مهرشاد كارخاني در جديدترين ساختههاي خود كه بهصورت تلفيقي نمايش داده ميشود، سراغ سوژه قديمي در سينماي ايران رفته. او در مستند «آرشيو متروك» سرگذشت احمد جورقانيان، مرد عاشقپيشه سينما روايت مي كند و در مستند «تيتراژ در سينماي ايران» به بررسي تاريخچه تيتراژ و پوستر در سينماي ايران پرداخته است. به بهانه نمايش اين دو فيلم در گروه هنر و تجربه با او گفتوگويي انجام داديم كه پيش روي شماست.
بعد از ساخت فيلم «ريسمان باز» كه با استقبال منتقدان و اهالي سينما همراه بود به نظر ميآمد فعاليت شما در مسير ساخت فيلمهاي جريان اصلي سينما ادامه پيدا كند اما كارنامه شما در سالهاي اخير مملو است از فيلمهاي تجربي، غيرمتعارف و هنري. آيا دليل طي كردن اين مسير متفاوت خواست خودتان بوده است؟
فكر ميكنم شرايط و حال و احوال روحي فيلمساز ارتباط مستقيمي با ساخت فيلمش دارد. اينكه فيلمساز در چه جامعهاي زندگي ميكند و چه حس و انرژي از شرايط و اوضاع اجتماعي به او منتقل ميشود بر فيلمش تاثير ميگذارد خصوصا اينكه سالهاست شرايط مغشوشي داريم بهطوري كه وضعيت امروز و فردايمان اصلا قابل حدس نيست. من هم سالهاست از شرايط نابسامان جامعه عصبي هستم. وقتي حالم بد باشد نگراني و ناراحتيام در فيلمهايم كاملا ديده ميشود. ضمن اينكه ما در شرايط نرمال زندگي نميكنيم و من در اين شرايط انرژي ساختن فيلمي را كه مورد سليقه همه باشد ندارم. هر فيلمي كه ساختهام بازتاب شرايط و فشارهاي روحي است كه بر روي نسل من آوار شده است.
منظورم ازطرح پرسش به لحاظ حمايتي بود كه از بعضي فيلمسازها هم صورت ميگيرد...
از آنجايي كه من فيلمساز دولتي به حساب نميآيم و براي هدفم در سينما به كسي باج نميدهم و در تمام اين سالها مسير خودم را رفتم چنين تفكر و جرياني را مديران سينمايي دوست ندارند و برنميتابند. شايد باوركردني نباشد تمام فيلمهايم را با پول كم و به سختي ساختم. اين شرايط فيلمسازي را هر كسي درك نميكند. اين را هم بگويم كه مديران سينما كاملا متوجه هستند كه من چه ميكنم و فعاليتم چگونه است هميشه هم از فيلمنامههايم ايراد گرفتند و به فيلمهايم اصلاحيه خورده است . همين فيلم «ريسمان باز» با اصلاحيههاي متعددي مواجه بود تا به اكران عمومي رسيد.
همين شد كه در ادامه مسير تصميم گرفتيد فيلم مستند بسازيد؟
خب يك زمانهايي هست كه اساسا نميتوانم فيلم سينمايي بسازم چون پول ندارم و بودجه توليد فيلم ندارم. ولي بيكار نمينشينم و ميروم سراغ سينماي محبوب گذشتهام، آدمهاي گذشتهاي همچون احمد جورقانيان يا درباره تيتراژ فيلمهاي خوب سينما گذشته مستند ميسازم تا از اين طريق حالم اندكي بهتر شود. يكي دو مستند ديگر هم دراين زمينه ساختهام.
اساسا در اكثر فيلمهايتان گريزي به سينما ميزنيد. اما در اين دو فيلم مستند موضوع را سينما انتخاب كرديد.
ببينيد! ساخت اين فيلمها به نوعي تعلق خاطرم به سينماي مدنظرم است. علاقه زياد و عجيبي به سينماي نامتعارف دهه چهل و پنجاه دارم. همچنين فيلمهاي خارجي دهه شصت و هفتاد ميلادي اروپا و امريكا. براي اينكه فيلمهاي آن سالها روي من تاثير زيادي گذاشته است و اين را نميتوانم كتمان كنم. اگر فيلمي ميسازم فقط به خاطر عشق به سينماي گذشته است. آثار فيلمسازان امروز جسارت سينماي گذشته را ندارند.
