كوتاه درباره فيلم «حوا، مريم، عايشه»
اسارت يا نعمت؟
ساره بهروزي
«حوا، مريم، عايشه» روايتي است از زناني در آستانه مادر شدن. داستان در بستر اجتماعي افغانستان شكل ميگيرد. «حوا» زن باردار گرفتار شده در سنت است. نقش پررنگ مرد در خواستههاي بيشمار و بيتوجهي به او تا جايي پيش ميرود كه تعريف زن با كليشه كهن فرمانبرداري از مرد تاسفبرانگيز ميشود. در ميان داستان مادرشوهر حوا نماد جالبتوجهي است؛ زني جدا و تنها از خانواده كه بيماري قدرت حرف زدنش را گرفته استنمادي از فرهنگ غالب اجتماعي افغان، همچنين نقش قدرتي مردان كه آشكارا نمايش داده ميشود. حوا قدرت تكلم دارد، اما او نيز در اين مناسبات قدرت، بسيار ناتوان است. شوهر با زورگويي، بياهميتي و نبردن حوا براي معاينه، ترك نكردن خوشگذراني و ديگر موارد، همان نگاه جنسيتزده سنتي را نمايان ميكند. در اندوه سنت غالب با «مريم» آشنا ميشويم. مريم شخصيتي تغيير يافته در سنت جلوهگر ميشود. پيشنهاد كاري جديد را رد ميكند. به زبان انگليسي مسلط است. از همه مهمتر در مقابل اصرارهاي شوهرش براي بازگشت مصمم و قاطع ايستادگي ميكند، رسيدن به خواستهاش جدايي و رهايي است؛ به همين سبب بارداري را از شوهر پنهان ميكند... نشانههايي نو، براي تغيير فرهنگ ناديدهانگار گذشته. و اما «عايشه» نسل جديدي كه ميخواهد زندگي را با عشق شروع كند. صد افسوس در فرهنگ ناآگاه و بيآموزش، او گرفتار سنت باقي ميماند و حدسهاي مخاطب با باردارياش ناگهان مخدوش ميشود. قربانيان مناسبات قدرت در فرهنگ جامعه ادامه دارند. مردهايي كه نميبينيم اما سايه تحميل و قدرت برتريشان را حس ميكنيم. عايشه فريبخورده مجبور به ازدواج خانوادگي و سقط جنين است. درنهايت هر سه شخصيت داستان كنار هم مينشينند. آنجايي كه ميتوان پي به تغيير فرهنگ برد، درست همنشيني آنان در مطب است. كوشش فكري زناني كه در تصميمگيري مشترك هستند. وقتي حركت هر سه زن، جسارتي پرسشگرا در عمل نشان داده ميشود، آنان به توليد نسلي كه با درد و رنج همراه بوده و هست پايان ميدهند. وقتي توليدمثل از ستمديدگي است نه نعمت و قدرت زايش، زنان خواهان سقط جنين در كنار هم نمايش داده ميشوند.