توكويل، فيلسوف فرانسوي قرن 19، در پي يافتن «علل و موجباتي» بود كه بهگفته خودش «حافظ اصلي و نگهدارنده جمهوري دموكراتيك در ايالات متحد» بودند؛ يعني «موجبات ايجاد و دوام دموكراسي در امريكا.»
تفاوت دموكراسي در امريكا با دموكراسي
در فرانسه از نظر توكويل
به اين نكته دقت كنيد كه در اينجا دغدغه توكويل يافتن علتهاي «ايجاد» و «حفظ» «دموكراسي» (به طور كلي) نيست، بلكه يافتن علتهاي «ايجاد» و «حفظ» «دموكراسي در امريكا» است. توكويل «دموكراسي در امريكا» را «گونه خاصي از دموكراسي» ميدانست و در پي يافتن علتهاي «ايجاد» و «دوام و قوام» اين «گونه خاص دموكراسي» بود. اين «گونه خاص از دموكراسي» ويژگيهاي خاصي داشت كه توكويل در پي يافتن علت پيدايش آنها بود. از نظر توكويل، اين «گونه خاص از دموكراسي» برعكس دموكراسي در كشور خودش فرانسه كه «تند» و «خشن» بود، «آرام» و «ملايم» بود. به همين دليل، يافتن علل «تغيير رژيم» و «دموكراسي آرام و ملايم» در «امريكا» براي آريستوكراتزاده جواني كه خود و خانوادهاش در جريان «تغيير رژيم» از «آريستوكراسي» به «دموكراسي» در كشورش «فرانسه» دچار بدبختيهاي بسياري شده بودند بسيار مهم بود و توجه او را به خود جلب ميكرد. او ميكوشيد با واكاوي و بيان دقيق اين ويژگيها، نقشهراهي را براي كشورهاي اروپايي، بهويژه فرانسه تنظيم كند كه زيانهاي «تغيير رژيم خشن فرانسوي» را در پي نداشته باشد.
علل ايجاد و حفظ دموكراسي در امريكا
از نظر توكويل
توكويل، دستكم دو جا در جلد نخست كتابش دموكراسي در امريكا، درباره «علل» «ايجاد» و «حفظ» «دموكراسي آرام و ملايم در امريكا» سخن ميگويد و در هر دو جا «سه علت» را برميشمرد: (1) جغرافيا؛ (2) قانون؛ و (3) خُلق و خو:
الف- «اول موقعيت و وضع طبيعي خاصي است كه پروردگار امريكاييان را در آن قرار داده است. دوم قوانين آنها است. عامل سوم اخلاق و رسوم امريكاييان است.» (توكويل، [1347] 1383: 385) .
ب- «دوام و ادامه اساس دموكراتيك را در ايالات متحده بايد معلول اوضاع اقليمي خاص و قوانين و اخلاق و رسوم دانست» (همان: 425) . به پيشبيني باورنكردني توكويل، در آخرين جمله جلد نخست دموكراسي در امريكا، درباره تقسيم جهان ميان بلوك شرق و غرب توجه كنيد تا اهميت «جغرافيا» را در تحليل «سياست» دريابيد: «سرآغاز اين دو ملت (روسها و امريكاييها) دو نقطه متفاوت و مسيرشان نيز متفاوت است؛ اما گويا مشيت الهي آنها را براي كنترل سرنوشت نيمي از جهان برگزيده است.» (Tocqueville, [1835] 2002): 485) «جغرافيا» براي توكويل همچون يك جام جهاننما بود. او، با اين جام حتي پيشبيني ميكند اصل اساسي در «امريكا» «آزادي» و در «روسيه» «سرسپردگي» خواهد بود. پيشبيني توكويل درباره امريكا و روسيه بيش از يك قرن بعد «واو» به «واو»ش درست از آب درآمد و راز موفقيت آن «تحليل جغرافيا» بود. او، در بند يكيمانده بهآخر جلد نخست دموكراسي در امريكا ميگويد:
اكنون، دو ملت بزرگ در جهان هستند كه گويا به سوي يك هدف بهپيش ميروند، هر چند آغازگاهشان متفاوت است: منظور من روسها و امريكاييها است. هر دوي آنها بيسر و صدا رشد كردند و در حالي كه چشمان بشر به جاهاي ديگري دوخته شده بود، آنها ناگهان جايگاه ويژهاي را در ميان ملل از آن خود كردند و جهان تقريبا همزمان متوجه وجود و بزرگي آنها شد (ibid.). توكويل در بند پاياني جلد نخست دموكراسي در امريكا ميگويد: گويا همه ملتهاي ديگر تقريبا به مرزهايي كه طبيعت برايشان مشخص كرده است، رسيدهاند و تمام هوش وحواسشان ديگر تنها بايد به حفظ قدرتي باشد كه به دست آوردهاند؛ اما اين دو هنوز دارند رشد ميكنند؛ همه ملتهاي ديگر يا متوقف شدهاند يا با دشواري بسيار به پيشرفتشان ادامه ميدهند؛ حال آنكه اين دو به آساني و با چابكي در مسيري به پيش ميروند كه بيكران است و چشمان بشر نميتواند پايانش را ببيند (ibid.).
