب هزينه‌هاي سنگين براي كشور شد، نينجاميد. در سال‌هاي اخير بارها و بارها پس از به وقوع پيوستن يك جنايت به وسيله مهاجران غير‌ايراني يا در رقابت‌هاي ورزشي به ويژه فوتبال در يكي از استان‌ها شاهد بروز بوده‌ايم. اين گرايش‌ها تاكنون عمدتا در قالب درگيري‌هاي كوچك و دادن شعارهاي توهين‌آميز و به خصوص نوشته‌هاي زشت و تحقيرآميز در محيط شبكه‌هاي مجازي اتفاق افتاده است كه چندين سال است به مركزي براي همه عقده‌گشايي‌ها و نوشته‌هاي توهين‌آميز همه عليه همه بدل شده است. با وجود اين، نبود تنش‌ها و درگيري‌هاي شديد در اين زمينه دليل و مانعي براي آن نيست كه ما در آينده با بالا گرفتن اين گرايش‌ها با موقعيت‌هاي خطرناك روبه‌رو نشويم هم از اين رو بايد از هم‌اكنون در برابر اين گرايش‌ها اعلام موضع كرد و با شناخت و تحليل آنها راه‌حل‌هايي را براي فرو نشاندن اين‌گونه روندهاي آسيب زا و بيمارگونه در جامعه ارايه داد. در اين راستا، شايد لازم باشد بر نكته‌اي بيش و پيش از هر چيز تاكيد كنم و آن اينكه، بروز گرايش‌هاي فاشيستي، نژاد‌پرستانه، ملي‌گرايي‌هاي افراطي و قوم‌پرستانه، خاص يك كشور نيست و امروزه در اكثر كشورهاي جهان به گونه‌اي مشاهده مي‌شود. اغلب كشورهاي اروپايي و امريكا سال‌هاست به ويروس «اسلام‌هراسي» مبتلا شده‌اند و اين آسيب بسياري از دستاوردهاي دموكراتيك را در آنها به نابودي كشانده است و خطر سرايت آن به ساير اشكال نژاد‌پرستي و نفرت اجتماعي نيز وجود دارد. كما‌اينكه در كشوري همچون امريكا اين گرايش‌ها با بازگشت گرايش‌هاي نژاد‌پرستانه عليه سياهان و آدم‌كشي نيروهاي پليس عليه شهروندان (در فرگوسن و ساير شهرهاي امريكا) همراه بوده و در كشورهاي اروپايي بنا بر مورد گرايش‌هاي اسلام هراس همراه با گرايش‌هاي يهود‌ستيزانه، توهين و حمله به مهاجران اروپاي شرقي و... همراه بوده است. اينجا اين سوال مطرح مي‌شود كه آيا ما در ايران نيز شاهد يك جريان جهانشمول هستيم؟ واقعيت اين است كه پاسخ اين پرسش ساده نيست، از يك سو، آنچه در كشور ما مي‌گذرد نتيجه بحران جهاني است يعني بحراني كه به‌شدت همه مردم جهان را قرباني سودجويي‌هاي بي‌پايان سرمايه‌داري مالي متاخر كرده است. اما در مورد ايران ما با مشخصات ويژه‌اي نيز سروكار داريم: ايران كشوري بوده است كه در طول هزاران سال توانسته است تفاوت‌هاي موجود در خود از جمله وجود ده‌ها زبان، صدها گويش، هزاران سبك و سياق زندگي و موقعيت‌هاي بسيار متفاوت اجتماعي و اقتصادي و سياسي را در نوعي سازگاري مديريت و از به وجود آمدن بحران‌هاي مخرب جلوگيري كند. از اين لحاظ مي‌توان با اطمينان گفت اروپا و امريكا نمي‌توانند درسي به ما بدهند، زيرا گذشته حتي بسيار نزديك آنها همواره آكنده از بدترين بي‌رحمي‌ها و زشت‌ترين تجاوزها به حقوق همه مردم جهان و حتي مردم كشورهاي خودشان بوده است. اين در حالي است كه در ايران، نوعي فرزانگي تمدني تاريخي مانع از آن شده است كه تفاوت‌هاي فرهنگي بدل به ابزاري در دست اين يا آن