پيشگوييهاي نادر
حسن لطفي
اواسط دهه هفتاد فيل زندهياد نادر ابراهيمي ياد هندوستان ميكند و اين نويسنده توانا دوباره به سراغ فيلمسازي ميرود. فيلمي كه ميسازد، نامش «روزي كه هوا ايستاد» است. پس از اكران توجه بيننده خاص و عام را جلب نميكند و به دليل ضعف در فضاسازي، ريتم كند و داستان كشدار خيلي زود بايگاني ميشود. ماجراي فيلم درباره شهري بود كه آلودگي هوا زندگي را براي شهروندانش مشكل كرده بود. شايد اگر در آن زمان مسوولان مرتبط با محيط زيست، شهرداري، بهداشت و... فيلم را درست ديده بودند و پيشگويي نادر ابراهيمي را جدي ميگرفتند مردم و مسوولان براي هواي آلوده اين روزها و روزهاي پيشرو آمادگي بيشتري داشتند. متاسفانه اينطور نشده است و فيلمي كه هشداري به آيندگان بود خيلي راحت روانه آرشيوهايي شد كه كمتر كسي به سراغش ميرود. قصدم بيرون كشيدن اين فيلم از آرشيو و اكران گستردهاش نيست. نميخواهم تنديس و لوح بلوريني به نادر ابراهيمي بدهم كه ميدانم هم نشدني است و هم به كارش نميآيد. هدفم يادآوري به خودم و ديگران است كه گاهي اوقات سينما و هنر ميتواند زنگ بيدار باشي براي به خواب رفتگاني باشد كه از بد روزگار سكان برنامهريزي، مديريت، هدايت و... جمع بزرگي به ايشان سپرده شده است. كافي است به اين نكته توجه شود كه آينده خيلي زود به زمان حال تبديل ميشود و زشتيها اگر بر آن چشم ببنديم به تعبير زيباي فروغ فرخزاد در فيلم خانه سياه است افزون ميشود. كافي است به چشم هنرمندان منتقد، پيشگو و... اعتماد كنيم. اگر هم ميترسيم طرح مشكلات باعث سياهنمايي شود و اميد را از مردم بگيرد، كافي است اين فيلمها را براي مسوولان نمايش دهيم. اصلا بودجهاي يك هفتم بودجه كلاني كه در اختيار برخي موسسات فرهنگي خاص قرار ميدهيم و صداي خيليها را در آوردهايم را به اين امر اختصاص دهيم تا فيلمسازان، روزنامهنگاران، نويسندگان و... آثاري توليد كنند كه در آن معضلات امروز و فرداي جامعه به چالش كشيده شود. به سرانجام كه رسيد جامعه هدفش را مشخص كنيم و در اختيارشان بگذاريم. اگر ميتواند مردم را به آگاهي برساند و باعث شود زندگيشان بهتر شود در اختيار آنها بگذاريم. اگر هم ميتواند مسوول خفتهاي را بيدار يا هشيار يا پركار كند به او بدهيم. بهتر است به هنرمندان بيشتر اعتماد كنيم؛ خصوصا آنها كه دغدغه مسائل اجتماعي دارند.