گفتوگوي ناتمام
محسن آزموده
هر كتاب، مقاله يا نوشتهاي را ميتوان گفتوگويي دروني و ذهني ميان نويسنده با خودش در نظر گرفت، اصولا تفكر و انديشيدن، گونهاي گفتوگوست، گفت و شنودي ميان ساحتهاي متفاوت و گاه متعارض وجود انسان، يعني ساحت باورها و انديشهها و ساحت احساسات و عواطف و ساحت خواستههاي متفاوت كه در نهايت به شكل گفتار و نوشتار، ظهور و بروز مييابد. اين گفتوگو گاهي به نحو آشكار و صريح و در قالب گفتوگو عرضه ميشود.
يعني نويسنده يا گوينده آرا و انديشههايش را به صورت گفتوگويي ميان چند شخصيت تخيلي بيان ميكند. حالا بسته به اينكه گوينده يا نويسنده چقدر توانسته ميان انديشههاي متفاوتي كه در ذهن دارد، يك آشتي برقرار كند، ممكن است يكي از اين شخصيتهاي خيالي نسبت به بقيه دست بالا را داشته باشد و مثلا پيروز بحث باشد. آشكار است كه اين صداي بلندتر و رساتر، بيانگر ديدگاههاي برگزيده خود نويسنده يا گوينده است، اما خواننده يا مخاطب هوشمند ميتواند با نتيجهگيري او موافق نباشد و به صداي ديگر افرادي كه در متن گفتاري يا نوشتاري حضور دارند، توجه كند.
نمونه بارز و برجسته اين آثار، نوشتههاي بهجامانده از افلاطون، بزرگترين فيلسوف تاريخ است. كساني كه مجموعه آثار افلاطون را تورق كردهاند، ميدانند كه اين فيلسوف بزرگ، آرا و انديشههاي خود را در قالب گفتوگوهايي ميان (عمدتا) سقراط، استادش با ديگر شهروندان آتن عرضه كرده است، به اين صورت كه سقراط با چند تن از همشهريهايي در موقعيتهاي گوناگوني قرار ميگيرند و به تناسب شرايط، موضوعي پيش كشيده ميشود و درباره آن بحث و گفتوگويي با محوريت سقراط در ميگيرد. معمولا همچنين است كه سقراط هم پيشبرنده بحث است، هم برنده آن، اگرچه هميشه و به خصوص در آثار دوران پختگي افلاطون چنين است، يعني انگار هر چه فيلسوف عميقتر شده، دريافته كه رسيدن به نتيجهاي قطعي و نهايي چندان ساده نيست.
اما هميشه گفتوگوي متن گفتاري يا نوشتاري چنين مصرح و آشكار نيست، بلكه در غالب متوني كه بشر خلق كرده، اعم از متن نوشتاري يا گفتاري يا هنري، گفتوگو نه فقط بين باورهاي متعارض خالق متن كه گفتوگو ميان باورها و خواستها و احساسات او قابل پيگيري است. به عبارت دقيقتر در هر متني، نه فقط يك گفتوگو كه گفتوگوهايي متفاوت قابل پيگيري است، ضمن آنكه اين گفتوگوها، هميشه به شكل متمدنانه و مسالمتجويانه در متنهايي چون آثار افلاطون نيست، بلكه ايبسا بتوان نشان داد يك متن خاص، در بطن خود آشكارساز جدالي خونين ميان انديشهها و احساسات و خواستهاي گوناگون است. نزاعي كه آگاهانه يا ناآگاهانه در نهايت به سود برجسته شدن يك يا چند صدا و اسكات صداهاي ديگر به صورت متن حاضر عرضه شده است.
آثار ادبي نمونههايي مهم از آثار مكتوبي هستند كه گفتوگوي دروني خالق متن در آنها الزاما به شكل گفتوگويي ميان شخصيتهايي خيالي عرضه نشده، اما خواننده آگاه با دقت ميتواند تبلور تجربهها و احساسات و انديشههاي گوناگون را در آنها تشخيص بدهد. لازم به ذكر است كه اين گفتوگو يا گفتوگوهاي پنهاني، همچنان كه الزاما آگاهانه نيستند، شخصي نيز نيستند، يعني ايبسا در يك متن بتوان رد پاي گفتوگويي ميان دو يا چند جريان فكري، دو نسل يا چند فرقه و گروه را تشخيص داد كه متن در حقيقت آگاهانه يا ناآگاهانه بازتابنده آنهاست.
از اين حيث خواننده باهوش و زيرك بايد بتواند در مطالعه هر متني صداهاي متفاوت را كه در لابلاي سطور آگاهانه يا ناآگاهانه پنهان شدهاند را بازيابد و تا سر حد امكان گفتوگوي مضمر و پنهاني را كه در درون نويسنده ميان باورها و احساسات و اميال او در جريان بوده و پس از نگارش، به متني بيروني راه يافته، حدس بزند و احتمالا آن را بازسازي كند. براي اين كار نه فقط اشراف كامل به متن و شيوههاي گوناگون خوانش آن اهميت دارد، بلكه آگاهي از زمينه و زمانهاي كه متن در آن خلق شده نيز ضروري است، ضمن آنكه شناخت زندگي، روحيات و شخصيت خالق متن نيز به خواننده كمك ميكند منشأ و خاستگاه انديشهها و احيانا احساسات و خواستهاي نهفته در متن را بهتر حدس بزند. كوتاه سخن آنكه هر متني اعم از نوشتاري يا گفتاري معركه آرا و احساسات و خواستهاي متفاوت است، جهاني در خود و صد البته مرتبط با جهانهاي بيرون از متن و رويارويي عميق با متن، ورود به اين جهان و همسخن شدن با گفتوگوهايي است كه در دل آن جريان دارد، يك گفتوگوي زايا و ناتمام و شگفتانگيز.