درباره شميم بهار
هرچند شميم بهار از حيث توجه به انسانها و شخصيتهاي شهري و روشنفكران شكست خورده بعد از كودتاي دهه 30 تا حدودي به نويسنده پيشكسوتتر از خود- بهرام صادقي- نزديك ميشود اما در كاراكترهاي داستاني بهار تناقضات فكري- دروني شخصيتهاي صادقي را نميبينيم به گونهاي كه انگار شخصيتهاي داستاني بهار آنچنان در بستر مصرفگرايي و زندگي شهري خو گرفته و بزرگ شدهاند كه به شكلي انتزاعي در حال و آن خود زندگي ميكنند و به نظر هيچ دركي نسبت به ميراث ماقبل خود ندارند و به تعبيري انگار بند نافشان را از همه چيز بريدهاند. شخصيتها در آثار بهار پيوسته تكرار ميشوند و دغدغه اصلي و مسائلشان برخورد و رويارويي با خود و طرف ديگر يا شخصيت مقابلشان است. به همين سبب ساختار روايي داستانها بر مبناي نامهنگاري، تلفن يا از طريق مونولوگ شكل ميگيرند. بهار با بيان ذهني و كتماني شخصيتها و راوي در اثر و تكيه بر جزييات سطور سفيدي در لابهلاي متن به وجود ميآورد به شكلي تلويحي فهم و احساس شخصيتها را به خواننده القا ميكند و از اين طريق داستانهايش را ماندگار ميسازد.