سوالي كه براي من در طول تماشاي فيلم «آرشيو متروك» به وجود آمد اين بود كه شما با هدف ساخت فيلم مستند از احمد جورقانيان تصوير گرفته بوديد؟ به نظر ميآيد ميتوانست موضوع بسط داده شود. انگار تصويربرداري اين فيلم مستند هم در يك روز انجام شده است.
به نكته درست اشاره ميكنيد ولي هدفم اين نبود كه از زندگي شخصي جورقانيان پرتره بسازم. زاويه نگاهم چيزي است كه در فيلم ميبينيد.
با جورقانيان از قبل آشنا بوديد؟
بله
البته حتي اگر با او آشنا هم نبوديد از آنجايي كه خودتان علاقهمند به سينماي خياباني قديم هستيد دنيا و جهان جورقانيان آنقدر جذاب و منحصر به فرد و خاص است كه حتي بدون شناخت هم به راحتي ميتوانستيد به دنياي او كه مانند آدمهاي تنها و تكافتاده فيلمهاي خياباني است نزديك شويد.
هنگام ساخت فيلم سينمايي «كوچه ملي» با جورقانيان آشنا شدم. انبار فيلمهايش سمت خيابان باستان و جمهوري بود. يكي از سكانسهاي مهم كوچه ملي را در انبار و دفتر او فيلمبرداري كرديم. كاراكتر او مرا جذب كرد. آدمي كه بيشتر اوقات پشت ميز مونتاژ «موويلا» نشسته و روي فيلمهاي قديمي كار ميكند و بخشهايي از آن را قطع و به هم وصل ميكند و تكههاي ناقص فيلم را روتوش ميكند و به نوعي كار تدوين فيلم انجام ميدهد و فيلمهاي ناقص را سرو سامان ميدهد.
در فيلم «آرشيو متروك» ما با برشي از تاريخچه نمايش فيلمهاي سينماي خارجي و چگونگي پخش اين فيلمها در سينماي ايران مواجه هستيم كه به صورت شفاهي در اختيارمخاطبان قرار ميگيرد و همچنين نگاهي به آثار سينماگران پيشرو و جريانساز ايراني و نمايش اين آثار در دانشگاهها و فضاي دانشجويي آن دوران . هر دو فيلم نشاني از گذشته باشكوهي است كه سينماي ايران و جهان طي كرد به مخاطب ارايه ميدهد.
من با فيلم «آرشيو متروك» ميخواستم بگويم كه فيلمهايي كه در دهه چهل و پنجاه در سينماهاي ايران به نمايش درميآمد خيلي فيلمهاي بزرگي بودند. شما در نظر بگيريد فيلمهاي ايراني در كنار فيلم خارجي امريكايي، ايتاليايي، فرانسوي و هندي به نمايش درميآمد و رقابت سختي ميانشان وجود داشت.
اما اين رقابت سخت ديگر امروز وجود ندارد. به خصوص در ميان بازيگران.
بازيگران امروز سينماي ما با خودشان رقابت ميكنند ولي ستارههاي قديمي ما با ستارههاي سينماي جهان همچون آلن دلون، مارلون براندو يا سوفيا لورن بايد رقابت ميكردند و همين خود روي كيفيت فيلمها تاثير ميگذاشت. وقتي كسي رقيب نداشته باشد و با خودش رقابت كند چيزي براي به دست آوردن ندارد! كساني كه موافق اكران فيلم خارجي در ايران نيستند راهشان از همان اول اشتباه بوده، آدرس غلط به مردم دادند. چون آثارشان ضعف داشت و ميخواستند سينماي گذشته را محو كنند و قادر به مقابله با آن نبودند.
چطور؟
واضح است، وقتي فضا در دهه شصت عوض شد سينماها حتي نميتوانستند فيلم خارجي عاشقانه نشان دهند! چون سانسور سخت شروع شد. به همين خاطر عدهاي از سينماگران اين موضوع را بهانه كردند كه اگر فيلمهاي خارجي نمايش داده شود فيلمهاي ايراني ميرود زير سايه و ديده نميشود و نميفروشد و نمايش فيلمهاي خارجي در سينماها منع شد. بعد بنياد سينمايي فارابي را راهاندازي كردند و سينماي معناگرا اختراع كردند كه از ساخت اين نوع فيلمها جواب نگرفتند. بعد از آن سينما دو دسته شد. فيلمسازهاي خودي و غيرخودي كه از اين طريق فيلمسازهاي خودي وارد بازي شدند و جوايز و تبليغات خاص خودشان را داشتند كه از آن هم نتيجه نگرفتند. نتيجهاش اين شد كه الان ميبينيد.
در بخشهايي از فيلم، جورقانيان صراحتا ميگويد كه با پول يك فيلم خارجي ميتوانستم خانه بخرم اما اين كار را نميكردم و فيلم ميخريدم. بعيد به نظر ميرسد امروزه چنين آدمهايي كه عاشقانه سينما را دوست داشته باشند وبه نوعي اولويت اول زندگيشان سينما باشد پيدا شوند.
به اين نكته توجه كنيم كه اين آدمها متعلق به نسلي هستند كه در فصاي باز فرهنگي رشد كردند. من معتقدم دوران طلايي سينما، ادبيات، شعر، موسيقي در ايران متعلق به دهه چهل و پنجاه بوده است.
اما خيلي از منتقدان نظر ديگري دارند، برخي دهه شصت سينماي ايران را دوران طلايي ارزيابي ميكنند.
به نظر من اين دسته از منتقدان در آن دوران زندگي نكردهاند. اگر آنها در آن فضا و دوران زندگي نكرده باشند نميتوانند تحليل درستي از فضاي آن دوران ارايه بدهند و حتي به نظرم بعضي از آنها فيلمهاي جدي و غيرمتعارف و ترانهها و موسيقي تاثيرگذار آن دوران را عميق مطالعه نكردهاند. از نظر من فيلمهاي دهه شصت هم مثل فيلمهاي امروز منفعل است. جرياني كه در دهه شصت توسط مديران پايهگذاري شد سينما را اخته كرد، شايد به لحاظ هنري و ساختاري فيلمهاي محدودي وجود دارند و در جشنوارهها موفق شدند اما اين اهميت بيشتر بعد سياسي داشت نه فرهنگي. چند تا از فيلمهاي دهه شصت را مديران حاضرند دوباره ببينند؟ من از شما سوال ميپرسم. كدام يك از فيلمهاي امروز به دور از فضاي نوستالژيك، تاثير فيلمهاي نامتعارف دهه چهل يا پنجاه را دارد؟ كدام يك از فيلمهاي امروز تاثير فيلمهاي «گاو»، «گوزنها»، «طبيعت بيجان» يا «كندو» را دارد؟
«درباره الي» يا «جدايي نادر از سيمين».
با اين جنس سينما موافق نيستم چون از نظر من اين فيلمها ماندگاري ندارند. با اين نوع سينما كه در فضاي فكري ايزوله ميخواهد حرفش را بزند آزادي و رهايي در آن نميبينم و نميتواند جريانساز باشد. از نظر من فرهادي جريانساز نيست. به عقيده من سينماي جريانساز آن هم با اما و اگر يكبار اواخر دهه چهل تا نيمه دهه پنجاه اتفاق افتاد، با سينماگراني همچون شهيدثالث، گلستان، مهرجويي، كيميايي، تقوايي، بيضايي، كيمياوي، نادري، گله و... به واسطه آنها موج نو به وجود آمد و فيلمهايشان هنوز هم همچنان عميق و گويا است و من هم تحت تاثير اين سينما و آن فيلمسازان هستم.به نظر من هيچ كدام از فيلمسازان بعد از انقلاب نتوانستهاند جريانساز باشند و حداقل روي من تاثير نگذاشتهاند. نگاه كنيد ببينيد بعد از فرهادي و كيارستمي خيليها تلاش كردند اداي اين دو فيلمساز را دربياورند اما نتيجهاش چه شد؟ فيلمهايي كه بيشتر ملغمه و مزخرف هستند. پرسشي كه برايم مطرح است اين است كه آيا سينمايي از جنس اصغر فرهادي در آينده ميتواند ماندگار باشد به نظر من اين نوع سينما ماندگار نخواهد بود. مگر اينكه جوايز اسكار اين فيلمساز در خاطرمان بماند وگرنه جريانساز نميتواند باشد و فيلمهايش موجي است كه بعد از يك دورهاي فروكش ميكند
يعني شما معتقديد حداقل در دو دهه اخير فيلمسازي نبوده كه فيلمهايش تاثيرگذار بوده باشد؟
به نظر من فيلمسازي نبوده كه به اندازه بهرام بيضايي، امير نادري، مسعود كيميايي يا فريدون گله فيلمي بسازد كه نسل جديد از آنها تاثير بگيرد.
عقيده شما قابل احترام اما به اذعان بسياري از منتقدان نميتوانيم منكر اثربخشي فيلمهاي فرهادي بر جوانها باشيم. خيلي از فيلمسازان نسل جوان از سبك فيلمسازي اصغر فرهادي تقليد ميكنند.