گروه عليه يكديگر شود. اين بدان معنا نيست كه ما هرگز تنش‌ها و برخوردهاي قومي و نژادي و فرهنگي نداشته‌ايم، اما همواره توانسته‌ايم آنها را در حدود قابل مديريتي نگه داريم و مانع از تخريب پهنه تمدني خويش بشويم. معناي انعطاف ايراني نيز همين است، دو عنصر ايرانيت و اسلاميت را با يكديگر تلفيق كنند. انقلاب ايران توانسته است تاكنون از حوادثي چون قتل عام‌هاي گسترده و نظام‌مند، جنگ‌هاي داخلي و تبعيض‌هاي وحشيانه كه در انقلاب‌هاي ديگر امري رايج بوده است، جلوگيري كند و به‌تدريج به طرف انسجام و آشتي ملي برود- البته اين مساله قابل انكار نيست كه در انقلاب‌هاي بزرگ برخي جريان‌ها ممكن است به تندروي و خشونت روي بياورند. با اين وجود بسياري مثال‌هاي ديگر  نشان مي‌دهد مسائلي همچون برخوردهاي توهين‌آميز ماموران يك رژيم استبدادي، مشكلات مهاجران و زمينه‌هاي موجود براي ايجاد تفرقه‌هاي قومي در ايران، چندان موانع بزرگي براي كشوري كه هزاران سال تجربه مديريت تنوع فرهنگي را دارد، نيستند. اما اين امر مسووليت همه ما را به مراتب بيشتر مي‌كند. اگر در طول هزاران سال اين مديريت توانسته است، انجام بگيرد به دليل آن نبوده است كه گرايش‌هايي از نوعي نژاد‌پرستانه كه بيشتر بايد آنها را ثمره استعمار اروپايي دانست بر‌اي ما الگو قرار بگيرند، بلكه دقيقا به اين دليل بوده است كه همواره توانسته‌ايم از اين گرايش‌ها فاصله بگيريم. امروز اما به دلايل بي‌شماري، هر روز بيش از پيش مشكلات اقتصادي، سياسي، اجتماعي در حال سوق دادن ما به طرف چنين گرايش‌هايي هستند. دليل، بدون شك آن نيست كه اين گرايش‌ها راه‌حلي براي گره‌گشايي از آن مشكلات باشند؛ سخن گفتن از ملي‌گرايي و نژاد‌پرستي در جهاني كه امروز تقريبا در همه ابعاد خود به هم پيوسته و جهاني شدن در آن حرف اول و آخر را مي‌زند، نمي‌تواند جز نوعي جنون و خودكشي ايدئولوژيك باشد. به نظر من اين گرايش را بايد بيشتر حاصل نوعي نوميدي و مستاصل شدن دانست كه خود از انفراد و نشناختن روندهاي جاري در جهان نيز ناشي مي‌شود. سقوط اخلاقي جامعه ما عمدتا به دليل همان استيلاي سرمايه‌داري مالي و متاخر اتفاق افتاده است، اما شدت يافتن اين سقوط به دليل از كار افتادن يا از كاركرد ضعيف و به هر حال عدم كارايي لازم ابزارهايي دموكراتيك و فضاي بازي بوده است كه براي مقابله با چنين مشكلاتي به آن نياز داريم. متاسفانه وقتي سطح اخلاق به حدي سقوط مي‌كند كه به اصطلاح روشنفكران و نخبگان جامعه روي شبكه‌هاي اجتماعي و درون مجله‌ها و روزنامه زرد «فكري» سخن مي‌گويند و ظاهرا هيچ كاري جز تحقير كردن و توهين‌هاي مستقيم به يكديگر ندارند، نبايد تعجب كرد كه اين سقوط مردم عادي را به موقعيت‌هايي بسيار بدتر از آن نخبگان بكشاند و تصور كنند كه با اين كار به فرهنگ ملي شان خدمت كرده‌اند در حالي كه خيانتي بالاتر از اين به فرهنگي بردبار و بزرگوار كه هميشه همه فرهنگ‌هاي ديگر را پذيرفته و در تركيب غني خود به كار برده است، نمي‌توان كرد.

