• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4539 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲۷ آذر

فتح يك قرن به دست يك شعر

اكبر اكسير

باران آستارا سيزده ماه ادامه دارد. دوازده ماه مي‌‌بارد، يك ماه هم چكه مي‌كند. باران نوستالژي آستارايي‌هاست. دوره فقر نجيب كودكانه موسيقي متن لالايي مادرها بود. تا باران مي‌گرفت وظيفه من شروع مي‌شد: چيدن ظروف آشپزخانه زير تك‌تك تكه‌هاي باران. اين تارهاي آويخته ز جان هميشه با من بود تا روزي كه در كتاب‌هاي درسي به شعر باران گلچين رسيدم. لذتي گواراي وجودم شد. شگرف و شگفت كه هنوز هم ادامه دارد. بعدها از باران‌هاي موسمي شعر آويختم و به بام شعر سادگي و احساس شعر رسيدم و متوجه شدم كه سهراب چقدر پيشگويانه گفته بود: فتح يك قرن به دست يك شعر و اين حقيقت داشت. شعر باران با تمام سادگي پرچم شعر كودك ايران شد و از زمين به آسمان باريد. كهكشاني از لطافت و سادگي را بر سر شعر معاصر ما افشاند و متاسفانه گلچين گيلاني زير آوار همين تك شعر جاودانه شد و شعر و شاعري‌اش تحت‌تاثير شهرت آن قرار گرفت. در بررسي مجموعه شعر گلچين كه انتشارات فرهنگ ايليا به كوشش كاميار عابدي دوست عزيزم منتشر كرد، چهره واقعي گلچين از زير نام ترانه باران بيرون زد و چهار گوشه شعر ما را فرا گرفت. گلچين گيلاني در مجموعه شعرهايش شاعري ترانه‌ساز ديده مي‌شود. اكثر شعرها با قافيه پيش مي‌رود و بدون اينكه متوجه شوي اين شعرها مثنوي‌اند يا چهار پاره، هارموني لطيف‌شان آرامشي هوش‌ربا سراپاي وجودت را احاطه مي‌كند. حضور قافيه در شعرها، هم خواندن شعرها را آسان كرده است و هم به ماندگاري آن در ذهن مخاطب مي‌افزايد. اي كاش روزنامه اعتماد كه صاحب‌امتيازش خود پرورده اين خطه سرسبز است با همكاري دانشگاه گيلان و اساتيد برجسته آن، يكصدودهمين سالگرد تولد گلچين را تحت عنوان بررسي شعر گلچين بررسي كند تا لايه‌هاي پنهان اين همه زيبايي براي نسل امروز آشكار شود و شاعران جوان ما بدانند شعر ماندگار ما در چهارسوي محيط زيست و اطراف ما پراكنده است. نيازي به رمل و اسطرلاب و زبان ياجوج و ماجوج نيست. لازم است به سادگي و روان طبيعي طبيعت شعر روي آوريم تا گلچين روزگار امان‌مان بدهد. در آخر شعري از گلچين: ببين چگونه مي‌شود دور دور دوستان ما/ چه تند تند مي‌شود تهي تهي جهان ما/ چه زود زود همچو تندباد/ مي‌رود ز ياد داستان‌ ما/ نشسته بود روي بام ما كبوتري/ كنون نمانده است در هوا به جز پري/ كه باد دور دور مي‌كشاندش/ چو دانه تگرگ تند تند مي‌فشاندش/ ببين ببين چه خشمناك زير خاك مي‌نشاندش...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون