به مناسبت روايتي دورهاي از آثار تجسمي سپيده نهاوندي
آرامش در سطوح و خطوط ناآرام
فاروق مظلومي
دورههاي هنرمندان از هيچ قانون كلي تبعيت نميكند. هنرمنداني داريم كه با طي مرحله به مرحله و نظاممند دورههاي مربوط به يك رشته مثلا نقاشي در يك سن مشخص به يك سطح قابل قبول از آن رشته ميرسند. اما سپيده نهاوندي از آن دسته هنرمنداني است كه قبل از رسيدن به دهه پنجم زندگياش با مديومهاي مختلف كار كرده است و اكنون فقط در نقاشي انتزاعي به تجربه هنر ميپردازد. او دوران آموزشياش را از 20 سالگي با آموختن طراحي شروع كرد. چند سال بعد يادگيري طراحي معماري را هم در دورههاي فوق برنامه دانشگاه شهيد بهشتي به دوران آموزشياش افزود. از سال 72 تا 80 همراه با نقاشي به تجربه حجمسازي زير نظر اساتيد مطرح ايراني ميپردازد و چرخ سفالگري را ميچرخاند. انگار حجمسازي بخشي از وسوسههاي اوليه يا هميشگي هر نقاش است و هستي نقاشان ايراني را با خشت و گل سرشتهاند. اين وسوسه تماس با خاك و آب براي هر هنرمند ايراني كه در سرزمين آب و خاك زندگي ميكند، هميشه وجود دارد. آخرين حجمسازيهاي سپيده نهاوندي به حجمهاي مجازي با نرمافزار براي طراحي روي سنگهاي جواهر برميگردد.
در نقاشيهاي فعلي اين هنرمند به بافتهاي حجيمي برخورد ميكنيم كه سطح بوم را از صافكاري معمول در نقاشيهاي قبل از مدرنيته جدا ميكند. اگرچه هنرمند در دوره آغازين گسترههاي رنگي را با بافتي مسطح آزموده است، اما در دوره اخير با استفاده از ابزار خودساخته يا اشياي موجود به يك بافت شخصي در آثارش رسيده است.
رابطه هنرمند با ابزاري كه از آنها براي خلق اثر استفاده ميكند در نظام اشياي ديگر موجود در زندگي نميگنجد. اين رابطه در فضاي پاررگوني افلاطون – فضاي بررسي فرعيت و اصليت در روابط پديدههاي وابسته به هم – نميگنجد كه مثلا كاردك نقاشي را نسبت به اثر مانند قاب نقاشي يك فرع در كنار اثر هنري بدانيم. ابزار در كنار و به كمك هنرمند در آفرينش هنري كمك ميكنند و بخشي از فاعليت هنرمند هستند و اينكه با كمك اين ابزار سپيده نهاوندي از بافت و سطح آرام به بافت مشوش و سطح ناآرام دلخواه خودش رسيده است، رابطه اين هنرمند با ابزارش را تقويت كرده و ابزار را به عنوان يك امر فرعي لحاظ نميكند. قبل از مكتب تاشيسم فرانسه و مكتب نقاشي كنشي نيويورك هنرمندان نقاش به استفاده از قلم مو و ابزار كلاسيك نقاشي وفادارتر بودند، اما آزادي از تكنيك و ابزار هميشگي يكي از دستاوردهاي اين دو مكتب بود.
با نگاهي به دورههاي كاري سپيده نهاوندي شاهد هستيم تقريبا كمتر ميتوان دو تابلو يافت كه با ابزار يكسان خلق شده باشند. گاهي هم با ريزش رنگ روي بوم و به وجود آمدن فرمهايي مثل رودخانه بسنده كرده است كه در اين حالت يا ابزاري در كار نبوده يا از ابزاري مانند ظرف رنگ فقط به عنوان وسيله انتقال رنگ روي تابلو استفاده شده و هيچ پرداختي روي رنگ ريخته شده روي تابلو انجام نشده است.
بعد از گسترههاي رنگي اين هنرمند ما شاهد تابلوهايي هستيم كه با ابزار بافتساز مانند غلتكهاي مقوايي ايجاد شدهاند. اما در كارهاي اخير مثل كارهاي اوليه هنرمند بافت صاف را ميبينيم.
آنچه هنرمندان غيرواقعگرا را از بقيه هنرمندان جدا ميكند، اين است كه هيچ پيشبيني مطلقي در مورد اثر بعدي وجود ندارد و سپيده نهاوندي هم از اين قانون مستثنا نيست.