ستوه از طرحهاي شهري
محيا دانش
تصور كنيد درست در همين لحظه كه مشغول خواندن اين يادداشت هستيد، عدهاي از همكاران و همحرفهايهاي من در دفاتر معماري و شهرسازي، در حال تخيل و ايدهپردازي درباره اين هستند كه چه ميشود اگر خانه شما، خانه همسايگانتان، خانه پدريتان يا هر خانه ديگري كه فكرش را بكنيد، از صحنه شهر حذف شده و به جايش نهادي عمومي، فضايي سبز و باز، برجهايي اداري، مراكزي تجاري يا ميدانگاهي عمومي ساخته شود. در نظام موجود معماري و شهرسازي كشور، اين اصلا احتمال كمي نيست. من و شما بيخبر از همه جا در حال برنامهريزي براي زندگي خودمان و سرمايهاي هستيم كه احتمالا طي ساليان متمادي به دست آوردهايم،
تا اينكه يك روز خبر ميرسد كه املاكمان در «طرح» قرار گرفته است و بسته به نوع طرح و توجيهاتي كه دستاندركاران برايش تراشيدهاند، مجبور خواهيم بود كه آن را در راستاي حفظ منفعتي كه گاه متعلق به شهروندان معرفي ميشود و گاه عنوان ملي به خود ميگيرد، با قيمتي ناچيز دراختيار نهاد مربوطه قرار دهيم يا در بهترين حالت اين شانس را پيدا كنيم كه چند سالي در خانهمان به زندگي ادامه دهيم بدون آنكه امكان هيچ نوع تغيير در ملك، ساخت و ساز يا فروش به غير از نهاد مربوطه برايمان مهيا باشد. اين واقعيتي است كه در بسياري از طرحهاي توسعه شهري، از جمله طرح توسعه دانشگاه تهران، بارها و بارها گريبان مردم شهرها را گرفته است. نهادي عمومي از يك مشاور معماري و شهرسازي ميخواهد كه «تصور كند» چند بلوك شهري مورد نظرش از سكونت، كسبوكار و هر نوع استفاده خصوصي افراد خالي شده و همچون زميني باير منتظر آن است كه دست هنرمندانه معماران طرحي نو برايش در اندازد. معماران و شهرسازان نيز چنين فرصتي را براي تحقق آرمانهاي بلندپروازانه خود كه عمري در دانشكدههاي معماري و شهرسازي و از خلال كتابها و مجلات مربوط به اين حوزه و آثار همصنفانشان در ساير كشورها شكل گرفته، مغتنم ميشمارند و با اين فرض كه من و شما وجود نداريم، خانههايمان را از روي كاغذ پاك كرده و به جايش ساختمانهايي با شمايلي معمولا چشمنواز ميكشند كه در ميان انبوه درختان اقاقيا و ارغوان محاط شده و عدهاي آدم خوشحال دوچرخهسوار و بادكنك به دست در پيادهراههاي وسيع و در كنار جويهاي آب روانش با سرخوشي مشغول گفتوگو و لذت بردن از هواي پاكيزه هستند. اين طرحها كه معمولا برچسبهايي همچون «شهر سبز»، «شهر دوستدار كودك»، «شهر سالم»، «شهر شاد»، «شهر هوشمند» و مانند آن را با خود يدك ميكشند، توسط نهاد سفارشدهنده جهت سير مراحل تصويب به سازمانها و نهادهاي بالادستي ارايه شده و اگر تصويب شوند، نهاد سفارشدهنده طرح طبق قانون براي ۵ سال فرصت دارد كه رضايت من و شما را جلب كند و خانهمان را به طرحهايي كه ذكرش رفت تبديل كند. در اين فرآيند عجيب، حداقل دو خلأ جدي ملاحظه ميشود؛ اول آنكه مشاوران معمار و شهرساز، طي چه فرآيندي و با چه سازوكاري اين صلاحيت را پيدا ميكنند كه طرحي ارايه دهند كه از آن به عنوان سندي براي قيمتگذاري املاك يا به عبارت بهتر تضييع قيمت املاك مردم استفاده شده و در موارد بسياري، ارزش سرمايههاي شهروندان را از بين ببرد؟ چراكه روندي كه در دانشكدههاي شهرسازي و معماري طي ميشود، عموما براي دانشجويان و حرفهمندان بستري براي آگاهي از اثرات حقوقي طرحها به وجود نميآورد. خلأ دوم مربوط به سازوكاري است كه طي آن، بدون هيچ شفافيتي و بدون اطلاع شهروندان، آن هم در نظامي كه مساله مالكيت خصوصي به رسميت شناخته شده و در بسياري مواقع از آن عليه منافع عموم شهروندان استفاده ميشود، املاك متعلق به شهروندان همچون زميني باير درنظر گرفته شده و بدون استعلام وضعيت مالكان و نظرات آنان و آمادگي يا عدم آمادگيشان براي جابهجايي محل زندگي يا كسب و تمايلشان براي فروش ملك خصوصي خود، آنها را در چرخهاي پردردسر، نااميدكننده و ظالمانه قرار ميدهد كه درنهايت چارهاي جز تسليم املاك به نهادهاي عمومي نداشته باشند. آنچه اين سازوكار معيوب درنهايت از خود به جاي ميگذارد، بلوكهايي شهري است كه نيمي از آن به تملك نهادي مثل دانشگاه تهران در آمده و نيمي ديگر همچنان در اختيار ساكنان رنجكشيدهاي است كه از آزار بيستواندي ساله دانشگاه به ستوه آمدهاند. نه شهر سبز خواهد شد، نه علم توليد خواهد شد و نه طرحهاي چشمنواز همكاران معمار و شهرساز من هيچ زماني به مرحله اجرا خواهد رسيد.