• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4575 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۱۲ بهمن

گفت‌وگو با مسعود احمدي كه پس از يك دوره بيماري سخت، بهبود يافته است

سرمايه‌داري، ابتذال روزمره و جهنم جهان

رسول ‌آباديان

خوشبختانه اين‌ روزها خبرهاي خوشحال‌كننده‌اي پيرامون وضعيت جسماني مسعود احمدي به گوش مي‌رسد؛ خبرهايي كه بدون شك علاقه‌مندان به شعرهاي او و شاگردانش را خوشحال ‌مي‌كند و نويدبخش اين حس خوب است كه همه‌ ما در آينده ‌نزديك افتخار آن را داريم كه مثل گذشته، رودرروي ايشان بنشينيم و از هر دري سخن بگوييم. گفت‌وگوي حاضر مدتي پيش از بروز سانحه تصادف براي احمدي انجام شد كه گزيده‌اي از آن را به مناسبت بهبود نسبي حال اين شاعر مي‌خوانيم.

 

مسعود احمدي، سراينده ‌آثاري چون «۲۴ ساعت» (منظومه براي كودكان)، «شبنم و گرگ و ميش» (منظومه براي نوجوانان)، مجموعه شعر‌هاي «زني بر درگاه»، «روز باراني»، «برگريزان و گذرگاه»، «دونده خسته»، «قرار ملاقات»، «صبح در ساك»، «بر شيب تند عصر»، «براي بنفشه بايد صبر كني»، «دو سه ساعت عطر ياس» و «ديگر نبودم مرده بودم» و... از آن‌جمله شاعراني ‌است كه بايد از او به عنوان شاعر شاگردپرور ياد كرد. احمدي در طول حيات شاعرانه‌اش بيش از هر شاعر ديگر، جوانگرا بوده و به گفته‌ خودش، در خانه‌اش هميشه به روي جوانان شاعر باز بوده و هست. نكته قابل توجهي كه بايد به آن اشاره كرد اين است كه احمدي هميشه مسائل ريز و درشت شعر معاصر را رصد كرده و افت و خيزهايش را مورد مطالعه قرار داده است. اين شاعر كه با روند شعر معاصر، نوع نگرش و چگونگي پرداختن به آن را هميشه جدي گرفته، در هدايت شاگردانش به سوي شعرهايي همگون با سرعت زندگي امروز، زماني دست به برپايي كارگاه‌هايي بر محوريت شعر كوتاه زد كه به ‌شدت مورد توجه قرار گرفت. حركتي كه خودش درباره‌اش مي‌گويد: «كوتاه‌نويسي در شعر، در آينده، بسيار ضروري خواهد شد. رشد وحشتناك تكنولوژي و درگير شدن مردم به زرق و برق‌هاي زندگي ماشيني، فرصت مطالعه رمان‌هاي بلند و اشعار طويل را همواره كمتر و كمتر مي‌كند. فراموش نكنيم كه تا چهل سال پيش، در همين كشور با جمعيتي سي ميليوني، تيراژ برخي رمان‌هاي قطور، از سيصد هزار نسخه نيز مي‌گذشت اما امروزه، با دو و نيم برابر شدن جمعيت كشور، به نسبت چهل سال قبل آمار تيراژ رمان‌ها و مجموعه اشعار شاعران (به جز در چند مورد خاص) بين ۵۰۰ تا ۲۰۰۰ نسخه است. چهل سال قبل، نويسندگان و شعرا، براي انتشار آثارشان، حق‌الزحمه‌هاي كلان مي‌گرفتند اما در حال حاضر، براي انتشار يك مجموعه شعر يا رمان، نويسنده بايد پس‌اندازش را خرج انتشار كتاب‌هايي كند كه در اغلب موارد، در انبار ناشران خاك مي‌خورند. بسيار ديده‌ايم