لزوم حمايت عملي اروپا از كاهش تنش در منطقه
علي واعظ
چنانچه گفته ميشود، خاورميانه و شمال آفريقا مثل هميشه در موقعيتي خطرناك به سر ميبرد. اين بدان معني است كه يك حادثه ميتواند در صورتي كه به درستي كنترل نشود به زنجيرهاي از تقابلات خصمانه بين نيروهاي محلي، منطقهاي و فرامنطقهاي از جمله امريكا و روسيه بينجامد. ساز و كارهاي رايج ايجاد صلح - چنانچه در جنگ سوريه و يمن شاهد آن هستيم - در بهترين حالت منجر به پيشرفتهاي مقطعي و ناپايدار ميشوند؛ اما نكته مثبت آنجاست كه بحرانهاي اينچنيني از طريق توجهات عظيمي كه به خود جلب ميكنند، ميتوانند قبل از تبديل شدن به جنگي تمام عيار فرصتهاي جديدي را براي اقدامات پيشگيرانه خلق كنند. در اين ميان ميتوان به نظريه نسبتا قديمي تامين امنيت به شكل گروهي يا همان امنيت دستجمعي كه كاهش تنش از اهداف آن است، اشاره كرد و ادعا كرد كه زمان اجراي آن در خاورميانه فرا رسيده است. براي شروع، طراحي فرآيندي عملياتي براي تحقق مكانيزم امنيت دستجمعي قدمي حياتي به شمار ميآيد. فارغ از نتيجه، اين فرآيند به خودي خود و در صورتي كه بتواند به بازگشايي كانالهاي ارتباط و گفتوگو منجر شود از اهميت ويژهاي برخوردار است و بايد در سطحي محدود توسط دولتهاي نسبتا بيطرف در منطقه خليجفارس با حمايت گروهي از كشورهاي اروپايي آغاز شود. در پشت تنشهاي اخير در منطقه 40 سال سابقه نزاع بين ايران و امريكا نهفته است. خروج دولت ترامپ از برجام و بعد از آن وضع تحريمهاي اقتصادي و شكلدهي آرايش نظامي در قالب كمپين فشار حداكثري عليه ايران و در آخرين مورد هم هدف قرار دادن سردار قاسم سليماني منجر به افزايش تعداد اقدامات خصمانه در منطقه شده كه در مواردي ميتوانست زنجيرهاي معيوب از انتقامگيريهاي قهرآميز را به دنبال داشته باشد. حملات عليه كشتيراني در تنگه هرمز و درياي عمان در بهار امسال؛ سرنگوني پهپاد جاسوسي امريكايي توسط ايران و مهمتر از همه حمله وسيع هوايي به تاسيسات نفتي آرامكو در شهريورماه كه ترامپ را در يك قدمي صدور دستور واكنشي نظامي عليه مواضع نظامي ايران قرار داد. واقعيت اين است كه جدال ميان ايران و امريكا ساير منازعات روز منطقه را تحت تاثير قرار ميدهد و جنگهاي داخلي را به جنگهاي نيابتي بدل ميكند كه تعدادشان بهطور چشمگيري در حال افزايش است. اين گونه معارضات حتي اگر نظامي نباشند - كه اصولا نيستند - بازيگران خارجي به طور قطع آنها را به چشم منازعات نظامي مينگرند. به طور مشخص در جنگهاي يمن و سوريه - و حتي عراق و لبنان به عنوان مثالهايي كه درجه خشونت كمتري را تجربه كردند - بازيگران خارجي تمايل دارند عامل تحريك كننده اعتراضات مردمي با خاستگاه داخلي را كشورهاي رقيب خارجي ثالث تلقي كنند. گر چه در گذشته تدابيري چون برگزاري مذاكرات تحت نظارت سازمان ملل بعضا به كنترل منازعات خاورميانه - از يمن و سوريه گرفته تا ليبي و بحران اسراييل و فلسطين - انجاميده است. اما اين وضعيت نميتواند تداوم پيدا كند چراكه اختلافات حل نشده چون سلولهاي بدخيم سرطاني گسترش پيدا ميكنند، آزردگي و ملالتهاي جديد به بار ميآورند و طرفين را تهييج ميكنند كه وارد خطرناكترين بازيها شوند تا حريف را تا لبه پرتگاه بكشانند و خطوط قرمز يكديگر را بيازمايند. اما متاسفانه در غياب كانالهاي ارتباطي كارآمد تشخيص خطوط قرمز بسيار دشوار است در نتيجه احتمال وقوع يك جنگ تصادفي افزايش مييابد؛ جنگي كه در واقع هيچ يك از طرفين به دنبال آن نيستند اما ناخواسته به سمت آن هدايت ميشوند. همچنين فقدان تقريبا كامل ديپلماسي نيز خطر درگيري را بيشتر افزايش ميدهد.
حل بحرانهاي امروز خاورميانه رويكردي جديد ميطلبد كه با در نظر داشتن پيچيدگي روزافزون شرايط حاكم در منطقه، ضعفهاي راهحلهاي موجود را شناسايي كند و براي رفعشان بكوشد. خاورميانه و شمال آفريقا بعد از بهار عربي تحولات زيادي به خود ديده است و هر تلاشي براي كاهش تلاطمهاي منطقه مستلزم تغيير الگوي تحليلي عملياتي است. در اين مسير به فرآيندي نياز است كه به منطقه به عنوان يك منطقه نگاه كند و منازعات موجود را پديدههايي به هم مرتبط تفسير كند؛ فرآيندي كه در عين يافتن راههاي كاهش خطرات قريبالوقوع، چشماندازي براي ساختار سازوكار تامين امنيت منطقهاي ارايه دهد و مسير دستيابي به آن را هموار كند.
قبل از رسيدن به نيمه چهارم سال ۹۸ در واكنش به احساس خطر جنگي تمام عيار، دولتها و سازمانهاي غيردولتي براي مداقه درباره بحرانهاي فزاينده در سطح منطقه تمهيدات متعددي انديشيدند. اما تاكنون هيچ يك گامي اساسي در جهت آغاز يك فرآيند دستجمعي با هدف كاهش تنشها برنداشتهاند. آنچه تاكنون رخ داده يا مجموعهاي از اقدامات ناهماهنگ و موردي بوده است و يا حتي بدتر از آن، بر اساس جناحبنديهاي خصمانه بوده كه نه تنها به آرامتر شدن اوضاع كمكي نكرده بلكه منجر به شدت گرفتن تنشها نيز شده است. تلاشهاي امانوئل مكرون، رييسجمهور فرانسه براي دعوت ايران و امريكا براي بازگشت به ميز مذاكره گرچه از بدتر شدن شرايط تا حدي جلوگيري كرد اما تاكنون ماحصلي به دنبال نداشته است. فرانسه همچنان كوشيده است كه با تشكيل يك ائتلاف امنيتي دريايي در تنگه هرمز آرامش را به آبراهي كه بخش مهمي از نفت جهان از آن ميگذرد، بازگرداند و در نهايت تاكنون براي بازگشايي مسيرهاي گفتوگو و تعامل، نشستهاي متعدد ديپلماتيك در سطح نيمهرسمي - ديپلماسي مسير يك و نيم (Track-1.5) و مسير دوم (Track-2) - با حضور نمايندگاني از ايران و عربستان برگزار شده است. ولكن بهرغم همه اين تلاشها منطقه همچنان بر لبه تيغ حركت ميكند.
زمان آن رسيده است كه آن دسته از كشورهاي منطقه كه در واقع طرف مستقيم نزاع نيستند ولي در صورت بروز درگيري بيشترين خسارت را ميبينند، دست به كار شوند. آنها ميتوانند مشتركا ابتكار عمل را به دست گيرند و با هدف كاستن از سطح تنشها، شرايط را براي گفتوگوي غيررسمي ميان طرفهاي دعوا - خصوصا ايران، عربستان و امارات - فراهم كنند. چنين اقدامي ميتواند در قالب يك كنفرانس فراگير انجام شود كه بايد اولا بر مبناي اصولي صورت گيرد كه همه بتوانند بر سر آن توافق كنند، ثانيا بر تركيبي از دغدغههاي مشترك در رابطه با قدرت سخت و قدرت نرم متمركز باشد ثالثا با نگاهي واقعگرايانه با اهداف قابل دسترس آغاز به كار كند. اين اقدام به تنهايي اين ظرفيت را دارد كه به بازگشايي مسيرهاي گفتوگو و تعامل بينجامد. فقدان چنين كانالهايي در حال حاضر خطر وقوع مقابلهاي غيرمنتظره و از سر سوءتفاهم، سوءتعبير، محاسبه غلط و يا تركيبي از آنها را افزايش داده است.
هر كنفرانس منطقهاي از اين دست بايد از سوي بازيگران خارجي كه منافعشان در عدم وقوع يك درگيري گستردهتر است مورد حمايت قرار گيرد. قدرتهاي متوسط اروپايي بايد در اين مسير پيشگام باشند چرا كه آنها برخلاف امريكا و روسيه اكنون كه جنگ عليه داعش به پايان رسيده است ديگر مستقيما درگير يك عمليات نظامي در منطقه نيستند و ميتوانند با الهام از مذاكرات موفقي كه در دوره جنگ سرد به معاهده هلسينكي در سال ۱۹۷۵ منتهي شد، هستهاي شكل دهند و از گرد هم آمدن كشورهاي حاشيه خليج فارس كه حاضرند براي سامان دادن به اوضاع گامهاي اوليه را بردارند، حمايت ويژهاي به عمل آورند.
اگرچه زمان اقدام فرارسيده، اما ممكن است اين فرصت بهسرعت از دست برود. امريكا در حال افزايش تحريمها عليه ايران است و تهران قرار است در اواسط ديماه گام ديگري در جهت كاهش تعهدات برجامياش بردارد. همچنين انتخابات مجلس در ايران در ماه اسفند ممكن است به قدرت رسيدن كساني بينجامد كه تمايل كمتري به يافتن راهحل براي بحران كنوني از طريق مذاكره و گفتوگو دارند. علاوه بر اين، فصل انتخابات در امريكا اگر منجر به بي توجهي سياسيون به وقايع در منطقه نشود، ممكن است اتفاقات غيرمنتظرهاي را به دنبال داشته باشد. اما هيچ كدام از اينها ضرورت و امكان كنفرانسي با موضوع امنيت دستجمعي در منطقه را به طور كلي از بين نميبرد و هنوز فرصتهاي اندكي براي تحقق يافتن و پيشرفت چنين فرآيندي فراهم است كه نبايد از دست برود.