دنيا تكان نميخورد
غلامرضا طريقي
سالها پيش در يكي از كتابهاي «پياژه» خواندم كه كودك از دو سالگي در مرحلهاي به نام «پيش عملياتي» قرار ميگيرد و گمان ميكند كه او محور و مركز جهان است. او از اين سن تا چهار، پنج سالگي به شدت و پس از آن تا يازده سالگي همواره ميپندارد كه بقيه عالم در حاشيه خلقت او آفريده شدهاند.
بعدها در نوشتههاي ديگري خواندم كه انسان در نوجواني به خودآگاهي ميرسد و به همين علت همواره گمان ميكند كه در مركز توجه عالم است.در اين دوره كه از پانزده تا بيست و چهار، پنج سالگي طول ميكشد ما گمان ميكنيم كه براي هستي خيلي مهميم.گمان ميكنيم ما آفريده شدهايم تا دنيا را تغيير دهيم. در همين روزها و سالها هر لحظه به شكلي درميآييم. به شكل كساني كه دوستشان داريم يا آرزو داريم جاي آنها باشيم.
درست به همين دليل در اين دوره همه افرادي كه دنبال ياركشي هستند، ميتوانند روي ما حساب كنند و ميكنند.
از سياستمدار، سلبريتي، توليدكننده مد و لباس بگير تا خلافكار، شارلاتان و... دست و پا ميزنند كه نوجوان طفلكي را خام خودشان كنند و از قضا به راحتي از پس اين كار بر ميآيند.
ما هم هر چند وقت يكبار تحت تاثير يكي از اين مبلغها به طرفي ميرويم و به شكلي در ميآييم.
اگر در اين دوره قرباني نشويم و بيگاري يكي از اين گروهها به كام نيستي و نابودي نكشدمان كمكم متوجه خيلي چيزها ميشويم.
در چهارمين دهه زندگيمان متوجه ميشويم كه نه تنها مركز و محور عالم نيستيم، بلكه بود و نبودمان سه شاهي براي عالم هستي ارزش ندارد. يعني با مرگ ما دنيا تكان كه نميخورد هيچ اصلا كاهي از كاههايش هم نميجنبد.به همين دليل در اين دوره كه در نزديكيهاي چهل سالگي به اوج ميرسد، اصلا برايمان مهم نيست كه ريختمان چطوري است و ديگران چه قضاوتي درباره ما ميكنند. راحت زندگي ميكنيم و با خود واقعيمان مثل واقعيت دنيا كنار ميآييم.به همين دليل هيچ سياستمداري در اين دوره روي ما حساب نميكند؛ هيچ سلبريتي و دلال و شارلاتاني هم.
الان كه دارم اينها را مينويسم دلم غنج ميرود براي نوجوانهايي كه در ذهنشان دارند دنيا را تكان ميدهند. در حالي كه من به يك بالش داغون تكيه دادهام تا خستگي و داغونيام را به او منتقل كنم و از ساعت شش صبح فردا دوباره بدوم دنبال زندگي. بيآنكه بخواهم ذرهاي از آن را نپذيرم و تغيير بدهم.