سريالهاي آبكي
حسن لطفي
سالها پيش در زمانه رواج فيلمهاي وياچاس، رفيقي داشتم كه تحصيلكرده سينما بود. علاقه شديدي به سينماي موج نوي فرانسه و ژان لوك گدار داشت. اما براي گذران زندگي فيلمهاي صنعتي ميساخت و در كسادي بازار فيلم عروسي و تولد تدوين و صداگذاري ميكرد. دل خوشي هم از اين كار نداشت و هر وقت به هم ميرسيديم از زمانه شكايت ميكرد. يك بار به او گفتم گدار هم فيلم تبليغاتي ساخته و امضايش پاي فيلمش هست. خنديد و جواب داد من اگر فيلم خودم را بسازم يك ريال هم به من نميدهند. بعد توضيح داد كه دقيقهاي قرارداد ميبندد و براي آنكه پول بيشتري بگيرد فيلم را كشدار و بلند ميسازد. تعجب كردم. فيلمهاي كشدار و بلند فيلمسازان بزرگي مثل بلاتار، آنجلو پولوس و گدار هم براي بيننده عادي حوصله سربر و عامل عذاب است. اين نظرم را كه شنيد گفت به شرط آنكه بيننده خودش توي فيلم نباشد. بعد هم توضيح داد كه وقت فيلمبرداري بيشتر روي چهره آدمها - خصوصا روسا - مكث ميكند. اين رفيق شفيق همان سالها از فيلمسازي دست كشيد و از پولي كه با اين مكثها و آب بستن به فيلمهاي صنعتياش به دست آورد وارد بسازوبفروشي آپارتمان شد. هرچند هنوز هم وقتي به هم ميرسيم از زمانه و اوضاع بد اقتصادي شاكي است اما ماشين شاسيبلند سوار ميشود و آپارتمانهايش در گرانترين نقاط شهر است. دو، سه روز پيش بعد از ديدن قسمتي از سريال ايراني جديدي به ياد فيلمهاي صنعتي رفيقم افتادم. كل قسمتي كه من ديدم ميتوانست حداكثر در پنج دقيقه خلاصه شود (دختري روز عروسيش از آرايشگاه بيرون ميآيد و نامزد و خواهرش او را پيدا نميكنند و....). اما فيلمساز يك قسمت حدود يكساعت را صرف آن كرده بود. به جاي چهره بيننده هم كه به قول رفيق فيلمسازم نقطه قوت فيلم بود از چهره بازيگران صاحبنام استفاده كرده بود. البته اين موضوع نتوانسته بود آببندي و كشدارشدن سريال را بپوشاند؛ بهطوري كه يكي از كساني كه فيلم را با من ميديد پيشنهاد داد به جاي تماشاي هر قسمت انتهايش را ببينيم كه در دو دقيقه آنچه خواهد گذشت را نشان ميدهد. البته قصدم انكار سريالسازي در ايران نيست كه اين آثار ميتواند خلأ تلويزيون خصوصي را در كشور پر كند و پاسخگوي نياز بينندگان و فيلمسازان به سوژههاي متنوعتري باشد. اما اگر قرار است روش دوستم در سالهاي ماضي دنبال شود دير يا زود سريالسازان هم بايد به سراغ ساخت و ساز، خريد و فروش دلار يا..... بروند.