نگاهي به نمايش «نيمفاصله» به كارگرداني رضا رشادت
بدنهايي كه تبديل به واژگان شدهاند
سيد حسين رسولي
اين روزها نمايش «نيمفاصله» به نويسندگي الهه مجلسي و كارگرداني رضا رشادت و بازي گلنوش قهرماني و كيوان محمدي در سالن انتظامي خانه هنرمندان روي صحنه است. نمايشي ساده و مينيمال كه به موضوع مهاجرت ميپردازد ولي اين كار را با توجه به هويت، زبان و توجه به نيمفاصله در حرفه ويراستاري انجام ميدهد.
سال گذشته رضا رشادت با نمايش «از خط زرد فاصله بگيريد» در تالار مولوي روي صحنه رفته بود و پيش از اين هم كارهايي چون «دوازده مرد خشمگين» و «تب تند ط» را كارگرداني كرده است. نكته جالب در كارگرداني رشادت توجه به تئاتر انضمامي و انتقادي است و تلاش ميكند دست به هستيشناسي اكنون بزند كه در تئاتر ايران ناياب شده است. بگذاريد از نشانهشناسي عنوان نمايش شروع كنيم. پرسش اين است كه نيمفاصله يا فاصلهمجازي چيست؟ نيمفاصله، دو قسمت يك واژه را بسيار به هم نزديك ميكند اما بهطور كامل آنها را به هم نميچسباند. فاصله مجازي كه گاهي به صورت فاصله صفر، نيمفاصله و فاصله جامد نيز تعريف شده است، نويسهاي در جهت حروفچيني رايانهاي بعضي خطها مانند خط فارسي به كار ميرود. ما در داستان «نيمفاصله» شاهد جدايي دختر و پسري جوان هستيم كه از طريق فضاي مجازي با يكديگر ارتباط ميگيرند. پسر درگير يادگيري زبان فرانسه است و گاهگداري نيز واژگان و دستور زبان فرانسوي بر تابلويي در برابر ديدگان تماشاگر نقش ميبندد. آن دو از دوران دانشگاه ميگويند و مهاجرت دختر مسالهاي جدي شده است زيرا كه پسر در ابتدا قصد مهاجرت نداشته ولي حالا به هر ضرب و زوري كه شده است ميخواهد خود را به محل زندگي دختر برساند اما مشكلهاي فراواني سر راه او قرار دارد. پسر يا بايد پناهندگي بگيرد يا به بهانه تحصيل به آنجا برود. آن دو در يك صحنه در كنار هم روي صحنه حضور دارند ولي انگار نزديك نيستند و حجمي كوچك آنان را از يكديگر جدا كرده است. اينجا هم با بحث هويت و زبان مواجهيم و هم با مهاجرت و درد دوري از سرزميني كه دوستش داري ولي بايد از آنجا دل بكني. عنوان نمايش به خوبي مفهوم جدايي و در عين حال چسبندگي را نشان ميدهد و اين موضوع در دكور نمايش نيز ديده ميشود. بازيگران كمترين حركت ممكن را دارند و تنها بعد از چند دقيقه بلند ميشوند و تصاوير صحبتهاي گذشته آنان نيز بر پردهاي نمايشي نقش ميبندد. تئاتر در بيشتر موارد با بازيگران زنده روي صحنه سر و كار دارد و اين بدن در حال و گذشته و آينده شناور است. مكان تئاتري، مكاني پديداري است كه تحت سلطه بدن است و رشادت به خوبي اين بدنها را به نمايش ميگذارد چون بدنها تبديل به واژگاني شدهاند كه با نيمفاصلهاي از هم جدا شدهاند و از رنج دوري و زندگي روزمره ميگويند. آن دو نفر عاشق هستند ولي از ديالوگهاي رمانتيك خبري نيست و خوبي تئاتر انضمامي هم اين است كه از نماد و تمثيلسازي افراطي دوري ميكند.