«یحیی سمیعیان (ریحان)» که بود و چه کرد
پیش روی این و آن، ساکت بمانی بهتر است
سیدعمادالدین قرشی
یحیی سمیعیان (مشهور به یحیی ریحان)، فرزند محمدباقر، به سال 1272ش در تهران متولد شد. پانزدهساله بود که همراه خانواده به مشهد رفت و کلاس هفتم را در مدرسه ملی خراسان ثبتنام کرد. در همان سالها نخستین شعرهایش را با تخلص «ریحان» در روزنامه نوبهار (به مدیریت ملکالشعرا بهار) منتشر میکرد.
در همین سالها ضمن یادگیری زبان فرانسه، مقالاتی از جراید فرانسه را برای مطبوعات تهران (نظیر عصرجدید و ارشاد) میفرستاد و در عینحال در اداره مالیه و گمرکات خراسان نیز استخدام شد و پس از چندی به تهران بازگشت و کارش را در وزارت دارایی ادامه داد و حوالی دهه بیست تقاضای بازنشستگی کرد.
پس از آن، از ایران به هندوستان و سپس به آرژانتین، اروگوئه و سرانجام نیویورک (امریکا) سفر کرد و کماکان با مطبوعات ایرانی ازجمله یغما، آینده، شفقسرخ، سپیدوسیاه و... همکاری داشت. سمیعیان پس از سهدهه به ایران بازگشت و سرانجام در اول اسفند 1363، درحالیکه اشتهار همعصرانش را نداشت و از کممهری روزگار مینالید، درگذشت. از وی کتابهایی همچون «باغچه ریحان»، «دیوان اشعار» و «برگزیده آثار شاعران معاصر» به یادگار مانده است.
اما سمیعیان در کنار کارش، از جوانی علاقه وافری به حضور در انجمنهای ادبی ازجمله «انجمن دانشکده» داشت. در این انجمن، او با شاعرانی همچون بهار، دشتی، اقبال، رشیدیاسمی، عرفان و دیگر بزرگان شرکت میکرد و اشعار طنز میخواند. با اینحال، عمده شهرت سمیعیان به مدیریتش در روزنامه فکاهی «گلزرد» (در دو دوره انتشار) بازمیگردد که از سال 1298 منتشر میشد. در این مطبوعه، اشعار طنز و انتقادی همانند سایر نشریات متداول آن زمانه نظیر «نسیمشمال»، «ملانصرالدین» و... چاپ میشد.
روزنامه فکاهی «گلزرد» نمونهای از طرز ادبیات جدید بود که به لسان عمومی و برای فهم بازاریان و کلیه عوام با جلبتوجه خواص ایجاد شده بود. سمیعیان با امضای «جوجی» اشعار طنز و انتقادیاش را در این روزنامه منتشر میکرد.
پس از توقیف این نشریه، سمیعیان روزنامه «نوروز» را در فروردین سال 1300 منتشر کرد که چون مقالهای بر ضد حکومت وقت در آن نوشته بود، پس از انتشار دو شماره توقیف شد و ریحان را چندساعتی در دارالمجانین بازداشت کردند. او شرح این گرفتاری را بهعنوان «یک شب در دارالمجانین» در مجله نوبهار و نیز در خاطراتش آورده است.
نمونهای از اشعار طنزآمیز وی چنین است:
ای گل زرد جوان، ساکت بمانی بهتر است/ بلبل شیرینزبان، ساکت بمانی بهتر است/ آشکارا و نهان، ساکت بمانی بهتر است/ از برای حفظ جان، ساکت بمانی بهتر است/ ای برادر یکزمان ساکت بمانی بهتر است/ دم مزن بیهوده از شهریّهگیر مفتخوار/ از وکیل مفتخوار و از وزیر مفتخوار/ وز فلانالدوله یا آن مرد پیر مفتخوار/ تو ضعیفی میشوی آخر اسیر مفتخوار/ سود تو گردد زیان، ساکت بمانی بهتر است/ گرچه اندر راه مشروطه بسی دادند جان/ گرچه ما را خرد شد در کار ملت استخوان/ باز هم باید که بنشینیم لال و بیزبان/ باز هم باید تماشا کرد کار این و آن/ پیش روی این و آن، ساکت بمانی بهتر است/ میکنی جنگ و جدل تو با خرافات ای عجب!/ گفتهای تجدید گردد انتخابات ای عجب!/ دم زنی از احترام اجتماعات ای عجب!/ میزنی طعنه تو بر حزب دموکرات ای عجب!/ هست این معنی گران، ساکت بمانی بهتر است/ مال ملت را اگر بردند تو حرفی مزن/ حق مردم را اگر خوردند تو حرفی مزن/ لیرهها در خفیه بشمردند تو حرفی مزن/ مردم حقگو اگر مردند تو حرفی مزن/ نیست حق اندر میان، ساکت بمانی بهتر است/ تا که در ایران جراید رشوهگیری میکنند/ تا که روباهان به کار ملک، شیری میکنند/ تا که خلق از مفتخواران دستگیری میکنند/ رنگ و روی ملک را اغیار قیری میکنند/ نیلگون شد رنگمان، ساکت بمانی بهتر است/ روی گیتی سر به سر همچون بهشت آباد شد/ خاطر مردم، تمام از رنج و غم آزاد شد/ لیک بر محنت دل غمخوار ما معتاد شد/ قسمت ما جور و ظلم و سختی و بیداد شد/ آشکارا و نهان، ساکت بمانی بهتر است/ فکرها باریک اگر شد لال میباید نشست/ ابتلا نزدیک اگر شد لال میباید نشست/ حیلهها پلتیک اگر شد لال میباید نشست/ آسمان تاریک اگر شد لال میباید نشست/ زیر سقف آسمان، ساکت بمانی بهتر است/ آخر ای قانون! از این کشور کجا رفتی؟ بگو!/ ای کبوتر! برگشودی پر، کجا رفتی؟ بگو!/ کاوه ای استاد آهنگر! کجا رفتی؟ بگو!/ ای دل بیچاره مضطر! کجا رفتی؟ بگو!/ در سر زلف بتان، ساکت بمانی بهتر است/ حرف تو را جمله با خون جگر خواهم نوشت/ گفتهام صدبار و صدبار دگر خواهم نوشت/ گرچه میدانم که باشد بیاثر، خواهم نوشت/ هرچه باشد راز دل، با چشم تر خواهم نوشت/ ای دل افسردهجان، ساکت بمانی بهتر است/ نیست چون تکلیف روشن، هان، چه بنویسم دگر؟/ بیدلیل و حجت و برهان، چه بنویسم دگر؟/ از برای مردم نادان چه بنویسم دگر؟/ آخر ای طوطی خوشالحان! چه بنویسم دگر؟/ با چنین طبع روان، ساکت بمانی بهتر است/ گرچه عمری شد که شد مشروطه این ایران ما/ باز هم باید برآید از مصیبت جان ما/ طعنه اغیار گردد کشور ایران ما/ جفت خار و خس شود در این چمن ریحان ما/ بلبل این بوستان! ساکت بمانی بهتر است.