چرا تفاوت جغرافيايي مهم است؟
توكويل سپس موانع سر راه هر يك از اين دو ملت را بررسي ميكند. موانع پيشرفت امريكاييها با روسها متفاوت است. امريكاييها تازه به يك قاره جديد پا نهادهاند و در برابرشان تا چشم كار ميكند زمين ميبينند. آنها بايد «طبيعت وحشي» را رام خود كنند اما روسها براي پيشرفت بايد بر قلمروي خود بيفزايند و سرزمينهايي را كه بشر سالها در آنها زندگي كرده است از آن خود كنند. يكي بايد بر طبيعت بكر و وحشي و جانورانش چيره شود و ديگري بر آدميزاد و تمدنش.«امريكايي با موانعي دست و پنجه نرم ميكند كه طبيعت در برابرش نهاده است؛ [اما] مانع پيش روي روس انسان است؛ اولي [يعني امريكايي] با طبيعت خشن و زندگي وحشي ميجنگد؛ [ولي] دومي [يعني روس] با تمدني ميجنگد كه برخوردار از گستره گستردهاي از تسليحات و خلاقيتهاي گوناگون است» (ibid.) . تفاوت «مانع» به تفاوت «ابزار» ميانجامد: «پيروزي يكي در گروي گاوآهن است و پيروزي ديگري در گروي شمشير» (ibid.). تفاوت «ابزار» هم به تفاوت «راهكار» ميانجامد. وقتي تا چشم كار ميكند زمين هست و به همه ميرسد «آبادي» در گروي «آزادي» خواهد بود. نخستين جرقههاي «لسهفر» را همين جا ميتوان ديد. گستره گستردهاي از زمين و منابع طبيعي به بركت وجود اقيانوس در دو سويش از شر حمله بيگانگان و دشمن خارجي در امان است. از اين رو، دغدغه نخست اين قوم «امنيت» نيست. در سايه «امنيت» آنچه براي «پيشرفت» «توسعه» و «آباداني» اين دشتهاي بزرگ لازم است فقط يك چيز است: «آزادي». كافي است به شهروندان، آزادي تام و تمام دهيد تا ميلشان بجنبد و در راستاي پيشبرد منافع شخصيشان دست به كار شوند. به همين دليل است كه توكويل ميگويد «انگوامِريكن براي رسيدن به اهدافش بر منفعت شخصي خود تكيه ميكند و به نيروي خودمختار و عقل سليم شهروندانش آزادي تام و تمام ميدهد» (ibid.). اما اوضاع در روسيه كاملا بهگونه ديگري است. آنها سالها در آنجا زيستهاند و بارها خطر حمله بيگانگان را به چشم ديدهاند. اكنون هم براي پيشرفت بايد دست به شمشير ببرند تا هم از شر دشمن خارجي برهند و هم سهم بيشتري از كشورهاي دوروبرشان ببرند. در اينجا «امنيت» دغدغه نخست است و وقتي «امنيت» قدر ببيند «امنيتيها» بر صدر مينشينند. به همين دليل توكويل ميگويد: «روس تمام اقتدار جامعه را در دستان يك نفر مينهد» (ibid.). از اين رو «اصل اساسي اولي [يعني امريكايي] آزادي است؛ و اصل اساسي دومي [يعني روس] سرسپردگي» (ibid.) . توكويل، در اينجا، كتابش را با جملهاي كه در بند يكي مانده بهآخر نوشته بود به پايان ميبرد. او الان خاطر جمع است كه حالا ديگر خوانندهاش معناي آن جملهاش را آن گونه كه بايد دريافته است: «آغازگاهِ اين دو ملت (روسها و امريكاييها) دو نقطه متفاوت و مسيرشان نيز متفاوت است؛ اما گويا مشيت الهي آنها را براي كنترل سرنوشت نيمي از جهان برگزيده است» (ibid.).پس از واكاوي نظر توكويل درباره اهميت «جغرافيا»، براي درك بهتر آن به تاثير آن بر سياست خارجه امريكا و شعار «اول امريكا»ي ترامپ اشارهاي ميكنيم. اگر كشوري از شمال و جنوب و شرق و غرب همسايگاني داشته باشد كه همواره سوداي حمله به آن را در سر بپرورانند «امنيت» در آن كشور از «آزادي» مهمتر ميشود و يكي از بزرگترين مزاياي طبيعي امريكا اين است كه چنين نيست. شرق و غرب امريكا را اقيانوس فرا گرفته و همسايه شمالياش كانادا تا حد زيادي با آن همزبان و همنژاد است. در واقع، امريكا تنها يك همسايه دارد: مكزيك. طرفه آنكه يكي از شعارهاي انتخاباتي ترامپ در انتخابات رياستجمهوري سال 2016 كشيدن ديوار در سراسر مرز امريكا با مكزيك بود. اين شرايط را مقايسه كنيد با كشوري همچون ايران كه همسايگان فراواني دارد و از هرسو خطري آن را تهديد ميكند. توكويل، به همين دليل از اهميت «جغرافيا» سخن ميگفت.
مبناي سياست ترامپ در امريكا چيست؟
امريكا در گوشهاي از جهان جاي گرفته كه مشكل امنيتي چنداني آن را تهديد نميكند. اين نكته بسيار مهمي است كه طرفداران سياست «اول امريكا» و نيز سياستمداران مخالف «جهاني شدن» در امريكا هنوز بر آن تاكيد ميكنند. توييتهاي ترامپ پس از حمله به تاسيسات آرامكوي عربستان در بقيق و خريص و هنگام بيرون كشيدن نيروهاي امريكايي از مرز سوريه و تركيه در سال 2019 آشكارا از «موقعيت ممتاز جغرافيايي امريكا» سخن ميگويند. «حزب اتحاد دمكراتيك كردستان سوريه» موسوم به «پ.ي.د.» و «شاخه نظامي» آن موسوم به «ي.پ.گ.» كه سالها همپيمان امريكا در نبرد با داعش بودند. با توجه به تصميم رجب طيب اردوغان رييسجمهور تركيه براي ايجاد ديوار حايل به عمق 32 كيلومتر در مرز تركيه با سوريه و حمله ارتش تركيه به آن منطقه، اين تصميم ترامپ را «خنجر از پشت» ناميدند و بسياري از سران كشورهاي اروپايي و حتي برخي از سناتورهاي جمهوريخواه امريكا، همچون سناتور ليندزي گراهام، نيز ترامپ را سرزنش كردند. با وجود اين، او نه تنها كماكان با تاكيد بر «جغرافيا» از تصميم خود دفاع كرد بلكه آن را عاملي براي پيروزي در انتخابات رياستجمهوري 2020 ميداند. اين امر گوياي درستي تشخيص توكويل است. «جغرافيا»ي «ينگه دنيا» آنقدر خاص است كه حتي در سده بيستويكم نيز ميتوان با تاكيد بر آن و پرهيز از مناقشات منطقهاي جهان براي خود راي جور كرد. تاكيد بر اين «جغرافيا»ي خاص و پيامدهاي آن را ميتوان از سخنان «پدران بنيانگذار امريكا» همچون جورج واشنگتن - نخستين رييسجمهور اين كشور در قرن هجدهم - تا تصميم دونالد ترامپ، چهلوپنجمين رييسجمهور امريكا براي خودداري از ورود به مناقشات منطقهاي در قرن بيستويكم آشكارا مشاهده كرد. سياستي را كه ترامپ از سال 2016 آغاز كرد (بيرون كشيدنِ گام به گامِ نيروها و جنگافزارهاي امريكا از سراسر جهان بهويژه خاورميانه) ميتوان در نامهاي كه جورج واشنگتن، نخستين رييسجمهور ايالات متحده براي هموطنانش به يادگار گذاشت و به قول توكويل بايد آن را وصيتنامه سياسي آن سياستمدار بزرگ دانست به روشني مشاهده كرد. جملات و استدلالهاي واشنگتن، در آن نامه، تا حد زيادي شبيه استدلالهاي ترامپ هستند و اين نكته گوياي آن است كه اين سياست ترامپ، برخلاف تحليل رايج، نهتنها مندرآوردي نيست بلكه حتي مسبوق به سابقه است. ترامپ در پي احياي سياستي است كه امريكا اصولا بر مبناي آن شكل گرفته است و بهروشني ميتوان آن را در جملات نخستين رييسجمهور ايالات متحد مشاهده كرد. مبناي اين ايده موقعيت جغرافيايي منحصربهفرد امريكا در جهان است كه پيشتر از زبان توكويل اهميت آن را واكاوي كرديم.
واشنگتن ميگويد توسعه در روابط تجاري با ملل بيگانه و محدود ساختن روابط سياسي تا آنجا كه ممكن شود قاعده و روالي است كه بايد سياست ما بر آن متكي شود. ما بايد تعهداتي را كه تاكنون برطبق قراردادها به عهده گرفتهايم صميمانه انجام دهيم و درعينحال بايد از قبول هرگونه تعهد جديد خودداري كنيم. اروپا داراي منافعي است كه اختصاص به خود آن دارد كه يا اصولا و كلا به منافع ما مربوط نيست يا آنكه ارتباط آن غيرمستقيم است. از اين جهت، طبعا اروپا اغلب با مناقشات و جنگهايي درگير ميشود كه به ما ارتباطي ندارد. اگر ما با رشتههاي مصنوعي، خود را به فراز و نشيب سياستهاي اروپايي مربوط كنيم و به دوستيها و دشمنيهاي مصلحتي اروپا داخل شويم و در جنگهاي حاصل از آن سهمي قبول كنيم، اقدام ما از حزم و احتياط به دور خواهد بود. انزوا و دوري سرزمين ما از اروپا به ما امكان و فرصت ميدهد راه ديگري را دنبال كنيم. اين جملات واشنگتن به روشني يادآور موضعگيريهاي ترامپ در برابر پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) است.
واشنگتن در ادامه ميافزايد اگر ما كوشش خود را در راه تشكيل يك دولت واحد كه به وسيله يك حكومت قوي اداره شود مصروف كنيم، ديري نخواهد گذشت كه ديگر جاي بيم و ترسي از هيچ كس براي ما باقي نخواهد ماند و آن وقت است كه ميتوانيم موقعيتي را به دست آوريم كه همه ناگزير از رعايت بيطرفي ما باشند. مللي كه در جنگ هستند وقتي احساس كردند از ما كمكي براي آنها ساخته نيست، از آنكه ما را بدون جهت عليه خود تحريك كنند، بيمناك خواهند شد. ما در وضعي قرار خواهيم گرفت كه در قبول جنگ يا صلح مختار خواهيم بود بدون آنكه جز حفظ منافع خود و عدالت انگيزه ديگري داشته باشيم. چه موجبي در ميان است چنين امتيازاتي را كه موقعيت مناسب را به ما ارزاني كرده است رها كنيم؟ و چه موجبي ما را وادار ميسازد كه اين سرزميني را كه متعلق به ما و با ما سازگار است ترك كرده و به سراغ استقرار در قسمتي از خاك اروپا كه با ما بيگانه است برويم؟ و بالاخره چه موجبي هست كه ما صلح و آسايش خود را به جاهطلبيها و رقابتها و هوسها و اغراض ملل اروپايي مربوط كنيم؟ سياست واقعي ما آن است كه لااقل تا حدي كه آزادي و امكانات فعلي به ما اجازه ميدهد، هيچگونه قرارداد اتحاد دائمي با هيچ يك از ملل خارجي برقرار نسازيم (به نقل از توكويل، [1347] 1383: 310).