كه اكثر افراد از خواندن اشعار بلند روي گردانند. اين جمله معنايش اين نيست كه شعر بلند، شعر خوبي نيست، بلكه منظور اين است كه تعداد مخاطبان و افرادي كه فرصتي براي اين كار مي‌گذارند، بسيار اندك است.» احمدي شاعر و داوري منصف است كه هيچگاه درگير نام‌ها نشده ‌و مدام در صدد كشف چهره‌هاي تازه است. در صفحاتي كه احمدي نشرياتي چون «زنان، فرهنگ و توسعه، دنياي سخن و نگاه ‌نو» منتشر كرده، حجمي بزرگ از شاعران جوان و حتي شعراولي ديده‌ مي‌شوند كه سروده‌هاي‌شان بدون نگاهي منعطف هيچگاه فرصت انتشار پيدا نمي‌كرد. شاعراني كه بسياري از آنها بعدها در قالب انتشار مجموعه‌شعرهايي خوب خود را بيشتر معرفي كردند. نكته جالب توجه‌ پيرامون شاگردپروري احمدي اين است كه به شاگردهايش اجازه مي‌دهد استعداد خود را به بهترين شكل ممكن بروز دهند. احمدي بر اين باور است كه عالم شعر، ملك‌ خصوصي يك فرد نيست و بايد با لحاظ و به رسميت‌شناختن ذهنيت‌هاي ديگر به آن پر و بال داد: «ممكن نيست آن ‌همه شعر و داستان و نقد ادبي را بخواني و بعضي را ويرايش كني و بهره‌ها نبري. شعر، به ويژه شعر جوانان آن روزها كه در اين روزها به ميانسالي رسيده‌اند، در كنار تمام كاستي‌ها از بابت ذهن نه زبان يا شيوه اجرا تازگي‌هايي داشت كه مرا نيز متاثر مي‌كرد. مگر مي‌شود از روند و تطور شعر زمانه بي‌خبر بود و شاعر شد؟ هنوز هم آثار درخور توجه جوانان را با دقت مي‌خوانم. اجازه بدهيد بخشي كوتاه از مقاله بسيار ارزشمند استانلي برنشا با عنوان «سه انقلاب در شعر مدرن» را كه جناب منوچهر بديعي آن را ترجمه كرده‌‌اند و در «زنده رودِ» ويژه شعر به چاپ رسيده است، در اينجا روخواني كنم. «بخشي از احساس هنري خود را مديون نبوغ فردي شاعر هستم و بخشي از آن را مديون چيزي كه آن را «اليزابتي بودن» مي‌خوانم. نيازي به گفتن نيست كه اين پديده منحصر به تغزل دوران اليزابت نيست. در مورد زمان‌ها و مكان‌هاي ديگر، مثلا در مورد مجموعه شعر يونان، پلئياد و فرانسه و شعر متافيزيكي يا سلحشورانه انگليس نيز صدق مي‌كند و جمعي از منتقدان با حسن سليقه آن را «شعر سهامي» ناميده‌اند. اين‌ گونه شعر وقتي رو مي‌نمايد كه شاعران گوناگون در نوعي حلقه شاعرانه با يكديگر شعر مي‌گويند يا در دوره زماني واحدي امري واحد در آنان اثر مي‌گذارد. شاعراني كه من آنان را مدرن مي‌خوانم به معني وسيع كلمه مصداق همين پديده «شعر سهامي» هستند، هرچند كه با همديگر فاصله زماني دارند.» كساني كه شعر مسعود احمدي را با جديت دنبال كرده‌اند بر اين باورند كه او با شيوه پرورش شاگرد به شكلي كاملا صحيح در زمره شاعراني قرار مي‌گيرد كه دقيق و ضابطه‌مند هستند و اين خصوصيت خود را در تمام مراحل كاري خود حفظ مي‌كنند. احمدي همواره سعي كرده با وسواس، روابط بين اجزاي شعر و منطق ارتباطي آن را روشن و شفاف و پيوستگي، اصول و سلسله‌مراتب بياني را در ابعاد مختلف (دستور زبان، نحو، تخيل، معاني، بيان و...) رعايت كند. حذف به قرينه‌ لفظي و گسترش تكنيكي آن، به عنوان نمونه، از مشخصات سبكي مسعود احمدي است. او مي‌گويد: «پيش از اين اشاره كردم و اكنون تاكيد مي‌كنم كه فرهنگ مقوله‌اي پيوستاري‌‌ است. اين فقط به اين معني است كه شاعر بايد علاوه بر اشراف نسبي به زباني كه با آن مي‌نويسد، از پيشينه ادبي به ويژه شعر زيست‌بوم خود و بلكه جهان آگاه باشد. از اين گفته نبايد اين استنتاج شود كه لزوما شاعر بايد اديبي برجسته باشد. مقصود و مراد اين گفته اين است كه هر نويي ريشه در سنت‌هاي خود دارد و نوآوري امري خلق‌الساعه نيست. نيما را به ياد آوريم، شاملو، سپهري و فرخزاد و بسياري ديگر را. خوشبختانه بنده نه‌تنها اين فهم كه اين فرصت را نيز داشتم تا با مطالعه و دقت در آثار بزرگان قديم و جديد و تمرين پيگير و بردبارانه مراحل پيشين را پشت سر بگذارم و به اين دستاورد مختصر برسم كه شعر خود را بنويسم؛ شعري كه شما با مهر و همدلي آن را همنوا با زمان و زبان مي‌دانيد. حساب اين دستاورد از تصنع و صنعتگري جداست. شعوري شورمند كه از مجموع درهم‌آميزي دانش و تجارب زيستي دروني و رفتاري‌شده و عواطف و احساسات عميق و غني و سجاياي اخلاقي چون جسارت و سخاوت حاصل مي‌شود و مآلا فرديتي متمايز و صاحب هستي‌شناسي‌اي منحصربه‌فرد را پديد مي‌آورد كه به ياري تسلط بر ابزار كار يعني زبان، بدون هرگونه قصد و سعي و اجباري سبكي را به وجود مي‌آورد كه فرديت هنرمند در آن متجلي‌‌ است. پس خلاقيت حتي تصرف و تغيير در زبان كه جز در چارچوب زبان معيار ممكن نيست، به هنگام خلق و فارغ از اراده شاعر صورت مي‌پذيرد.» نكته‌اي كه هميشه در مورد شعرهاي مسعود احمدي مورد توجه بوده، نوع نگاه او به جهان شعر به عنوان يك ابزار براي همراهي و همگامي با جامعه است. انصاف و واقع‌گرايي احمدي در امر سرودن، از او شاعري ساخته كه هم مي‌تواند شعر را در چارچوب ابعاد مخاطب وسيع جاي دهد و هم توانايي رشد دوشادوش با روند شعر معاصر را داشته باشد. احمدي از آن شاعراني نيست كه داشتن چند مخاطب خاص بتواند ارضايش كند بلكه شعر براي او وسيله‌اي جهت اداي دين به مسائل و مشكلات اجتماعي ‌است. شعري كه مخاطب را به تفكري از جنس هم‌گامي شاعر با جهان پيرامون وادار مي‌كند. همان‌گونه كه بارها گفته شده، احمدي نه اجازه مي‌دهد زبان شعرش به سمت مكانيزه شدن و افراط ساخت‌گرايانه برود نه اجازه مي‌دهد زبان شعرش ساده و سطحي باشد؛ او حد وسط اين دو حركت مي‌كند و همين موجب مي‌شود شعرش در عين مفهومي و قابل درك بودن براي همه، بافت و ساختي هنري و غناي ادبي نيز داشته باشد.