 پس از اين اتفاق، به نظر مي‌رسد تب نژاد‌پرستي آريايي و پان ايرانيستي در كشور تا حدي بالا گرفت. چرا با وقوع اتفاقاتي مشابه واقعه جده، اغلب شاهد چنين واكنش‌هايي در جامعه هستيم؟

جالب آن است كه امروز بيش از پيش در برخي  تلويزيون‌هاي ماهواره‌اي كه با سرمايه بيگانگان اداره مي‌شوند، در شبكه‌هاي اجتماعي و در پيش پا‌افتاده‌ترين ابزارهاي كنترل الكترونيك جامع جديد، يعني تلفن‌هاي همراه و روابط ارتباط الكترونيك، شاهد زشت‌ترين اشكال بروز «آريا‌پرستي» و نژاد‌گرايي باستان‌گرا و به اصطلاح ملي هستيم. در اشعار خوانندگاني كه در سويي ديگر از جهان جا خوش كرده‌اند و «ايران» را به يك برند و ابزاري براي تجارت خود تبديل كرده‌اند به سهولت امروز صحبت از «خون ايراني»، «خون كورش» ، «خاك مقدس»، «ايران بزرگ» و  اين قبيل شعارها مي‌رود كه به ادبيات فاشيستي جنگ جهاني دوم تعلق دارد و ميليون‌ها نفر را به فجيع‌ترين شكل به كشتن داد. پان‌ايرانيسم و نژاد‌پرستي در تاريخ ايران معاصر هرگز چيزي جز فاشيسمي آشكار و نزديك به عقايد هيتلريسم و نازيسم آلماني نبوده است. همان‌گونه كه هيتلر به دنبال برپايي «آلمان و رايش بزرگ» بود و گمان داشت كه حكومت بزرگ آريا‌هاي ژرمن هزار سال به طول مي‌انجامد؛ اما ديديم كه در كمتر از 20 سال آلمان را به پهنه‌اي سوخته و تخريب شده از آوارهايي تبديل كرد كه بر سر مردم نگون‌بختش خراب شده بود و يك بي‌آبرويي تاريخي براي اين كشور باقي گذاشت؛ بيش از 40 سال اشغال خارجي را به آن تحميل كرد و ميلياردها دلار هزينه نظامي و تحقيري كه شايد تا ابد نثار آلماني شود كه هنوز براي بسياري يادآوري فاشيسم هيتلري است. ملي‌گرايان نژاد‌پرست و «ميهن پرست» ايراني آيا چنين آرزوهايي براي «ايران بزرگ » خود در سر مي‌پرورانند؟ احزاب پان ايرانيست ايراني از سومكا تا امروز، تمايلات نژادپرستانه خود را پنهان نكرده‌اند و عملي نداشته‌اند جز گرد‌آوردن افرادي بي‌فرهنگ كه توهماتي به نام «بزرگي و قدرت و شكوه و عظمت ايران بزرگ» در سر دارند . كشور ما، به مثابه يك پهنه غني و ارزشمند تاريخي و فرهنگي كه يكي از پر ارزش‌ترين پهنه‌هاي فرهنگي در ميراث مشترك انساني است نيازي به چنين مدافعاني ندارد. ايران همواره توانسته و خواهد توانست بدون نگاه تحقير‌آميز نسبت به فرهنگ‌ها و زبان‌هاي ديگر، بدون جنگ‌طلبي و شعارهاي افراطي و هيجان‌هاي كاذب و خيانت‌پيشه به حيات آرام خود ادامه دهد. فاشيست‌ها تاكنون نتوانسته‌اند فرهنگ ما را تخريب كنند و بايد آرزو كرد كه هرگز نتوانند از حدي كه امروز به آن رسيده‌اند بالاتر روند زيرا اين خطري اساسي و تاريخي براي تمدن ايراني به شمار مي‌رود زيرا با تمام تاريخ اين تمدن در تضادي آشتي‌ناپذير قرار دارد.