استاد فلسفه دانشگاه بينالمللي
امام خميني(ره) قزوين
منابع
توكويل، ا. ([1347] 1383) . تحليل دمكراسي در امريكا. رحمتالله مقدم مراغهاي (مترجم) . تهران: انتشارات علمي و فرهنگي.
Tocqueville, A. ([1835] 2002). Henry Reeve (trans.). Democracy in America. Pennsylvinia: The Pennsylvinia State University. (Open Document, URL = , accessed 11.15.2019).
دغدغه توكويل يافتن علتهاي «ايجاد» و «حفظ» «دموكراسي» (به طور كلي) نيست، بلكه يافتن علتهاي «ايجاد» و «حفظ» «دموكراسي در امريكا» است. توكويل «دموكراسي در امريكا» را «گونه خاصي از دموكراسي» ميدانست و در پي يافتن علتهاي «ايجاد» و «دوام و قوام» اين «گونه خاص دموكراسي» بود. از نظر توكويل، اين «گونه خاص از دموكراسي»، برعكس دموكراسي در كشور خودش فرانسه كه «تند» و «خشن» بود، «آرام» و «ملايم» بود.
«جغرافيا» براي توكويل همچون يك جام جهاننما بود. او، با اين جام حتي پيشبيني ميكند اصل اساسي در «امريكا» «آزادي» و در «روسيه» «سرسپردگي» خواهد بود. پيشبيني توكويل درباره امريكا و روسيه بيش از يك قرن بعد «واو» به «واو»ش درست از آب درآمد و راز موفقيت آن «تحليل جغرافيا» بود.
توكويل موانع سر راه هر يك از اين دو ملت (امريكاييها روسها) را بررسي ميكند. موانع پيشرفت امريكاييها با روسها متفاوت است. امريكاييها تازه به يك قاره جديد پا نهادهاند و در برابرشان تا چشم كار ميكند، زمين ميبينند. آنها بايد «طبيعت وحشي» را رام خود كنند اما روسها براي پيشرفت بايد بر قلمروي خود بيفزايند و سرزمينهايي را كه بشر سالها در آنها زندگي كرده است از آنِ خود كنند. يكي بايد بر طبيعت بكر و وحشي و جانورانش چيره شود و ديگري بر آدميزاد و تمدنش.
امريكا در گوشهاي از جهان جاي گرفته كه مشكل امنيتي چنداني آن را تهديد نميكند. اين نكته بسيار مهمي است كه طرفداران سياست «اول امريكا» و نيز سياستمداران مخالف «جهاني شدن» در امريكا هنوز بر آن تاكيد ميكنند. توييتهاي ترامپ پس از حمله به تاسيسات آرامكوي عربستان در بقيق و خريص و هنگام بيرون كشيدن نيروهاي امريكايي از مرز سوريه و تركيه در سال 2019 آشكارا از «موقعيت ممتاز جغرافيايي امريكا» سخن ميگويند.
ترامپ در پي احياي سياستي است كه امريكا اصولا بر مبناي آن شكل گرفته است و به روشني ميتوان آن را در جملات نخستين رييسجمهور ايالات متحده مشاهده كرد. مبناي اين ايده موقعيت جغرافيايي منحصربهفرد امريكا در جهان است.