از نظر خيلي از شاعران «شرافت زيستي» و «شرافت ادبي‌اش» مهم‌ترين ويژگي اوست. او طمع و سوداي شهرت كاذب ندارد، متين و شريف و حرفه‌اي شعر نوشته، 17 كتاب منتشر كرده، سال‌ها به شغل سخت و تخصصي ويراستاري مشغول بوده، سال‌ها در حوزه ادبيات و فلسفه مطالعه‌ حرفه‌اي كرده. در شعرش از تنهايي انسان، از انسان در بندشده به علت علايق و سلايق اجتماعي- سياسي‌اش، از عشق‌هاي فرسوده‌شده و از شكوه فراموش‌شده ‌طبيعت در ذهن انسان شهري و از انسانِ مانده ميان «دوگانه‌ زندگي و مرگ» نوشته است؛ يك كلام، شاعري كرده است و به اتكاي ادراك و احساس، به جهان و زندگي چيزي اضـافـه كرده است. احمدي در اغلب شعرها و كتاب‌هايش به ‌شدت ستايشگر زندگي ‌است و كمتر از حس ‌مرگ‌انديشي مي‌گويد. او در شمار افرادي قرار مي‌گيرد كه حس هستي را به استادي تمام با كلمه گره زده و با گذشت زمان، نتوانسته حس واقعي خود را از رويارويي با طبيعت و گذر عمر پنهان كند. از او مي‌پرسم كه نامگذاري دو مجموعه شعر از شما كمي دل آدم را مي‌لرزاند. برخلاف مجموعه‌هايي چون «براي بنفشه بايد صبركني» و «قرار ملاقات» كه داراي وجهي از نگرش به سوي زندگي هستند، مجموعه‌هايي چون «دارم به آخر خودم نزديك مي‌شوم» يا «ديگر نبودم، مرده بودم» ظاهرا كمي به مرگ‌انديشي نزديك شده‌اند. چرا اين اتفاق افتاده؟ احمدي در پاسخ مي‌گويد: «در اين مورد بايد بگويم تا زماني كه جوان و شايد ميانسال هستيم، بر اين باوريم كه مي‌توانيم در تغيير وضعيت مستقر نقشي بارز داشته باشيم اما هرچه بر دانش و تجربه‌هاي ما افزوده مي‌شود، رفته‌رفته به اين واقعيت مي‌رسيم كه سازوكار متكي بر مالكيت‌هاي كلانِ انحصاري، به‌ويژه در عصر سرمايه‌داري چنان پيچيده و مزدورانه سامان‌دهي شده است كه تغيير بنيادي در آنها به سادگي و در كوتاه‌مدت به‌هيچ‌وجه امكان‌پذير نيست. به گمان من هيچ برهه‌اي از تاريخ تا اين حد بي‌ثبات و لغزنده و لبالب از خشونت و تجاوز و چپاول و... و اغلب پنهان نبوده است؛ به عبارتي انساني بي‌هويت و تنباره ساخته و پرداخته‌اند كه نه فكر مي‌كند و نه پرسش؛ انساني مصرفي كه تا حد مصرف تن خود يا ديگري نازل ‌شده است. بي‌دليل نيست كه نئوفاشيسم در پس عناويني عوام‌فريبانه همانند «حزب آزادي» با شتاب هرچه ‌تمام‌تر اريكه‌هاي قدرت را تصاحب كرده يا در تصرف آن سهيم شده است. نه‌تنها آقاي ترامپ و... حتي خانم ترزا مي ‌كه فرزند خلف تاچر است بر شانه‌هاي توده‌اي خودباخته سوار شده‌اند كه نفرات آن بعضا تحصيلكرده و متخصصاني زبده‌اند. اين جماعت فريفته كه شبه‌طبقه متوسط تازه‌ به ‌دوران ‌رسيده‌اي را شكل داده، بيكاري ساختاري ناشي از خودكار شدن توليد، پديدآورنده آن بوده است؛ ملغمه‌اي از كارگران و كارمندان بيكارشده و بازنشستگان، كاركنان پاره‌وقت و... كه به مدد يارانه‌هاي دولتي روزگار مي‌گذرانند. اين شبه‌طبقه نوپاي خودشيفته و مسخ‌شده علاوه بر اينكه حاكميت مستقر را نماينده بر حق و خيرخواه خود مي‌داند، با توهم مشاركت در حكومت اميال جاه‌طلبانه خود را ارضا مي‌كند. به همين سبب بدون اعمال خشونت و بگيروببندهاي آن‌چناني نخبگان آرمان‌گرا و بهبودخواه از جمله فيلسوفان، صاحب‌نظران علوم اجتماعي، منتقدان فرهيخته، هنرمندان اصيل و فعالان اجتماعي و... به سكنج انزوايي بي‌درز و روزن رانده مي‌شوند. بگذار نوام چامسكي‌ها و اسلاو ژيژك‌ها بيانيه اعتراضي صادر يا پاي بيانيه‌هايي از اين دست را امضا كنند. راستي در جهاني كه غرايز بدوي و تربيت‌نيافته انسان‌ها از طريق همان برنامه‌ها و همان رسانه‌ها كه ذكر آنها رفت برانگيخته مي‌شوند و تنانگي و تنبارگي جاي تمام فضايل انساني را مي‌گيرد، چرا نبايد آدرنو مدرنيت و مدنيت اين زماني را بدويت نوين بداند يا در جاي ديگر بگويد «بعد از آشويتس ديگر از هنر كاري ساخته نيست.» اين را هم گفته باشم كه به‌اصطلاح هنرمندان برآمده از شبه‌طبقه يادشده و مورد حمايت پنهان و آشكار دولت‌ها با آثار مبتذل‌شان سهم بارزي در تنزيل فرهنگ و پسند و در واقع تشكل جوامع توده‌وار داشته‌اند.