زمان مشخص ميكند چه آثاري ميماند. يك فيلمساز به تنهايي نميتواند جريانساز باشد. در جريان موج نوي فرانسه تروفو، گدار، شابرول و... در كنار هم قرار ميگيرند و جريانساز ميشوند يا در ايتاليا روسليني، دسيكا، و ويسكونتي در كنار هم جنبش سينماي نئورئاليسم را به وجود ميآورند. در ادبيات و شعر و موسيقي همين بوده.
در هر دو فيلم مستند «آرشيو متروك» و «تيتراژ در سينماي ايران» به وضوح مشخص است كه شما تاكيد عجيب و زيادي به فيلمهاي قديمي ايراني و خارجي داريد. موافقيد؟
واضح است، بهتر از آنها نداريم. يكي از نكتههايي كه در فيلمهاي مستندم مطرح است و دوست داشتم بگويم اين بود كه ستارههاي سينماي گذشته در فضاي مجازي مطرح نبودند. اين ستارهها در دل مردم و جامعه جاي داشتند. شما امروز با سلبريتيها در خيابان راه برويد كسي براي آنها نميايستد و به شوق نميآيد و برخي از آنها را اصلا نميشناسد و فقط در حد فضاي مجازي هستند. ولي مردم در گذشته آرزو داشتند ستارههاي سينما را از نزديك ببينند. از نظر من همه ستارههاي جذاب و تكرارنشدني از دنيا رفتهاند و ديگر ستارهاي نمانده كه بخواهي براي ديدنش انتظار بكشي! چيزي براي از دست دادن نداريم.
چرا از تيتراژهاي فيلمهاي قديمي در فيلم مستندتان بيشتر بهره برديد؟
براي اينكه در سينماي امروز تيتراژ خوب كم داريم. دانش و تفكر در سينما از بين رفته و تكنولوژي جاي خلاقيت را گرفته. در سينماي ايران تيتراژ هم مثل خود فيلمها سطحي شده است. آن دسته از فيلمهايي هم كه مقداري به لحاظ مفهومي عميقتر هستند تيتراژي فكر شده ندارند كه تاثيرگذار باشند. تيتراژ جدا از فيلم نيست. به نوعي شناسنامه فيلم است. با ظاهر شدن تيتراژ بر پرده سينما سرنوشت فيلم تازه رقم ميخورد. و هر فيلمي با تيتراژ خود يك تعريفي براي خودش ارايه ميدهد. در اين مستند زندهياد اصغر بيچاره ميگويد كه آن زمان تيتراژ و پلاكاردها را با دست خطاطي و نقاشي ميكردند و براي تكتك سردر سينماها پلاكارد نقاشي ميكردند و اين كارها همه با دست انجام ميشده. جذابيت سينما به همين چيزهاست اما در حال حاضر معنا و تعريف سينما اساسا عوض شده است.
به نظر ميرسد مقايسه آن نوع سينما با سينماي امروز قياس معالفارقي باشد.
بله، ولي اين نكته را بگويم كه به لحاظ فني سينماي ايران بهشدت پيشرفت كرده اما به لحاظ تفكر اين سينما عميق نيست و در بخش تجاري به كل مبتذل است. در بدترين شرايط سينما نفس ميكشيم. هنوز هم ميگويند سياهنمايي نكنيد، ديگر لازم به سياهنمايي نيست... كابوس عجيبيست!
برگرديم به فيلم «آرشيو متروك». نگاه دوربين شما در فيلم «آرشيو متروك» بيشتر با زاويه بسته و كلوزآپ است. چرا؟
به نظرم جورقانيان يك عاشق واقعي سينما بود. عاشق واقعي سينما براي پول و شهرت و اسم و اعتبار كار نميكند. او تمام زندگياش را فداي سينما كرده و در تاريخ سينماي ايران آدمهايي كه شيفته سينما بودهاند كم نداشتيم ولي نسل آنها منقرض شده. دنياي اين آدمها با آدمهايي كه داخل سينما فقط كار ميكنند تفاوت ميكند. شناخت و دانش و دركشان از فيلم و تاريخ سينما خيلي بيشتر از كساني است كه امروز ادعا ميكنند سينما را ميشناسند ولي در واقعيت چيزي از سينما نميدانند. سعي كردم در نماي بسته صورت جورقانيان را با حس و حال عاشقانهاش به سينما نشان دهم. چيزي كه در صورتش ميبينيم چهره يك مجنون خسته و بيادعا و خالص است. به خاطر همين اين زاويه ديد را براي فيلم انتخاب كردم.