بازي تاج و تخت
مرتضي ميرحسيني
هرمز چهارم به اشراف جامعه سخت ميگرفت و بسيار بيشتر از پدر نامدارش خسرو انوشيروان براي برقراري عدالت در كشور ميكوشيد. به نوشته بلعمي «داد هرمز چنان بود كه از داد انوشروان درگذشت.» البته او نه فرمانرواي بيعيب و ايرادي بود و نه از تدبير و موقعيتشناسي بهره چنداني داشت. در بحبوحه جنگ با بيزانس به يكي از فرماندهان سپاه به نام بهرام چوبين خشم گرفت و او را به نافرماني و شورش برانگيخت؛ شورشي كه بخش بزرگي از اشراف جامعه و سپاهيان هم از آن حمايت ميكردند. بحران بالا گرفت و برخي از درباريان با بهرهجويي از فرصت به وجود آمده، ضد شاه توطئه كردند و او را از تخت
به زير كشيدند.
آنان يكي از پسران پادشاه به نام خسرو را به سلطنت برداشتند و خودش را نيز كشتند. خسرو كه اغلب همراه با لقبش پرويز از او ياد ميشود سال 590 ميلادي در چنين روزي تاج پادشاهي را به سر گذاشت. در آغاز سلطنت براي دلجويي از اشراف ناراضي تلاشهايي كرد و برخي از آنان را هم با خود همراه ساخت، اما بهرام چوبين آشتي با شاه جديد را نپذيرفت و پيشروي به سوي پايتخت را متوقف نكرد. فرمانده شورشي به چيزي كمتر از تصاحب تاج و تخت فكر نميكرد و جز با رسيدن به عنوان شاهي آرام نميگرفت. خسروپرويز كه ميدانست حريف بهرام نميشود، پايتخت را رها كرد و به دشمن قديمي و سنتي خاندان ساساني، يعني دولت بيزانس پناه برد. چند ماه در غرب زندگي كرد و سرانجام با چند وعده و وعيد، امپراتور بيزانس را به پشتيباني از خودش متقاعد ساخت.
همراه با سپاهي از بيزانس به ايران برگشت و آنچه را كه حق مشروع خود ميدانست و بهرام از او گرفته بود مطالبه كرد. بهرام چوبين بعد از تقلايي بيحاصل و خفتبار، ابتدا مجبور به عقبنشيني و بعد ناچار به فرار شد. بيشتر اشراف هم كه ابتدا از بهرام و ادعاي پادشاهي او پشتيباني كرده بودند با معلوم شدن برنده قطعي و نهايي جدال دو مدعي، طرف وارث خاندان ساساني را گرفتند و ديگري را رها كردند. بهرام به خراسان رفت و بعد خودش را به آن سوي مرزهاي شرقي كشور رساند. او به يكي از خانهاي حوالي بلخ پناه برد و مدتي در خيال بازگشت به كشور و ادامه نزاع با خسروپرويز سر كرد. اما چون وجود و اقامتش براي خان ميزبان چيزي جز دردسر نبود، همانجا- گويا به تحريك و اشاره فرستادهاي از سوي دربار ايران- به قتل رسيد. زندگي بهرام چوبين چنين پايان يافت و به قول عبدالحسين زرينكوب: «از كر و فر او هم جز يك حماسه پهلواني
باقي نماند».
چند قرن بعد، در دوره اسلامي، خاندان ساماني شجرهنامهاي ارايه كردند كه نشان ميداد تبارشان به فرزندان بهرام چوبين ميرسد؛ ادعايي كه راست يا دروغ بودن آن هرگز به درستي معلوم نشد. اما بعد از شكست و فرار بهرام، تاج و تخت براي خسروپرويز باقي ماند و او براي سالهاي طولاني، نزديك به چهار دهه بيمنازع بر ايران فرمانروايي كرد و چنانكه برخي مورخان بعدها به درستي گفتند هيچ شاهي به اندازه او «شاهي» نكرد.