باري، مردمي كه ذهن و حافظه‌شان لبريز از نام خوردني‌ها، نوشيدني‌ها و پوشيدني‌هاست، چرا بايد ژان بودريار، لوك گدار و... كه نه حتي رمان‌نويس متفكر و منتقدي چون سال بلو را بشناسند. با اين اوصاف من هم به اينجا رسيده‌ام كه در اين منجلاب لبريز از ابتذال و روزمرّگي ديگر نه فقط از هنر راستين كه از مبارزه‌هاي مرسوم و متداول كار چنداني ساخته نيست. خوانندگان ميليوني «هري پاتر»هاي خانم رولينگ را با آثار اريك امانوئل اشميت چه كار؟ گمان نبريم آثار امثال كافكا، كامو يا بكت و يونسكو آثاري سياه‌نما و ناشي از تاريك‌انديشي است. آنها به خوبي بخشي از ماهيت سرمايه‌داري كاپيتاليستي را در برابر چشم مخاطب گذارده‌اند. اين گفته طنزآميز هاكسلي اهل فلسفه را به ياد داشته باشيم «شايد اين جهان جهنم سياره ديگري است.» در پايان بايد گفت مسعود احمدي به خوبي توانسته با درك درست زمان و مكان و سياست‌هاي خاص آن به نگرشي از جهان‌بيني متكثر در امر شعر برسد. جهاني كه مي‌توان آن را در تك‌تك ‌سروده‌هاي دو كتاب آخرش درك و دريافت كرد. احمدي در تك‌تك سروده‌هايش، شاعري پوياست و بنا ندارد خود را در مسيري راست و بدون دردسر بيندازد بلكه همواره از سختي و ناهمواري راه استقبال كرده و به جدال با آن پرداخته است.


كوتاه‌نويسي در شعر، در آينده، بسيار ضروري خواهد شد. رشد وحشتناك تكنولوژي و درگير شدن مردم به زرق و برق‌هاي زندگي ماشيني، فرصت مطالعه رمان‌هاي بلند و اشعار طويل را همواره كمتر و كمتر مي‌كند. فراموش نكنيم كه تا چهل سال پيش، در همين كشور با جمعيتي سي ميليوني، تيراژ برخي رمان‌هاي قطور، از سيصد هزار نسخه نيز مي‌گذشت اما امروزه، با دو و نيم برابر شدن جمعيت كشور، به نسبت چهل سال قبل آمار تيراژ رمان‌ها و مجموعه اشعار شاعران (به جز در چند مورد خاص) بين ۵۰۰ تا ۲۰۰۰ نسخه است. چهل سال قبل، نويسندگان و شعرا، براي انتشار آثارشان، حق‌الزحمه‌هاي كلان مي‌گرفتند اما در حال حاضر، براي انتشار يك مجموعه شعر يا رمان، نويسنده بايد پس‌اندازش را خرج انتشار كتاب‌هايي كند كه در اغلب موارد، در انبار ناشران خاك مي‌خورند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون