تبعيض مثبت ظلم است
سيد علي ميرفتاح
آيا از هنرمندان نبايد ماليات گرفت؟ از ناشران و فعالان فرهنگي چطور؟ اصلا آيا ميشود در چنين اموري تبعيض مثبت قائل شد و براي كمك به فرهنگ و هنر، عدهاي را از پرداخت ماليات معاف كرد؟ در طول ساليان به زنان ظلم شده و فرصت رشد و حضور از آنها سلب شده. غربيها امروز به اين نتيجه رسيدهاند كه جبران مافات كنند و به سود زنان تبعيض روا دارند. همينطور در مورد سياهپوستان و سرخپوستان. به سياهان امريكا و آفريقا ظلم بسيار شده و سفيدپوستان ثروتمند تا آنجا كه زورشان رسيده دمار از روزگار تيرهپوستان درآوردهاند و بر مسند تيره بختانشان نشاندهاند. امروز در اروپا و امريكا تبعيض مثبت را وارد قانون و مناسبات اداري و فرهنگي كردهاند به اين اميد كه رنگينپوستان حيثيت از دست داده خود را دوباره بيابند. بعد از قرنها بردگي و بندگي حالا امروز به ظاهر هم كه شده تاج خواجگي بر سر ايشان ميگذارند بلكه جبران گذشته ننگين كرده باشند. اوج تبعيض مثبت را ميتوان در رابطه با يهوديان مشاهده كرد. به خاطر رفتار خشونتبار هيتلر و البته به خاطر خشونت تاريخي/ اسطورهاي فرعون و بختالنصر و دشمنان بنياسراييل، جامعه غربي امروز به فكر جبران افتاده و هركجا دستش برسد به نفع يهوديان تبعيض اعمال ميكند. به فهرست تبعيض مثبت بايد همجنسگرايان را هم اضافه كنيم. اين تبعيضات به قدري جاگير و پاگير شدهاند كه بعضي هنرمندان موقع حضور در جشنوارههاي جهاني و محلي فرض مسلم ميگيرند كه خوب يا بد جايزه ميرسد به «زن يهودي همجنسگرا يا سياه تازه از بند رسته». اين كار اگرچه با توجيهات شبهفلسفي همراه است اما خوب كه بنگريم ظلم آشكار است به ديگران. اينكه چرا بايد تاوان فرعون يا هيتلر را امروز يك هنرمند معمولي بپردازد سوالي است كه كسي نميتواند به آن جواب عقلپسند بدهد. جوابهايي كه ميدهند بيشتر شبيه شعار است. متاسفانه اين شعارهاي دهان پركن به نظام حقوقي اروپا و امريكا راه يافته، در هر دعوايي كه يك طرفش زن يا سياه يا يهودي يا همجنسگرا باشد، قاضي به سمت او غش ميكند. قاضي براي اينكه ظلمي را در سابق جبران كند، ظلمي را به بيگناهي در لاحق روا ميدارد. گنه كرد در بلخ آهنگري، به ششتر زدند گردن مسگري. يهوديان را از خانه و كاشانهشان كس ديگري بيرون انداخته، تاوانش را بايد كسان ديگر بدهند. به بيان ديگر تبعيض مثبت هم اگر نيك بنگري منفي است و جز ظلم فايده ديگري ندارد. حتي ميتوان حكم كلي صادر كرد و هر نوع تبعيضي را پيشاپيش بد و خطرناك و ناعادلانه خواند. حواسم هست كه مدافعان تبعيض مثبت چه تعابير خوشايندي از آستين بيرون ميآورند و چطور با شعار و تهييج احساسات، عقل و عدالت را دور ميزنند اما كافي است بدون پيشفرضهاي قاطعانه و با همين دو، دوتا، چهارتاي عقلي به سراغ تبعيضها برويم تا حساب كار دستمان بيايد كه چه مظالم و مفاسدي بر آنها مترتب است.
تبعيضات مثبت، البته از جنس ديگر و با توجيهات ديگر به جامعه ما هم راه يافته. مسوولان فكر كردهاند كه براي رشد و رونق فرهنگ و هنر، سياستهاي تشويقي وضع كنند و مثلا با حذف ماليات امنيت شغلي هنرمندان را بالا ببرند. از آنجايي كه كار فرهنگي در جامعه ما با گرفتاريها و موانع بسيار روبروست، بخش خصوصي تمايلي به حضور در آن ندارد. ضمن اينكه ناامني آن هم زياد است. مثلا كسي با سرمايه كلان و مطابق قانون فيلم ميسازد اما فيلمش اجازه اكران نمييابد و سرمايهگذار تا مرز ورشكستگي بلكه نابودي پيش ميرود. در حوزه نشر هم همينطور. از آنجايي كه دولت زورش نميرسد موانع را از پيش پاي اهالي فرهنگ بردارد، از اين طرف وارد مناسبات ميشود تا با تبعيض مثبت، به خيال خود قدري از صعوبت كار را كم كند. درست است كه با اين تبعيض تا حدودي از مظلومان دفاع ميشود اما همين دفاع، ظلمي است كه خواسته يا ناخواسته به ديگران اعمال ميشود. اين قصه معافيت از ماليات به اين دليل ظالمانه است كه كارمند و كارگر و بقال و شوفر و لبويي بايد جور هنرمندان معاف شده را بكشند؛ به عبارت دقيقتر جاي خالي هنرمندان را در فهرست ماليات ديگر اصناف بايد پر كنند و اين در هر منطقي، ظلمي است كه به اصناف ميشود. اگر بخواهم تصميم دولت را به زبان ساده ترجمه كنم بايد بگويم از آنجايي كه دولت، بلكه حاكميت زورش نميرسد به اقتصاد فرهنگ سر و سامان بدهد و موانع جدي را از جلوي پاي هنرمند و صاحب سرمايه بردارد، از اين طرف بوم ميافتد و ماليات را به ايشان ميبخشد. غافل از اينكه اين بخشش از كيسه ملت است و با عدالت منافات دارد. هم براي هنرمند و هم براي سرمايهگذار فرهنگي بهتر اين است كه امنيتشان تامين شود نه اينكه با تبعيض مثبت كاري كنيم كه از چشم ملت بيفتند.