سخنراني منتشر نشده استاد شهيد مطهري(4)
سياستنامه| استاد شهيد آيتالله مطهري در بيان معارف و حقايق اسلامي، زبان گويا و قلم رساي خويش را به كار ميگرفت و برتري مكتب اسلام را بر مكاتب قديم و جديد برملا ميساخت. مطلب زير گواه صادق اين مدعاست. استاد شهيد در اين مطلب، قوت و استحكام منطق اسلام را در برابر مكتب هندي در موضوع خودسازي و مبارزه با نفس به خوبي نشان داده است. شايان ذكر است كه اين مطلب مشتمل بر دو جلسه سخنراني استاد مطهري در زمستان 1350 و بهار 1351 هجري شمسي است و بخشي از كتاب «انسانشناسي قرآن» را كه توسط انتشارات صدرا به چاپ رسيده است
تشكيل ميدهد.
سياستنامه متن اين دو سخنراني منتشر نشده از استاد مطهري را در چند شماره متوالي به مناسبت فرارسيدن سالروز شهادت آن مرحوم منتشر خواهد كرد. بخش چهارم اين متن
به شرح ذيل است.
در اسلام تمرين تمركز بر يك نقطه نداريم
قبل از آنكه به نقد يك به يك اصول هشتگانه يوگا بپردازيم مطلبي را به عنوان مقدمه عرض ميكنيم كه بيشتر متوجه همان هدف اصلي يوگاست كه مساله آزاد شدن روح و تمركز قواي معنوي در يك نقطه است كه تا در يك نقطه متمركز نشود آن نيرو پيدا نميشود. البته اين مقدار، مطلبي است كه اروپاييها هم اذعان و تصديق دارند كه اين خاصيت در قواي روحي انسان هست كه اگر در يك نقطه متمركز بشود، فوقالعاده قدرت پيدا كرده و نيرومند ميشود. كتابي هم آقاي كاظمزاده ايرانشهر تحت عنوان روح و قواي روحي دارد كه رساله كوچك و خوبي است. درباره مساله تمركز در آن كتاب بحث كرده و در جاهاي ديگر هم خيلي بحث شده است. من قسمتي از اين كتاب را براي شما ميخوانم و بعد مقايسه ميكنم:
ذهن انسان در هر سوي و هر جهت پراكنده است و هردم به شيئي ميگرايد و از شاخهاي به شاخه ديگر ميجهد و هيچ قرار و ثبات نمينمايد. يكي از راههاي مهم مهار كردن امواج ذهني، تمركز نيروي دماغي در نقطهاي واحد است به نحوي كه ذهن از پراكندگي همه جانبه خود دست بردارد و متوجه نقطهاي واحد بشود.
بعد ميگويد نقطهاي را در نظر بگيريد و ذهن را در آن متمركز كنيد. تمرينتان اين باشد كه ذهنتان روي آن متمركز باشد و هيچ چيزي غير از آن را تصور نكنيد. ما جزو تعليمات و عبادتهاي اسلام چنين چيزي نداريم كه انسان ذهنش را متوجه يك نقطه واحد كند. چيزي كه اسلام اجازه ميدهد فقط همان تمركز نيروي دماغي و فكري در حال عبادت است؛ اول متمركز كردن در خود عبادت، بعد متمركز كردن در معبود. گفتيم اصلا روح عبادت همين است كه بايد در آن حضور قلب باشد، چه در اذكار و چه در قرائت قرآن. اسلام براي اينكه كسي بخواهد فكرش متوجه خدا بشود، به عنوان تمرين نگفته است كه مثلا ميخي را در نظر بگيريد و هميشه توجهتان به اين ميخ يا به اين سيخ يا به نوكبينيتان باشد (آن طور كه اينها ميگويند) يا زبانتان را در بياوريد و بعد همهاش به نوك زبانتان نگاه كنيد و فقط توجهتان به همين نوك زبانتان باشد.
اينها اصلا در تعليمات اسلام نيست و اين روي همان اصلي است كه عرض كردم كه اسلام اصلا مطلب را از خدا شروع ميكند، در حالي كه در مكتب اينها خدا در نهايت امر است. در اسلام خدا، هم در شروع است و هم در وسط و هم در نهايت امر كه اينها مراتب معرفت است. خدا، هم اول است و هم وسط است و هم آخر. ولي از نظر اينها، آنكه او را خدا ميگويند در آخرِ آخر قرار گرفته و فعلا ما از او جدا و بيرون از او هستيم.
بعد ميگويد «يوگا يعني هضم و انقطاع تموّجات باطني» و روي اين قضيه بحث ميكند كه اين تفرق و تشتت، يكي از راه حواس پيدا ميشود؛ چشم نگاه ميكند، گوش ميشنود، دست لمس ميكند و مرتب ذهن را به خودشان متوجه ميكنند. بايد كاري كنيم كه از راه حواس -كه دروازههاي ذهن ما هستند- هيچ چيز وارد نشود. يك دروازه دروني هم داريم زيرا چيزهايي هم از باطنمان ميجوشد، يعني خاطرات گذشته ما در ذهنمان ميآيد كه همان خيال ما است كه آن را هم بايد تحت تسلط خودمان قرار بدهيم. وقتي ذهنِ خود را متوجه يك جا كنيم و تمرين زيادي هم بكنيم، نه از راه حواسمان چيزي وارد ميشود و نه از راه دل و باطنمان چيزي بيرون ميآيد. مدعي هستند كه ذهن به سبب تمركز فكري، مستقل و قائم به خود ميشود و ديگر هيچ ارتباطي با محسوسات و امواج منفك از حس باطن پيدا نميكند و داراي دنيايي ميشود بسته و متكي به خود. اگر اين طور باشد ذهن يك حالت استقلال پيدا ميكند. ذهن افراد معمولي مستقل نيست؛ دايما از شاخهاي به شاخهاي ميپرد و از جايي به جايي ميرود و اختيارش دست خودش نيست.
در حديثي است كه پيغمبر اكرم (ص) فرمود: إنّما مثلُ الْقلْبِ مثلُ ريشه بِالْفلاه تعلّقتْ في أصْلِ شجره يُقلِّبُها الرّيحُ ظهْراً لِبطْن.13 دل انسان مثل پري است كه در يك صحرا بر درختي آويخته شده باشد؛ باد دايما آن را پشت و رو ميكند (در صحرا اطراف باز است و باد آزادانه رفت و آمد ميكند) . مولوي اين را به شعر درآورده است:
در حديث آمد كه دل همچون پري است
در بيابانـي اسيـــــــر صرصري است
باد پر را هر طـرف رانـــــد گزاف
گه چپ و گه راست با صد اختلاف
در حديث ديگر اين دل دان چنان
كآب جوشـــان زآتش اندر قازغان
هر زمان دل را دگـــــــر رايي بود
آن نه از وي ليك از جايــــي بود14
حديث ديگري كه در اين ابيات، مولوي اشاره كرده اين است: لقلْبُُُ ابْنِ آدم أسْرعُ تقلُّباً مِنْ الْقِدْرِ إذا اسْتجْمعتْ غلياناً؛15 يعني همانا دل فرزند آدم از ديگِ در حال جوشيدن بيشتر زير و بالا ميشود.
خب وقتي چنين است، او مالك خودش نيست. به قول مولوي يا بادي از بيرون ميآيد (چشم آدم به جايي ميافتد، گوش آدم چيزي ميشنود) و دل را به سوي خودش ميبرد، يا خيالات باطني، آرزوهاي مكتوم و كينههاي مكتوم از دل انسان ميجوشد. اغلب هم از اين دو راه است: يا باد آرزو ميآيد و دل را به طرف خودش ميكشاند يا باد كينه و حقد و انتقام و حسد و اين طور چيزها ميآيد. آن چيزي كه مطلوب است اين است كه دل انسان يك جا نگه داشته شود، انسان قدرت داشته باشد كه قلب خودش را روي يك نقطه نگه دارد، اختيارش دست خودش باشد و بياختيار زيرورو نشود.
حديثي هست كه عرفا بيشتر نقل ميكنند. من اين را در كتاب مرحوم حاج ميرزا حبيبالله كاشاني ديدم - كه مرد عالمي هم بوده - ولي خودم تا به حال در كتب حديث نديدهام: سُئِل علِيٌّ عليْهِ السّلامُ: بما نِلْت ما نِلْت؟ سوال شد از حضرت امير(ع) كه به آنجا كه رسيدي از چه رسيدي؟ فرمود: قعدْتُ علي بابِ قلْبي فلمْ أدعْ أنْ يدْخُلهُ سِويالله16 بر در خانه دل نشستم و نگذاشتم چيزي غير از خدا داخل آنجا بشود. اصلا خود اين حديث معنايش اين است كه مالك قلب خودم شدم، اختيار قلب خودم را خودم در دست گرفتم، مثل دروازهاي كه دروازهباني قوي داشته باشد و رفت و آمدها را كنترل كند و هرچه را دلش بخواهد راه بدهد و هرچه را نخواهد راه ندهد.
اگر انسان تا اين حد بر نفس خودش و بر قلب خودش مسلط بشود، آن وقت است كه يك موجود قائم به خود و متكي به نفس و داراي دنيايي بسته و متكي به خود ميشود. اين، حرف درستي است و آنچه تا به حال گفته شد مقدمهاي بود براي آن چيزهايي كه آنها اركان هشتگانه يا اعضاي هشتگانه يوگا ميگويند.
پينوشت:
13 . نهجالفصاحه ص346
14 . مثنوی دفتر سوم
15 . نهجالفصاحه ص631
16 . [مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین مع تعلیقات الخواجوئی ص 378:
کما اشار الیه اولهم علی علیه السلام بعد ان سئل بهذه العبارة: بم نلت ما نلت من المنزلة و الزلفی؟ بقوله: قعدت علی باب قلبی فلم ادع ان یدخله سوی الله.]