 شعارهاي قوم‌گرايانه و ضد‌قوم‌گرايانه‌اي را كه در برخي نقاط كشور شاهد آن بوديم چگونه تحليل مي‌كنيد؟

در اين ميان گروهي نيز در دو سوي بازي قوم‌گرايي قرار گرفته‌اند. درباره اين گرايش‌ها نيز بايد گفت كه به تقليد پهلوي اول براي ساختن ايران مدرن بر اساس الگوي انقلاب فرانسه و نسل‌كشي‌ها، قوم‌كشي‌ها و زبان‌كشي‌هاي رايج در آن، ريشه آنها نيز در همان دوران است. پروژه‌اي كه از ابتدا با وجود خشونت گسترده‌اي كه در آن به كار رفت با شكست روبه‌رو شد. اقوام ايراني بر پهنه‌هاي قومي و فراتر از خطوط سياسي استقرار دارند و بر ريشه‌هاي زباني، سنتي، ديني و مناسك قدرتمندي قرار گرفته‌اند كه نمي‌توان آنها را از چنين ريشه‌هايي جدا كرد بنابراين دو راه‌حل بيشتر وجود ندارد؛ نخست راه‌حلي ابلهانه كه همواره از دوره پهلوي اول به آن فكر مي‌شده و آن اينكه با سركوب و ممنوعيت و الزام‌هاي مختلف مساله قومي را در يك قوم و زبان واحد حل كرد كه نه تنها موفق نخواهد بود بلكه هر‌چه بيشتر به دشمني‌ها دامن مي‌زند اما راه‌حل ديگر پذيرفتن تفاوت
به مثابه عاملي براي همگرايي و نه واگرايي است به اين‌ترتيب با به رسميت شناختن زبان‌هاي محلي، سنت‌ها و روش‌ها و سبك‌هاي زندگي مردمان و اقوام گوشه و كنار كشور مي‌توانيم در راستاي تمام قدرت‌هاي بزرگ ايراني از دوران باستان تا امروز قرار بگيريم يعني در راه سازگاري ميان آنها در جهت تحكيم قدرت عمومي ايران به مثابه يك مجموعه فرهنگي و نه يك زبان و فرهنگ و شيوه زندگي واحد كه هرگز نه وجود داشته و نه وجود خواهد داشت.

 بد رفتاري با برخي مهاجران و اصولا گرايش به برتر ديدن خود و برخوردهاي تحقير‌آميز با سايرين، يكي از تبعات نژادپرستي به حساب مي‌آيد. اين موضوع در كشور ما به چه صورت ديده مي‌شود؟

نژاد‌پرستي مي‌تواند به صورت‌هاي مختلف با پيامدهاي متفاوت در يك پهنه بروز كند: از يك سو نژاد‌پرستي مي‌تواند عليه اقليت‌ها و گروه‌هاي ضعيف‌تر يك جامعه بروز كند مثلا مهاجران كه طبعا به دليل شكننده بودن‌شان بيشتر در معرض خطرات و تهديد شدن به وسيله انحراف‌هاي اجتماعي هستند و در اين حالت، عدم درك همين نكته بديهي كه انحراف اجتماعي ناشي از فقر و شكنندگي يك موقعيت است مي‌تواند افراد را به آنجا بكشد كه به جاي حل اساسي مشكلات خود به سوي پيدا كردن بهانه‌اي براي خالي كردن نفرت خود بروند. متاسفانه در اين زمينه نيز ما تجربيات نه چندان مناسبي داشته‌ايم و برخي برخوردهاي ما با كساني كه به دليل فقر و فشار و جنگ در كشور خود به ما پناه برده‌اند در خور و شايسته فرهنگ ايراني نبوده و نيست. نژاد‌پرستي مي‌تواند شكل بيروني نيز داشته باشد همچون برخوردهايي كه پس از حوادث جده در اين اواخر پيش آمد و در اين ميان كساني كه دم از
وطن پرستي مي‌زنند دقت نمي‌كنند كه چطور با تندروي‌هاي خود منافع ملي را به خطر انداخته و آنها را زير پا مي‌گذارند.

