فارسي، تاريخ بيهقي
و موجهاي احساسي
نيوشا طبيبي
۱- لابد خبرهاي مربوط به سخنراني رييسجمهور محترم افغانستان را درباره زبان فارسي شنيده يا خواندهايد. ايشان گفتهاند: «افغانستان مهد زبان دري است. ايران پهلوي زبان بود. ما زبان و ادبيات دري را انكشاف داديم. حالا [به ما] ميگويند ايران شرقي. اي برادر، دزدي هم حد دارد، حد دارد.» البته كه آقاي غني فردي فرهيخته است كه بارها در بزرگداشت فرهنگ و ميراث مشترك افغاني - ايراني سخن گفته. اخيرا عكسي از ايشان در راه داووس منتشر شده كه كتاب تاريخ بيهقي چاپ ايران را در دست دارند. شايد كه گفتن اين سخنان دلايل سياسي داشته باشد، شايد در پاسخ صحبتهاي رييسجمهور محترم خودمان است كه بيقصد توهين انتخابات الكترونيك در افغانستان را مثال زده بود. به هر صورت و به هر قصد و منظوري كه گفته باشند، قطعا عقلا و فرهيختگان افغان براي رد اين اظهارات، دلايل محكم و متين دارند كه در اين چند روز در فضاي مجازي و رسانهها گفتهاند. اما عرض ديگري در اين مورد دارم: گفتهاند: «حرمت امامزاده را متولي نگه ميدارد». آنها كه در اين روزها براي اثبات اينكه زبان فارسي متعلق به كجاست، غيرت ورزيده و عصباني شدهاند، آيا براي حفظ و حراست از ميراث آن و بزرگداشت اديبان و حكما و دانشمنداني كه گنجينه ادبيات فارسي را غنا بخشيدهاند همين قدر حساسيت داشتهاند؟
موجهاي احساسي ميآيند و ميروند و عدهاي بر واكنشهاي احساسي جامعه سوار ميشوند و بار خود را ميبندند و اظهارنظري ميكنند كه از قافله عقب نمانند.
اما ما تا چه ميزان در درست خواندن و درست نوشتن كوشيدهايم؟ چقدر با آثار فاخر گنجينه ادب فارسي آشنا هستيم؟ آيا تلاش ميكنيم كه آنچه مينويسيم املا و صورتي درست داشته باشد؟ آيا در به كار نبردن كلمات بيگانه در گفتار روزانهمان وسواس به خرج ميدهيم؟ آيا بزرگان و اديبان كشور خود را ميشناسيم و ارج مينهيم؟
دردا كه پاسخ بسياري از اين پرسشها نااميدكننده هستند. در حالي كه شعر فارسي ارجمندترين هنر و ميراث معنوي ايرانيان است و هر ايراني باسواد و بيسواد شعري از بر دارد و از شنيدن و خواندن غزل، رباعي، دوبيتي، قصيده و نثر زيبا لذت ميبرد، دستگاههاي رسمي فرهنگي كشور چقدر براي اشاعه گويش و كتابت صحيح اين زبان بين مردم كار كردهاند؟
۲- معمولا آدمي نعمتهايي را كه دور و بر خود دارد، نميبيند و آنها را عادي و معمولي تلقي ميكند. سرزمين كهن ما، چنان آكنده از آثار و ابنيه تاريخي و نمونههاي بيبديل معماري است كه ديدن آنها در هر شهر و روستا براي بسياري از ما عادي شده. متاسفانه عدهاي از مديران، اين آثار را موانعي براي رشد و توسعه تلقي ميكنند و ميكوشند كه به خيال خود اين سدهاي پيشرفت را از سر راه بردارند. دردا كه نگاه توسعهگراي بسياري از مديران و نمايندگان مجلس، آيندهمحور نيست و بيشتر براي آراستن كارنامه خود آنها طراحي ميشود. كارهاي بسيار خوبي كه در نقاط مختلف كشور انجام شده و ميشود را ناديدن گرفتن عين بيانصافي است. در اين سالها، هزاران پروژه براي ارتقا و پيشرفت وضعيت زندگي مردم و توسعه كشور انجام شده ولي اگر حتي يكي از اين طرحهاي اجرايي به ميراث فرهنگي آسيب زده باشد، همان يكي هم زياد است.
۳-خبرهاي بسيار ناراحتكنندهاي از فدا شدن ميراث و گنجينه ملي ايران به پاي طرحهاي توسعه هر روز روح و روان ايراندوستان و علاقهمندان به فرهنگ و تاريخ ملي را ميآزارد. از آسيبهاي فراواني كه به چهارباغ اصفهان آن هم به دليل لجبازي و رقابت شهرداري با ميراث فرهنگي وارد شده تا مرمت غيراصولي گنبد بينظير شيخ لطفالله.
مدتي است كه طرحهاي مرمت به شركتهاي خصوصي واگذار ميشوند، بسياري از اين شركتها فاقد تجربه عملي در بازسازي و مرمت هستند و بر اساس معيارهاي ديگري به عنوان پيمانكار انتخاب ميشوند. در يك نمونه، در كاخ چهلستون اصفهان مرمت غيراصولي و غيرفني شركت پيمانكار سقف چوبي ايوان كاخ را از شكل اصلي خارج كرده و به سازه آن لطمه زده است. همه اينها در پيش چشم كارشناسان خبره ميراث اتفاق افتاده كه بعضي از آنها نسل اندر نسل كار مرمت انجام دادهاند و در زمره استادان اين فن محسوب ميشوند و از اين همه سوءمديريت دلي خونين دارند.
عرض كردم حرمت امامزاده را متولي پاس ميدارد. ما خود با ميراث فرهنگي و تاريخي و مفاخر كشورمان بدترين رفتارها را مرتكب شدهايم، اكنون چه جاي گله از رييسجمهور افغانستان براي ايراد سخنراني درباره زبان فارسي است؟ ما سبب شدهايم كه كشورهاي منطقه، آنها كه تاريخي ندارند با سرقت مفاخر و آثار ملي ما براي خود پيشينهاي دست و پا كنند. از ماست كه بر ماست.