نگاهي به نمايش «قتل در موقعيت ۳۵ درجه شمالي»
به سادگي قتلي اتفاق ميافتد
سيدحسين رسولي
اين روزها نمايش «قتل در موقعيت ۳۵ درجه شمالي» به نويسندگي شهاب مهربان و علي ساعدي و كارگرداني امين ميري در پرديس تئاتر شهرزاد روي صحنه است. اين نمايش در ژانر درام جنايي و معمايي روايت ميشود و ماجراي پيچيدهاي را در اطراف شهر تهران بيان ميكند؛ البته عناصري از ژانر دلهرهآور و ژانر ترسناك هم در ساختار نمايش ديده ميشود. در واقع، ما شاهد قتلهاي يك قاتل سريالي هستيم كه گويا پس از ۱۰۰ سال دوباره دست به جنايتهاي خود زده است ولي اين مساله با عقل جور در نميآيد. داستانهاي جنايي و معمايي معمولا داراي شخصيتهاي ثابتي چون قاتل، پليس و مقتول هستند و جنايتها هم به شيوه رازآميزي پيش ميروند تا اينكه پليس يا كارآگاه بتواند رازها را فاش كرده و قاتل را شناسايي كند. نكته بسيار مهم درباره متن اين نمايش اين است كه مدتهاست فراموش كرديم ژانرهايي غير از كمدي هم هستند و به خوبي هم تماشاگران را به سالن تئاتر ميآورند؛ بهطور خاصه اگر كه قصه به مسائل روز اجتماعي و زندگي روزمره مردم ايران بپردازد. شهاب مهربان و تيم نويسندگان نمايش «قتل در موقعيت ۳۵ درجه شمالي» نه تنها قصهاي تر و تميز را روايت ميكنند بلكه به مسائل اجتماعي چون زمينخواري، زد و بندهاي سياسي و چهرههاي فاسد قضايي هم ميپردازند. ما در داستان شاهد زن وكيلي هستيم كه از طبقه اجتماعي متوسط به طبقه بالاي جامعه رسيده و ويلايي گرانقيمت در اطراف تهران خريده است. در ادامه در خانه او جنازههايي پيدا شده و حالا پاي پليس به زندگي او و يكي از دوستانش
باز شده است. مردي هم ناقصالعقل در خانه زندگي ميكند كه حال و روز خوشي ندارد و گويا مدام با ارواح در ارتباط است. داستان به ناگاه پاي چهرههاي ديگري را هم به داستان باز ميكند. اين نكات را بيان كردم تا تاكيد كنم نويسندگان به خوبي به مسائل اجتماعي پرداختهاند. طراحي لباسها، صحنه و نور استاندارد هستند و فضايي رئاليستي را باتوجه به امكانات تئاتر بازنمايي ميكنند. موسيقي فريدون شهبازيان و صداي ناصر طهماسب هم فضايي سينمايي ايجاد كردهاند. كارگردان توانسته ريتم و تمپوي خوبي در نمايش جاري كند با اينكه زمان 110 دقيقهاي نمايش باعث آزار تماشاگر اين روزهاي تئاتر ميشود و صندليها هم آنچنان راحت نيستند. البته شيوه پرداخت «غافلگيري» و «تعليق» در متن داستان مشكلهايي دارد، زيرا گاهي تعليقها تبديل به غافلگيري شدهاند و حتي اين مساله باعث شد تا خود من آنچنان درگير معماها نشوم و در بازي حدس زدن قاتل شركت نكنم. اسلاوي ژيژك در «كژ نگريستن» مينويسد: «اگر در پايان پس از مشخص شدن نام قاتل، كارآگاه ادعاد كند كه او از همان آغاز از يكجور غريزه خطاناپذير خط ميگرفته، سرخورده خواهيم شد... كارآگاه بايد براساس استدلال و نه شهود صرف به حل مساله برسد.» رازهاي «قتل در موقعيت ۳۵ درجه شمالي» در پرده سوم و به صورتي فرماليستي و عجيب افشا ميشود و خيلي هم تودرتو است.