 راه‌هاي مدني براي واكنش به چنين معضلاتي چيست؟ در واقع راه‌حل‌هايي كه مردم بتوانند بنابر حق طبيعي خود به توهين‌هايي اينچنيني عكس العمل نشان دهند اما واكنشي باشد كه هم منطقي باشد و هم به نژادپرستي تعبير نشود.

مساله اساسي در آن است كه اگر مردم ما بتوانند به اندازه كافي درباره فرهنگ خود و ساير فرهنگ‌ها و به خصوص درباره رابطه بين فرهنگ‌ها دانش داشته باشند و نگاه‌شان را به پديده فرهنگ عميق‌تر كنند، به نظر من رفتارهايي كاملا متفاوت خواهند داشت. نخستين اصل در اين راه آن است كه ما متوجه باشيم كه در جهان مدرن از موقعيت‌هاي جماعتي مثلا اشتراك در قوميت و زبان و قشر اجتماعي و غيره به موقعيت‌هاي فردي و سوژه عبور مي‌كنيم. ترجمان اين سخن در سطح جرايم و معضلات اجتماعي آن است كه ديگر چيزي به نام جرم جماعتي و بنابراين مجازات جماعتي نداريم. براي توضيح بيشتر نگاه كنيم به نظام‌هايي كه هنوز به اين موقعيت مدرن گذار نكرده‌اند: در يك نظام قبيله‌اي، مثلا در منطقه ما تا حد زيادي در كشوري همچون پاكستان وقتي جرمي به وسيله يكي از افراد قبيله «الف» اتفاق مي‌افتد، چندان مهم نيست كه چه «فرد»‌ي اين جرم را مرتكب شده است، قبايل ديگر
به ويژه قبيله‌اي كه جرم مستقيما به آن ضربه زده است، بگوييم قبيله «ب»، مثلا يكي ازاعضاي آن كشته شده است، «همه» افراد قبيله «الف» را مجرم مي‌دانند و اين را قبيله «الف» هم مي‌پذيرد و ممكن است به جاي فردي كه واقعا جرم را مرتكب شده است، فرد ديگري را براي كشته شدن متقابل در اختيار قبيله «ب» قرار دهند. روشن است كه در نظام‌هاي مدرن ما كاملا بايد متوجه غير‌عادلانه و غير‌قابل پذيرش بودن اين امر باشيم اما در جامعه باستاني و قبيله‌اي اين شيوه قابل پذيرش بوده است. اكنون در سوال شما تا حدي ما با پرسماني روبه‌رو هستيم كه به خودي خود متناقض است: در شرايطي كه افراد مدرن بودن خود را نه تنها مي‌پذيرند بلكه بسيار نيز بر آن تاكيد دارند، چگونه مي‌توان واكنش‌هاي جماعتي از نوع قبيله‌گرا، نژاد‌پرستانه، قوم‌گرايانه را پذيرفت؟ پاسخ روشن است: به هيچ رو. آيا امروز مي‌توان پذيرفت كه اگر فردي از محله «الف»، فردي از محله «ب» در شهري را به قتل رساند، مردم محله «الف» تجمع كنند و خواستار تحويل گرفتن يك نفر از افراد محله «ب» شوند تا «انتقام » خود را بگيرند؟ بدون شك، امكان ندارد. مسووليت‌‌ها در جامعه مدرن در درجه اول فردي است يعني هر فردي مسوول عمل خود است و نه جماعت و گروهي كه به آن تعلق دارد. البته يك مسووليت جمعي نيز وجود دارد و آن مسووليت همه در برابر شرايطي كه در آن زندگي مي‌كنند. حال تلاش كنيم اين بحث را در چارچوب واقعه جنايت انجام شده به وسيله ماموران سعودي ببينيم: اولا مسووليت لزوما متوجه جامعه و حتي مسوولان اين كشور نيست ولو آنكه ما معتقد باشيم كه اين دولت، دولتي مستبد و زور‌گو باشد، اگر نتوانيم ثابت كنيم كه اين جنايت به دستور مستقيم مقامات اين دولت انجام شده باشد، نمي‌توانيم آن دولت را براي اين جنايت به زير سوال ببريم و بايد خواستار آن باشيم كه در عرف و قانون بين‌المللي عاملان شناخته شده
و بر اساس قراردادها و معاهداتي كه بين دو كشور وجود دارد، مجازات شوند اما يك مسووليت عمومي نيز وجود دارد و آن به روابط ديپلماتيك كشور ما با كشورهاي ديگر بر مي‌گردد: ما بايد خواستار آن باشيم كشوري كه جنايت در آن اتفاق افتاده است درباره مسووليت قانوني خود پاسخگو باشد يعني مسووليت حفظ جان و امنيت مسافران. مجراي اين خواست ما نيز روشن است: باز هم مقامات كشور خودمان يعني مثلا مسوولان وزارت امور خارجه و منافع ملي كشور در چارچوب روابط بين‌المللي. حال اگر موضوع به اين مربوط باشد كه چگونه فراتر از اين روابط اعتراض كنيم، به نظر من ابتدا بايد تشخيص داد كه مسوولان كار خود را به درستي انجام داده‌اند يا نه و اعتراض‌مان بايد
در صورت بي‌مسووليتي به آنها باشد. اين اعتراض نيز بايد بر اساس مجاري قانوني انجام بگيرد. بنابراين به نظر من وزارت كشور در عدم صدور مجوز در برگزاري تجمع در برابر سفارت كشور مزبور كاملا بر حق است زيرا اعتراض مردم نمي‌تواند به آن كشور يا دولت باشد بلكه اگر كوتاهي از طرف مسوولان ما انجام شده، بايد به روش‌هاي قانوني اعتراض خود را به گوش آنها بسپارند. حال اين پرسش مطرح مي‌شود كه در مورد كشورهايي كه با آنها رابطه‌اي وجود ندارد مثلا ايالات متحده چه بايد كرد. در اينجا روشن است كه اعتراض‌ها مي‌تواند از مجاري صرفا مدني انجام بگيرد ولي در اين اعتراض‌ها نيز هر چيزي نشانه از نفرت نژادي، ملي، قومي و غيره داشته باشد مشروعيتي ندارد. به هر حال اعتراضات مدني مشروعيت دارند به شرط آنكه از مجراي قانوني و درست انجام بگيرند و مي‌توانند مكمل اقدامات قانوني باشند. اما از تمام اين مسائل گذشته، هيچ اعتراضي در هيچ مورد و در واكنش به هيچ برخوردي نمي‌تواند خود «مجرمانه» باشد. بنابراين در پاسخ به يك عمل جنايت بار، نه مي‌توان و نه مشروعيتي وجود دارد كه با عمل مجرمانه ديگري پاسخ دهيم. اين يك اصل حقوقي شناخته شده است. كساني كه از حق الزام قانوني برخوردارند  فقط ماموراني هستند كه براي اين كار بايد داراي مجوز قانوني مشروعيت يافته باشند. متاسفانه در كشور ما در حال حاضر ظاهرا در زمينه جرايم مربوط به ابراز نفرت‌هاي نژادي، قومي و توهين‌هايي از اين دست قوانين مشخصي وجود ندارد يا با دقت لازم اجرا نمي‌شوند زيرا به صورت گسترده‌اي شاهد جرايمي از اين دست به ويژه در سطح زباني يعني توهين‌هاي مختلف در قالب نوشته‌ها، شعارها و سخنان توهين‌آميز عليه نژاد‌ها، اقوام و گروه‌هاي مختلف اجتماعي در محيط‌هايي مثل شبكه‌هاي اجتماعي و مطبوعات و رسانه‌ها و در كوچه و خيابان‌ها هستيم و اين وضعيت نبايد تحمل شود. در كشورهاي اروپايي كه تجربه سختي از آزاد گذاشتن اين قبيل احساسات دارند، به دليل هزينه سنگيني كه در دو جنگ جهاني به صورت ميليون‌ها كشته داشتند، هر‌گونه ابراز اين‌گونه احساسات در هر شكل و در هر مكاني جرم محسوب مي‌شود و با آن برخورد قانوني مي‌شود. ما نيز بايد همين قوانين را به اجرا در بياوريم به گونه‌اي كه افرادي كه به قوم، مذهب و جماعت افراد ديگري توهين مي‌كنند، متوجه باشند در حال ارتكاب جرم هستند و مي‌توان با آنها برخورد قانوني كرد. عدم توجه به اين موضوع امروز كار را به جايي رسانده است كه به صورت گسترده حتي نخبگان فكري و به اصطلاح روشنفكران ما نيز مستقيما به يكديگر توهين مي‌كنند و از هيچ پيگرد قانوني هراس ندارند.

