كره شمالي يا امارات
سيد علي ميرفتاح
از مظفرالدينشاه قاجار نقل است كه گفت: «همه چيزمان به همه چيزمان ميآيد». اين جمله تبديل به مثل ساير شده و بسياري از سياستمداران و نويسندگان، موقع مواجهه با نابسامانيها و ناهماهنگيها، آن را با چاشني طنز ميگويند و مينويسند. علاوه بر اين نقل قول، يك عبارت تركي هم هست كه روزنامهنگاران و منتقدان زياد به كار ميبرند: «بيله ديگ، بيله چغندر». از دوستي كه تركي ميداند، شنيدهام كه در نحو اين جمله مسامحه صورت گرفته، ديكته و تلفظ كلماتش هم متفاوت است از چيزي كه فارسيزبانها تكرارش ميكنند. معالوصف مضمون جمله روشن است و ما زماني آن را بيان ميكنيم كه بخواهيم يك اشكال و ايراد ساختاري را گوشزد كنيم. ما به كمك چنين عبارتهايي به مخاطب خود ميفهمانيم كه بين اجزاي اين مملكت يك پيوند باطني بلكه يك «هارموني» سفت و سخت وجود دارد كه همه اين نارساييها و ناتوانيها از آنجا نشات ميگيرد. اين هارموني منفي از فرط تكرار تبديل به امر بديهي شده و ما از پيش خود فرض گرفتهايم كه اقتصاد ما شبيه صنعت ماست و صنعتمان شبيه رسانههايمان و... خاطرم هست كه يكي از نويسندههاي نامدار «پيكان» را به عنوان الگوي توليد در نظر گرفته بود و باقي شوون جامعه را با آن سنجيده بود. مثلا گفته بود تيم فوتبال ما هم از مدل پيكان تبعيت ميكند، يا رسانه ملي را هم همانطوري اداره ميكنند كه سازندگان پيكان، كارخانه اتومبيلسازيشان را. از اين قبيل جملات مطمئنم كه زياد شنيدهايد. رويم سياه است كه خودم هم چندباري اين خزعبلات را به عنوان امر بديهي نوشتهام و به كمك آن حرفم را پيش بردهام. اما واقعيت آن است كه اتفاقا ما فاقد هارموني لازم در اقتصاد و سياست و فرهنگيم و نه تنها بيله ديگ بيله چغندر نيست، بلكه همه چيزمان به همه چيزمان نميآيد. مشكل اصلي هم همين جاست كه اجزا با يكديگر هماهنگ نيستند بلكه در اغلب موارد در تضاد و تنافر همديگرند. برخلاف آن چيزي كه از گفتن و نوشتن زياد تبديل به امر بديهياش كردهايم، اجزاي جامعه هماهنگ نيستند، سهل است نيروي يكديگر را مستهلك و خنثي ميكنند و در بعضي موارد به جاي اينكه پيش بروند، پس ميروند. در يك عرصههايي فوقالعاده پيشرفت كردهايم و به توفيقاتي حيرتانگيز رسيدهايم. بعضي از توفيقات علمي و تكنولوژيك ما غربيها را هم به تعجب واداشته. معذلك در بعضي از عرصهها عقب رفتهايم و ترقي معكوس كردهايم. چيزي كه ميخواهم بگويم بيش از ناهماهنگي در صنعت است. دقت كرده باشيد ميبينيد كه ما در برنامه و نقشه توسعه هم گرفتار ناهماهنگي هستيم. يكي از بخشها سريع و پرانرژي پيش ميرود، بخشهاي ديگر شل و بيحال درجا ميزنند. با اين حال من به چيزي بالاتر و جديتر از ناهماهنگي اجزاي توسعه اشاره ميكنم. عرضم اين است كه علاوه بر ناهماهنگيهاي متداول، ما در نگاه كلان به اقتصاد و فرهنگ نيز هيچ چيزمان به هيچ چيزمان نميآيد. كره شمالي تكليفش معلوم است و خوب يا بد راهش را پيش ميرود. از آن طرف برزيل يا تركيه هم تكليفشان معلوم است. شما محال است رفتار و گفتار ليبرالي در ميان مسوولان كره شمالي پيدا كنيد. از آن طرف دولتمردان تركيه هم حرفهاي چپي نميزنند و ژست چپي نميگيرند. يكي از مشكلات دستوپاگير ما در ايران اين است كه بهرغم گذشت چهل سال از انقلاب هنوز زعماي قوم نتوانستهاند، شايد هم نخواستهاند كه بين اين يا آن يكي را انتخاب كنند و خوب يا بد همان را با جديت و قوت و قدرت پي بگيرند. ما هنوز هم در بعضي عرصهها ليبراليم، همزمان در بعضي عرصهها سوسياليست دوآتشه. در بعضي عرصهها صحبت از رياضت اقتصادي ميكنيم و شعار ميدهيم كه كمربندها را محكم ببنديد، همزمان در بعضي عرصهها عين بچه پولدارها، مسرفانه عمل ميكنيم. نمونه دست به نقدش همين ورزش. در ورزش موقع انتخاب مربي، انگار نه انگار كه گرفتار تحريم اقتصادي هستيم و بايد به نيروي داخلي تكيه كنيم، شبيه عربها سراغ مربيان گرانقيمت ميرويم و از جيب ملت لارژبازي درميآوريم، اما همزمان بودجههاي فرهنگي را كم ميكنيم و جلوي ولخرجيها را ميگيريم كه مثلا ريال به ريال بيتالمال را حسابكشي كنيم. اتفاقا خارجيها هم در مواجهه با ما گيج شدهاند و نميدانند ما را قاطي عربها دستهبندي كنند يا شبيه كره شماليها. در ورزش، به خصوص فوتبال، نه تنها شبيه عربها عمل ميكنيم، بلكه مدافع سفت و سخت اصول سرمايهداري ميشويم و قوانين و مقررات را به عهده «بازار» ميگذاريم كه هر طرف بخواهد برود. در سينما هم همينطور. در سينما يادمان ميرود كه چه موقعيتي داريم و در دنيا چه كارهايم و مناسباتمان با خارج چگونه است. طوري حرف ميزنيم و به شكلي قرارداد ميبنديم كه گويي شعبهاي از شعبات هاليووديم. در تلويزيون هم ريختوپاشمان زياد است و فرق زيادي با تلويزيونهاي بازار آزاد نداريم. اما به ارشاد كه ميرسيم يكباره نهادگرا ميشويم و بحث سهميه كاغذ و يارانه را پيش ميكشيم. نمونه بخواهم بياورم تا فردا صبح ميتوانم ناهماهنگي ديدگاههاي كلان را فهرست كنم. اتفاقا بخشي از فساد در لابهلاي همين ناهماهنگيها امكان رشد مييابد. بعدا به تفصيل بيشتر در اين باب سخن خواهم گفت. عجالتا همين قدر بگويم كه از اين همه اختلاف مردم فرودست بيش از ديگران متضرر ميشوند، زيرا از جيب آنهاست كه مسوولان دست و دلباز ميشوند و با هر كه بخواهند به قيمتهاي كلان قرارداد ميبندند. اشتباه نكنيد. ما هيچ چيزمان به هيچ چيزمان نميآيد.