نگاهي به نمايش «نقل مكان» به كارگرداني فاطمه محمودي
بعد از اين ديوانه سازم خويش را
سهند الوفي
نقل مكان نمايش غريب و زيبايي است كه از 20 آذر روي صحنه رفته است و تا 6 دي در مركز تئاتر مولوي روي صحنه خواهد ماند.
مونودرامي است در وصف ديوانگي سرسامآور. ديوانهاي كه در دارالمجانين است. با داستاني. تنها چيزي كه در ميان اين تنهايي براي او باقي مانده است .
ديوانهاي به نام محمود – پسرِ ميرزا احمدِ خزانهدار- و داستان دل باختنش به دختر عمويش بلقيس و تلاش ديوانهكننده او براي فرار از دارالمجانين و رسيدن يه معشوق. براي آنكه بگويد حالم خوب است و در همين حال است كه مرز بين عقلانيت و جنون ميشكند و پرسشها آغاز ميشوند. درحالي كه امروزه اقتباسها در ايران بيشتر از داستانها و رمانهاي غربي است اين بار به خوبي از ظرفيتهاي ادبيات ايران استفاده شده و همين اقتباس از يك رمان ايراني جذابيتهاي خاص خود را به وجود آورده.
نمايشي كه در دهمين جشنواره «مونولوگ» دانشگاه هنر نيز مورد تقدير هيات داوران قرار گرفت. اقتباسي است از كتاب جمالزاده. شايد در ابتدا دراماتيك شدن اين كتاب كمي عجيب به نظر برسد و البته دراماتيزه كردن آن سخت است اما دارالمجانين كتابي است با جنبههاي نمايشي بسيار كه در آن به تمام شخصيتها پرداخته شده و به زيبايي شخصيت پردازي شدهاند. پر است از ديالوگ. ديالوگهايي درگير كننده و نظرات مخالف قابل تامل.داستان اول شخص و خطي محمود از تمام اطرافيانش تمام افرادي كه هركدام لحني دارند و شخصيتي و متعلقند به قشري خاص. لحن حرف زدني كه حتي در نمايشنامه هايمان هم زياد با آن روبه رو نميشويم. نقل مكان اقتباس خوبي است. اقتباسي وفادارانه كه به هر آنچه در كتاب است پرداخته. چه لحن بازيگردر هنگام روايت و چه در داستان. حتي در اشاراتي كه به شعرهاي نقل شده در كتاب ميكند. اما در جهاتي نيز از كتاب عقب مانده. زيبايي كتاب به چند لايه بودن و درونمايههاي آن است؛ به پرداخت زيادي كه به تمام شخصيتها شده، به تحول و رسيدن آنها به ديوانگي. با وجود بازي خوب تك بازيگر خوب نمايش (امير شمس) نمايش به شخصيتها نپرداخته و متاسفانه به خاطر شيوه اجرايياي كه نويسنده و كارگردان آن فاطمه محمودي انتخاب كرده ديالوگ شكل نگرفته است با وجود تمام اينها و پا پس كشيدن نقل مكان در برابر دارالمجانين. نقل مكان نمايشي است زيبا و پيشرونده كه تماشاگر را با خود همراه و ميخكوب ميكند و با قبول ابتداي كمي آشفته آن در ادامه پيوستگي عالي مييابد و با جنبههاي طنزي كه دارد تنهايي و ديوانگي را به شكل خاص خود نشان ميدهد؛ ديوانگي و جنوني كه بسيار خلاقانه حتي در دكور نمايش نيز ديده ميشود. در اتاقي رو به آسمان و آسماني بر روي زمين. تنهايي و ديوانگياي كه مكمل يكديگرند و ديوانگاني كه تنها ماندهاند . و با پرسشي بر اين تنهايي و ديوانگي تاكيد ميشود. آيا تا به حال انفرادي موندي؟