 چنين تبي چگونه امكان مهار شدن دارد و چه كساني مي‌توانند در فرونشاندن آن مشاركت كنند؟ آيا دولت بايد دخالت مستقيم كند يا روشنفكران، جامعه‌شناسان و گروه‌هايي از اين دست بايد به دنبال راه‌حل باشند؟

بروز چنين واكنش‌هايي هر اندازه جامعه زير فشارهاي بيشتر باشد و هر اندازه ابزارهاي اخلاقي، ديني و عرف‌هاي مربوط به كنترل  عدم بردباري در جامعه‌اي سست‌تر شده باشد، كاملا قابل انتظار است. در جامعه‌اي مثل امريكا كه به‌شدت زير فشار نابرابري‌هاي اجتماعي است يا جوامع اروپاي غربي كه نابرابري در آنها در حال افزايش سرسام‌آوري است در سال‌هاي اخير همه جا احزاب و گرايش‌هاي تند‌رو و فاشيستي رشد كرده‌اند. روشن است كه وظيفه مسوولان و به خصوص جامعه شناسان، انسان‌شناسان، روانشناسان و ساير نخبگان فكري جامعه آن است كه با توجه به تجربيات تاريخي و معاصر و خطراتي كه از اين منظر هر جامعه‌اي را تهديد مي‌كند، شروع به ارايه توضيحات لازم به مردم كرده و با دخالت‌هاي خود سبب شوند كه مردم واقعيات را بهتر ديده و از افتادن به دام واكنش‌هاي احساسي پرهيز كنند و متوجه باشند كه اين گرايش‌ها تقريبا هميشه در طول تاريخ معاصر همان كساني را به باد داده است كه خواسته‌اند خود را بيش از ديگران به ميانه ميدان انداخته و «دايه مهربان‌تر از مادر» شوند.

 

برش

 بروز گرايش‌هاي فاشيستي، نژاد‌پرستانه، ملي‌گرايي‌هاي افراطي و قوم پرستانه، خاص ايران نيست و امروزه در اكثر كشورهاي جهان به گونه‌اي مشاهده مي‌شود. اغلب كشورهاي اروپايي و امريكا سال‌ها است به ويروس «اسلام‌هراسي» مبتلا شده‌اند و اين آسيب بسياري از دستاوردهاي دموكراتيك را در آنها به نابودي كشانده است و خطر سرايت آن به ساير اشكال نژاد‌پرستي و نفرت اجتماعي نيز وجود دارد.
 ايران همواره توانسته و خواهد توانست بدون نگاه تحقير‌آميز نسبت به فرهنگ‌ها و زبان‌هاي ديگر، بدون جنگ طلبي و شعارهاي افراطي و هيجان‌هاي كاذب و خيانت‌پيشه به حيات آرام خود ادامه دهد. فاشيست تاكنون نتوانسته‌اند فرهنگ ما را تخريب كنند و بايد آرزو كرد كه هرگز نتوانند از حدي كه امروز به آن رسيده‌اند بالاتر روند زيرا اين خطري اساسي و تاريخي براي تمدن ايراني به شمار مي‌رود زيرا با تمام تاريخ اين تمدن در تضادي آشتي‌ناپذير قرار دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون