قيام جنگل، پيوند آرمان و تراژدي
رضا مختارياصفهاني
مشروطه در زير تيغ هرج و مرج و دخالت بيگانگان ناكام مانده بود. از همان دوره مجلس اول، روسيه و بريتانيا با امضاي قرارداد 1907 در تقسيم ايران تيري جانكاه بر جان جنبشي زدند كه استقلال و آزادي ايران از بيگانه و استبداد را ميطلبيد. به مرور از اين تيرها چندان بر تن مشروطه نشست كه اميدواران به آن را يكسره مايوس كرد. يونس استادسرايي معروف به ميرزاكوچكخان جنگلي يكي از مايوسها بود. اما او منفعل نشد. گيلان، زادگاهش، نسبت به ديگر نقاط ايران در وضعيت بدتري به سر ميبرد. حاكم گيلان نه كارگزار دولت ايران كه عامل روسها بود. تمامي ميراث مشروطه توسط روسها و دستنشاندگانشان به تاراج رفته بود. استبداد تزاري در گيلان چهره خشن خود را به نمايش گذاشته بود. بيجهت نبود وقتي ميرزا با عده اندكي براي مقابله با اشغالگران روس در اول شهريور 1294 لباس رزم بر تن كرد، با اقبال مردمي مواجه شد. اين اقدام اما از سوي كنسولگري روسيه در رشت با عنوان حركت «اشرار» به دولت ايران گزارش شد. جالب اينكه نه ماموران دولتي عليه ميرزا و يارانش اقدام ميكردند و نه ميرزا عليه آنها. آنچه در حركت جنگل مهم است، بسنده نكردن آنها به فعاليت نظامي بود. جنگليها در پي ايجاد نمونه دولت مقتدري در گيلان بودند كه در سراسر ايران به يك آرزو تبديل شده بود. تشكيلات «هيات اتحاد اسلام» كه وجه سياسي جنگل را نمايندگي ميكرد، در بيان اهداف خود در روزنامه جنگل نوشت: «ما قبل از هر چيز طرفدار استقلال مملكت ايرانيم به تمام معني كلمه، يعني بدون اندك مداخله هيچ دولت اجنبي. اصلاحات اساسي مملكت در رفع فساد تشكيلات دولتي كه هر چه بر سر ايران آمده، از فساد تشكيلات است.» فساد و ناكارآمدي به درجهاي رسيده بود كه در تهران هم سيدحسن مدرس در پي ايجاد دولت مقتدري براي پايان دادن به وضع موجود بود. ميرزا برخلاف مدرس كه چشم اميد به حسن وثوقالدوله دوخته بود، خودش دست به كار شد. تشكيلات هيات اتحاد اسلام در حوزه اصلاحات سياسي، اداري، مالي و امنيتي اقدامات مهمي انجام داد. جمعآوري ماليات، اصلاح بودجه، سامان امور قضايي، توسعه آموزش و تاسيس مدارس جديد از جمله اقدامات جنگليها در مدت كوتاه سيطره بر گيلان بود. روزنامههاي مركز از جمله رعد امروز، ايران و ستاره ايران از اقدامات رفاهي و اصلاحي در گيلان گزارشهاي متعدد مينوشتند. محمدعلي فروغي هم كه به همراه هيات نمايندگي اعزامي ايران به كنفرانس پاريس از گيلان گذر كرد، از تفاوت چشمگير اين خطه با ساير نقاط ايران نوشت. چنين وضعيتي موجب شد رجال تهران در حمايت يا مخالفت با جنگليها اختلاف پيدا كنند. روي كار آمدن وثوقالدوله كه داعيه دولت مقتدر داشت، اين اختلافات را تشديد كرد. نهايت، كار جنگليها و تهران به مقابله كشيد. سردار معظم خراساني حاكم اعزامي وثوق بود. او در سركوب جنگليها خشونت را به حد اعلا رساند. سردار معظم در بيانيهاي نوشت: «اين نكته را بايد مسلم دانست كه دولت اگر لازم باشد، گيلان را مبدل به توده خاكستر خواهد كرد، ولي به جنگلي نخواهد داد.» هر چند حاكم جديد گيلان با سركوب موفق شد براي مدتي حركت جنگل را به محاق ببرد، اما خاطره خوش حكومت جنگل و ناكامي دولت مركزي موجب شد ميرزا بار ديگر همچون ققنوسي از خاكستر برخيزد. دوره دوم حركت جنگل با جمهوري شورايي گيلان گره خورد و قضاوتهاي اختلافبرانگيز درباره اين دوره تنها منحصر به دولتيها نماند. برخي چون سيدحسن مدرس بر اين باور بودند كه ميرزا در اين برهه برخي حدود مانند تماميت ارضي ايران را رعايت نكرده است. چه به اعتقاد او، ايران در قبال شوروي و بريتانيا بايد توازن را رعايت كرده و متمايل به هيچ كدام نشود. جنگل هم مانند مشروطه با آرزو و آرمان شروع شد و با تراژدي خاتمه يافت.