فرصتي كه طبيعت به ما داد
احمد مسجد جامعي
برفي كه ديروز در تهران باريد، به واقع فرصتي بود براي شادشدن شهر و تجربه «زندگي» در اوج روزهايي كه خبرهاي تلخي را شنيده بوديم و در كشاكش مشكلاتي كه تهران و تهرانيها با آن دست به گريبان هستند. شادي محسوسي كه همه در آن سهيم بودند و ثابت كرد كه يك برف ساده چقدر ميتواند روح زندگي را در رگهاي شهر تزريق كند. بارها گفتهايم كه بزرگترين دارايي پايتخت، «طبيعت» آن است كه متاسفانه از اين ظرفيت، كمتر استفاده شده است. درحالي كه تهران شهري است 4 فصل با رنگهاي خدادادي و طبيعي كه طبيعت آن را براي شهروندانش به يادگار گذاشته است. فرصتي بينظير براي عكاسان صاحبذوق و هنرمندان خلاق تا در كنار مشكلات تهران، زيباييهايش را نيز از دريچه لنزهاي دوربين خود به نمايش بگذارند. برف كه ميبارد، دوباره به يادمان ميآيد كه تهران، شهري است 4 فصل كه در كنار روزهاي گرم و دودآلود و آلودهاش، روزهاي زيباي زمستانياش را هم دارد. روزهايي كه فرشي سفيدرنگ زمينش را ميپوشاند و ذهن انسان را بياختيار به سالهاي نهچندان دور گذشته ميبرد؛ سالهايي كه در تهران برفهاي چند متري ميباريد و پاييز كه ميشد، كوچه باغهاي آنها پر ميشد از برگهاي رنگارنگ درختان. روزهايي كه بچهها خوشحال از تعطيلي مدارس، بزرگترين تفريحشان جنگ با گلولههاي برفي بود و سر خوردن روي زمين ليز و سرد و بعد از آن پناه بردن به چراغهاي علاءالدين و بخاريهاي نفتي و كرسي. سالهايي كه زمستانهايش پر بود از آدم برفيهايي در ابعاد مختلف، با شالي يا پارچهاي كه بر گردنش ميگذاشتند و جارويي كه به دستش ميدادند و هويجي كه به جاي بيني اين آدمك دوستداشتني قرار ميدادند و دكمههايي كه چشمهاي آدم برفي ميشدند. آدم برفيهايي كه تا چند روز بزرگترين دغدغه بچهها، حفظ كردن آنها بود تا وقتيكه آب ميشدند. اما در سالهاي اخير، به نظر ميرسد هرچقدرسال به سال به خاطر شرايط اقليمي، بارش برف كمترشده، اين بازيها و شاديهاي ساده اما عميق و دوستداشتني هم كمرنگتر و كمرنگتر شده است بهطوريكه كودكان امروز ديگر كمتر عشقشان آدم برفي درست كردن است و شبهاي زيباي زمستان ديگر كمتر ميتوانند پشت شيشه پنجرهها بنشينند و از اين لطف خداوندي بهرهمند شوند. اما همين بارشهاي اندك نيز ميتواند فرصتي باشد براي شهر و شهرنشينان و البته مديران شهري تا باور كنيم كه اگر به فكر استفاده از ظرفيت طبيعت پايتخت كشورمان نباشيم، ممكن است در آيندهاي نهچندان دور همين شادي اندك هم از شهر پرمشغله و زمختمان رخت بربندد. ديروز وقتيكه شاهد برفبازي بچهها و حتي بزرگترها بودم، با خودم فكر ميكردم كه چقدر راحت ميتوان با جمعكردن اين برفها در نقاطي مشخص، جشنوارهاي از بازيهاي زمستاني قديمي تهران را برپا و سنتهاي ديرينه و زيباي شهرمان را احيا كرد چرا كه رفتار مردم نيز حكايت از آن دارد كه چقدر مايل به تكرار تجربيات شيرين گذشتهها هستند. دوباره كرسيها در حال مد شدن و الم شدن هستند، دوباره وسايل قديمي به عنوان دكور راهي خانهها ميشوند و.... اينها و بسياري ديگر از نشانهها حكايت از آن دارد كه برف ميتواند گزينهاي جذاب و موثر براي دور هم جمع شدن، استحكام كانون خانوادهها، احياي فرهنگهاي كهن شهرها و بالاخره شادي و سرزندگي باشد. پس اي برف زيبا .... همچنان ببار كه در اين روزگار شلوغ و پردغدغه، شاديبخش روح و زندگيمان هستي.