• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4558 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۹ دي

به ياد شهید حاج قاسم سلیمانی

مردی خلاف‌آمدِ عادت

مجتبی احمدی

- صبحی می‌گفتم حاج‌قاسم کجایه؟ مَ دورش بگردم... کجایی؟ دلم تنگ شده...

- الهی قربون‌تون بشم مادر!...

- سلامت باشی... خدا نگه‌دارت باشه...

- خوبین مادر؟ سلامتین؟...

- هرجا باشی خدا نگه‌دارت باشه...

...

- چکار می‌کنی؟ کجایی؟ کجایی؟ کجایی؟

- دست‌تون رو می‌بوسم مادر... من...

- کربلایی؟ کجایی؟...

- میام برای دست‌بوسی، چشم، حتما...

- بیا، تو رو به ابوالفضل بیا!...

این جملات، بخشی از گفت‌وگوی تلفنی سردار حاج‌قاسم سلیمانی با یک مادر شهید کرمانی است که شاید ویدئویش را همین ‌روزها در فضای مجازی دیده باشید. حاج‌قاسم مثل بیشتر وقت‌هایش در این چهل سال، در مأموریت است، اما از همان راه دور دارد تلفنی با مادر شهید صحبت می‌کند تا احوالش را بپرسد. مادر شهید هم، با لهجه اصیل و شیرین کرمانی‌اش، از «دلتنگی» می‌گوید و حاج‌قاسم را به حضرت ابوالفضل قسم می‌دهد که به دیدنش برود. حاج‌قاسم هم می‌گوید: چشم.

این دیالوگ کوتاه، حرف‌های بلندی دارد برای شنیدن، برای گفتن، برای نوشتن. اگر کسی نداند و نشناسد، گمان می‌برد آن‌سوی خط تلفن که صدایش هم خوب شنیده نمی‌شود، مردی است که مادری دلتنگ اوست. البته که آن‌سوی خط تلفن، مردی است که مادری دلتنگ اوست، اما چه مردی؟

در ویدئویی دیگر که چند سال پیش منتشر شد و این روزها هم پس از شهادت حاج‌قاسم، بارها بازنشر شده، این مرد جملاتی دارد خلاف‌آمدِ عادت؛ آنجا که به برخی نهیب می‌زند: «همان دختر کم‌حجاب، دختر من است...».

خدای مهربان در قرآن کریمش، پس از نام مبارک حضرت رسول، یاران و همراهان او را با عبارت «أشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» توصیف می‌کند که در مواجهه با کافران، بسیار سرسخت‌اند اما با یکدیگر بسیار مهربان. شاید بسیاری از خارجی‌ها و بعضی از داخلی‌ها، حاج‌قاسم را با «أشدّاء علی الکفار» بشناسند که البته چنین بود، اما مانند بسیارانی نبود که نیمی از آیه را پیش چشم می‌گذارند و نیم دیگر را –العیاذ بالله- پشت سر! او «رُحماء بینهم» هم بود؛ چنان‌که آن دو ویدئو، گواه اویند در گفتار و رفتار؛ و البته گواه از این دست بسیار است.

حاج‌قاسم را در این سال‌ها گاهی با عنوان «مالک اشتر زمانه» هم توصیف می‌کردند و نام سردار بزرگوار لشکر امام علی (علیه‌السلام) را بر او می‌نهادند. احتمالا اغلب توصیف‌کنندگان، این تعبیر را با توجه به وجهه نظامی سردار سلیمانی و جنگ‌آوری‌های دلاورانه‌اش در طول این چند دهه به‌کار برده‌اند، که البته چنین هم بود. اما دیگران در شعار، «مالک اشتر»ش می‌نامیدند و او در عمل، گوش جان سپرده بود به مولای مالک اشتر که چند قرن پیش در آن نامه ماندگار و تاثیرگذار، به مالک نوشته است: «وَ أشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَه لِلرَّعِيَّه وَ الْمَحَبَّه لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ»؛ «و مهرباني با مردم را براي دل خود پوششي گردان و دوستي ورزيدن با آنان را و لطف كردن به ایشان را».

و این مهربانی و دوستی است که مردنی نیست؛ این مرام و معرفت است که می‌ماند؛ حتی اگر پیکر مرد را به خاک و خون بکشند. حاج‌قاسم سال‌ها در انتظار شهادت بود، چشم‌به‌راهِ پیوستن به دوستان شهیدش. او برای راوی جانباز کتاب «وقتی مهتاب گم شد» نوشته بود: «چه زیبا از کسانی حرف زده‌ای که صدها نفر از آن‌ها را همین‌گونه از دست دادم و هنوز هرماه یکی از آن‌ها را تشییع می‌کنم و رویم نمی‌شود در تشییع آن‌ها شرکت کنم. ده‌روز قبل بهترین آن‌ها را -مراد و حیدر را- از دست دادم، اما خودم نمی‌روم و نمی‌میرم، درحالی‌که در آرزوی وصل یکی از آن صدها شیرِ دیروز له‌له می‌زنم و به دردِ «چه‌کنم» دچار شده‌ام. امروز این درد همه وجودم را فراگرفته و تو نمکدانی از نمک را به زخم‌هایم پاشاندی. تنهای تنهایم...».

آن را که می‌شود به کوه و دریا تشبیهش کرد، از طوفان چه باک؟ و آن را که می‌شود با سرو و سپیدار توصیف کرد، از تبرها چه بیم؟ اصلا پاکباز را از مرگ چه ترس؟ به قول حضرت مولانا: «مرگ اگر مرد است گو نزد من آی!»

همین دوسه روز پیش، برادرم که در یک نهاد فرهنگی کار می‌کند، پیام داد که: دوسه‌تا جمله یا بیت و مصراع پیشنهاد بده برای استفاده در پوسترها و بنرهای روز تشییع شهید در کرمان. دوسه‌تا جمله نوشتم و این رباعی زنده‌یاد سیدحسن حسینی را هم برایش فرستادم که انگار اصلا سیدحسن برای حاج‌قاسم عزیز ما سروده است:

کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت

با زخم، نشان سرفرازی نگرفت

زین پیش، دلاورا! کسی چون تو شگفت

حیثیّت مرگ را به بازی نگرفت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون