• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4558 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۹ دي

تأملي بر شعر نيما و تربيت ذهني ما

آن‌كه راهِ دگران بشناسد *

فردين كوراوند

 اشاره: از معاذير كار روزنامه‌نگاري يكي هم اين است كه گاهي شكل و نوع صفحات محدوديت‌هايي ايجاد مي‌كند كه مطلبي از صفحه‌اي بيرون بماند.
روز گذشته پرونده‌اي براي نيما يوشيج منتشر كرديم كه حاوي مطالب متنوعي پيرامون پدر شعر نو فارسي بود. در آن پرونده، مطلبي خواندني از آقاي فردين كوراوند، شاعر و منتقد به دليل تعداد كلمات از صفحه بيرون ماند كه در اينجا آن را مي‌خوانيد.

 

آنچه چهره نيما را مهم‌ترين پرتره شعر معاصر مي‌كند، تعبيري است كه او براي تشريح خود، وام گرفته است، آنجا كه مي‌گويد: «مي‌توانم بگويم من به رودخانه‌اي شبيه هستم كه از هر كجاي آن لازم باشد بدون سر و صدا مي‌توان آب برداشت.» شعر نوين فارسي به تمامي، بر پِي و شالوده (fondation) تصور نيما از شعر بنا نهاده شده است. به‌رغم تمام جدل‌ها و جنجال‌ها، همه «ما» شاعران نيمايي هستيم؛ نيمايي به اين معنا كه همه نوآوري‌هاي شاعران پس از نيما بناي خود را هر چند متفاوت بر سترگي همان پي و شالوده مستقر كرده‌اند. فروغ فرخزاد در جايي با تاييد نقش نيما در شكل‌گيري سليقه شعري‌اش مي‌گويد: «از جهت ديگر، يعني داشتن فضاي فكري خاص و آنچه در واقع جان شعر است مي‌توانم بگويم‏ از او [نيما] ياد گرفتم كه چطور نگاه كنم، يعني او وسعت يك نگاه را براي من ترسيم‏ كرد.»

«نيما»‌ زاده رنج است و شعرش تجلي‌گاه رنج‌هاي شريف انساني. ترسِ آميخته به وهم خميرمايه اغلب آثار نيماست. خاصه هر چه به سال‌هاي پسين شاعري‌اش رجوع كني اين وحشتِ موهوم بيشتر رخ مي‌نمايد. هراسي بي‌حد كه ذهن او را تا تبعيدگاه جنون و انفعال رهنمون مي‌كند:

«دشمنِ من مي‌رسد مي‌كوبدم بر در/ خواهدم پرسيد نام و هر نشان ديگر/ واي بر من !» چراكه اعتقاد دارد: «تنگناي خانه‌ام را يافت دشمن/ با نگاه حيله اندوزش.» از اين روست كه نيما متمركز بر نوشتن مي‌شود ولي در انتشار آنها محتاط است. از اين روست كه مي‌گويد: «در طهران مي‌گذرانم. زياد مي‌نويسم. كم انتشار مي‌دهم و اين وضع مرا از دور تنبل جلوه مي‌دهد...» (كتاب «كنگره نويسندگان ايران»
- چاپ 1325).

شايد از اين روست كه در اغلب شعرهايش خفيه‌گاهِ «سمبل» و «استعاره» به توصيف خود و جامعه پيرامونش پرداخته است. سياقي كه دست بر قضا با آموخته‌هايش از تجربه‌هاي شعر معاصر جهان هم‌شانه است.

آنچه نيما را از هم‌نسلان و بل اسلافش متمايز مي‌كند همين حساسيت‌هاي رنج‌آور است كه به او فرصت و مجال نوشتن و تجربه كردن مي‌دهد. بي‌شك هيچ شاعري در زبان فارسي به مقدار و اعتبار نيما، تجربه را سرلوحه كار خود نكرده است. نيما كه نخستين دفتر شعرش، شعري پانصد بيتي، در قالب شناخته شده مثنوي و در بحرهاي آشنا (رمل، مسدس، محذوف يا وزن مثنوي معنوي) بود، در ساخت و پرداخت فرم تازه‌اي براي شعرش، سنگلاخ «تجربه كردن» را پيش گرفت.

«طعن و تحقير كس از ارزش كار كس نتواند كاست/ هركسي را راهي ست/ آنكه راه دگران بشناسد...»

نيما مي‌دانست كه هر كار تازه‌اي نياز به آزمون و خطا دارد و مي‌دانست كه اين مهم كشتگان بسيار داشته است. راهي كه انتخاب عاشقان است و نه انتخاب «پي نام خيزان.»

چنانكه در متعارف‌ترين موتيف‌ها نيز وجوه خرق عادت مي‌توان يافت. نيما البته چه در آغاز و چه هم‌اكنون شاعري سهل و خوش هضم نبوده و نيست. نيما مي‌كوشد جهان را در نگاه خود و با تفسير شخصي خود بيان كند، از اين روست كه براي رويارويي با شعر او بايد مهيا بود. به عبارتي حتي خواندن شعر نيما نياز به يك تربيت ذهني دارد. جنس و تاثير شعر، حتي در وضعيت‌هاي بسيار آشنايي چون سويه‌هاي غنايي و عاشقانه نيز غيرمتعارف هستند: «تو را من چشم در راهم» كه اكنون يكي از مشهور‌ترين سطرهاي شعر فارسي است، يكي از همين عاشقانه‌هاي نو و بي‌سابقه نيماست. نيما بر فراز بلندي ايستاده است و دور شدن برادرش (لادبن) را مي‌بيند. معشوق (در اينجا برادر) در خم و ناهمواري جاده‌هاي پيچ‌پيچ كوهستاني دور مي‌شود و شاعر چشم‌اندازش را به بديع‌ترين شكل توصيف مي‌كند:

«شباهنگامِ در آن دم / كه بر جا دره‌ها چون مرده ماران/ خفتگانند/ در آن نوبت كه بندد دست نيلوفر به پاي سرو كوهي دام/ گرم يادآوري يا نه/ من از يادت نمي‌كاهم/ تو را من چشم در راهم.»
و اين تصوير وداع، قطعا با آنچه بزرگان شعر كلاسيك ما آفريده‌اند تفاوت آشكار دارد: «در رفتنِ جان از بدن، گويند هر نوعي سخن /من خود به چشمِ خويشتن، ديدم كه جانم مي‌رود.» نقش اشيا و پديده‌اي پيراموني، حضور شاخ تلاجن، مرده ماران، سنگ پشت، خزه و... در آثار غنايي نيما نشانه‌هاي ظاهري تغيير نگاه شاعر به شعر و مفهوم تغزل است. حتي ابهامي كه در همه شعرهاي نيما (و در اين در آثار تغزلي او) ديده مي‌شود با سليقه سنتي مخاطبان شعر روزگار او متفاوت است. نيما كوشيده است به ذهن مخاطبي كه طي هزار سال پشتوانه شعري به يك ايستايي دلپذير و تخديري رسيده است را تلنگر بزند. از اين روست كه تغزلش، اعتراضش و هراسش نيز براي ذهن تربيت نشده، ناآشنا و غريب و اعجاب‌آور مي‌نمايد.

* عنوان يادداشت سطري از شعر مانلي نيما گرفته شده.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون