درباره «پسرِ اِسوِئا» نوشته لنا آندرشون
شكاف ذهني بزرگ نويسنده
ساسان فقيه
«پسرِ اِسوِئا» دومين اثر لنا آندرشون، نويسنده سوئدي است كه با ترجمه سعيد مقدم و به همت نشر مركز به فارسي منتشر شده است. مخاطبان ايراني پيشتر لنا آندرشون را با كتاب «تصرف عدواني» ميشناختند؛ كتابي كه باز هم حاصل همكاري سعيد مقدم با نشر مركز بود. «تصرف عدواني» داستان عشق زني را كه منتقد هنري است به مردي هنرمند روايت ميكند. البته كه لنا آندرشون در اين داستان به بيان ديدگاههايش پيرامون فضاي روشنفكري، اقتصاد، فلسفه و سياست نيز ميپردازد اما بار اصلي روايت روي كشمكش عاشقانه ميان دو شخصيت اصلي اين داستان است و شايد همين مساله دليلي براي اقبال خوب مخاطبان ايراني به اين اثر بوده است. اما در «پسرِ اِسوِئا»، دومين كتابي كه از لنا آندرشون به فارسي برگردانده شده است، قضيه فرق ميكند؛ حال ما با اثري مواجهيم كه كاملا دست روي مفاهيم بزرگ نظري گذاشته است: «دولت رفاه.»
«اِسوِئا» واژه مونث «اِسوِن» است كه در واقع نام كشور سوئد و زبان سوئدي از آن گرفته شده همچنين نام مادر شخصيت اصلي داستان يعني رگنار است. رمان «پسرِ اِسوِئا» شامل سه بخش است: «اِلسا» كه ۹ صفحه ابتدايي را در بر ميگيرد، «رگنار» كه بخش زيادي از داستان متعلق به اوست يعني ۲۲۳ صفحه و بخش پاياني كه متعلق به «مادرْ اِسوِئا»ست كه تنها ۳ صفحه است. آندرشون در روايت خلاصهاي از زندگي
3 نسل يك خانواده (اِسوِئا و پسرش رگنار و اِلسا دخترِ رگنار) سعي دارد تا به شكلي نمادين كل فلسفه «دولت رفاه» سوئد در قرن بيستم را به مخاطب معرفي كند، البته كه اين روايت تنها محدود به معرفي نميشود بلكه مورد قضاوت آندرشون نيز قرار ميگيرد.
بسياري از مفاهيم پيچيده دنيا به زبان داستان و درام به سادهترين شكل ممكن به مخاطب معرفي ميشود و اساسا ريشه بسياري از مفاهيم پيچيده نظري را ميتوان در آثار داستاني يافت اما تقليل دادن اين مفاهيم به شكلي نمادين در يك داستان، عموما روايت را به دام شعار مياندازد؛
به شكلي كه نظرات و قضاوتهاي نويسنده بر فضاي كل داستان سيطره مييابد و به ذاتِ ديالوگمحوري مدرنِ رمان خدشه وارد ميكند و اين امر مهمترين اتفاقي است كه در «پسرِ اِسوِئا» رخ ميدهد.
لنا آندرشون اين داستان را بهانهاي براي بيان نظراتش پيرامون «دولت رفاه» سوئد در قرن بيستم ميكند. شايد جالب باشد بدانيم كه يكي از متون پايهاي شكلگيري مفهوم «دولت رفاه» در طول تاريخ، رمان «سيبيل؛ يا دو ملت» اثري از بنجامين ديزارئيلي نويسنده و سياستمدار بريتانيايي است كه به داستان تقابل فقر و ثروت ميپردازد. رمان ديزارئيلي همزمان با اولين كتاب فردريش انگلس يعني «وضعيت طبقه كارگر در انگلستان» به چاپ رسيد و تاثير بسزايي بر فضاي سياسي و اقتصادي بريتانياي قرن نوزدهم گذاشت.
پديدههاي سياسي و اقتصادي بستر بسياري از آثار داستاني را شكل دادهاند اما وقتي موضوع اصلي يك اثر داستاني قرار ميگيرند، ناخودآگاه فاقد اصول اوليه يك نگاه پژوهشي قرار ميگيرند، چراكه در داستان ما با شخصيت به مثابه يك انسان مواجهيم كه اِلمانهاي بسياري مثل احساسات و روابطش خارج از بطن مفهوم اصلي، روي نگاه مخاطب به داستان و فرجام شخصيتها تاثيرگذار هستند. بايد به جرات گفت كه بهترين عرصه براي بررسي پديدههاي اينچنيني، فضاي آكادميك است؛ فضايي كه پژوهشگر با استفاده از متدي علمي و نگاهي سازمانيافته به بررسي جنبه مشخصي از اين پديدهها ميپردازد. البته كه نميتوان از لنا آندرشون انتظار داشت تا به اين نگاه روالمند و علمي اعتقادي داشته باشد. آندرشون در فصل ابتدايي اين رمان، هنگام مواجهه پژوهشگر با السا و رگنار موضعش را نسبت به هر نوع پژوهش آكادميك مشخص ميكند، او يك پژوهشگر و متخصص دانشگاهي را فاقد اعتبار و توانايي لازم براي بررسي مفهومي تحت عنوان «دولت رفاه» ميداند. بدبيني آندرشون نسبت به دانشگاه در جاي ديگري از اين داستان نيز نمود پيدا ميكند، درست زماني كه رگنار در جلسه دفاع دكتري دخترش از تعريفهاي حضار نسبت به السا حس رضايت ميكند و دخترش به او ميگويد كه اين تعريفها را از هر كسي كه دكتري ميگيرد، ميكنند و تنها مختص السا نيست.
البته كه فلسفه «دولت رفاه» دلايل علمي و عملي مشخصي براي افولش دارد كه ميتوان از خصلت تودهوار دولت رفاه، كاركردهاي كنترلي، بيتوجهي به آزاديهاي فردي و بحران اقتصادي نام برد كه نه در مجال اين يادداشت كوتاه ميگنجد و نه در رمان كوتاهي از لنا آندرشون، اما رمان «پسرِ اِسوِئا» مسلما ناكامي عميقي در به تصوير كشيدن اين بحرانها با نگاه سطحي نويسنده دارد. لنا آندرشون در ابتداي فصل رگنار، او را نماينده جامعه سوئد معرفي ميكند؛ مردي با شكاف ذهني بزرگ و به جرات ميتوان گفت كه «پسرِ اِسوِئا» خود نيز حاصل شكاف ذهني بزرگي از اين جنس است.