از هنگكنگ تا فرانسه قهر بوديم
حسين كازراني
ناصر حجازي دوست و همبازي سابقم بود و ياد و خاطره او همواره با من است. ناصر به جز شخصيت خاصي كه داشت در دروازه نيز فوقالعاده بود. او يكي از باهوشترين دروازهبانهايي بود كه من ميشناختم؛ تحصيلكرده و باهوش و زرنگ بود. مثلا در بازي با استراليا دقيقا ميدانست كه پنالتي زن آنها كجا را هدف قرار گرفته، درست قبل از اينكه ضربه را بزند، ناصر حركتي بر خلاف جهت انجام داد و حريف را مجبور كرد ضربهاش را برعكس بزند. همين اتفاق باعث شد پنالتي او به تير دروازه بخورد و بيرون برود. در مجموع ميتوانم بگويم او هيچوقت گل بد نميخورد. ناصر معمولا گوشهگير بود و خيلي با كسي صميمي و دمخور نميشد. يادم هست مسابقهاي در هنگكنگ داشتيم كه بازيكن جواني در آن مسابقه بود و اولين بازي ملياش بود. استرس زيادي داشت و همين باعث شده بود كه دايم غر ميزد. غر زدنهاي او اعصاب ناصر را خرد كرد و مدام با او بگو مگو ميكرد. من هم دفاع وسط بازي ميكردم و نزديكترين بازيكن با ناصر بودم. بگو مگوهاي اين دو من را هم كلافه كرد و در حمايت از آن جوان به ناصر گفتم كه بايد او را درك كند، بازي اولش است و به كار خودش بپردازد. بحث بين من و ناصر باعث شد از دست من دلخور شود و شش ماهي سر همين موضوع با يكديگر حرف نميزديم. بعد از گذشت شش ماه براي يك بازي عازم فرانسه بوديم. به هتلي كه براي ما در نظر گرفته شده بود رسيديم و در لابي هتل حشمت مهاجراني كه آن زمان مربي تيم بود مشغول خواندن اسامي بود و اتاقهاي هر كسي را مشخص ميكرد. دست آخر شماره يك اتاق را خواند و گفت، «كازراني و ناصر حجازي». از آنجايي كه همه از قهر چند ماهه ما با خبر بودند يك مرتبه تمام بچهها با صداي بلند شروع به خنديدن كردند. همين ماجرا باعث شد كدورت بچهگانهاي كه بين ما شكل گرفته بود از بين برود. به هر حال ما در زمين كنار يكديگر بازي ميكرديم و اين قهر كردن كار را براي همه سخت ميكرد.