آرزوهاي دراز و رفتار ناساز
عظيم محمودآبادي
زمين سياست، عرصه آرزو نيست؛ بلكه كارزار خرد، عمل، صبر و اميد است. ميدان شكستهاي بزرگ و پيروزيهاي كوچك. آفت اين مزرعه، آرزوهاي دراز است و آمال دوردست؛ آفتي كه ميتواند سود و سرمايه قومي را يكجا بسوزاند و از صحنه روزگار محو كند.
«قهر» در سياست براي محكومان (حكومتشوندگان) همان قدر مذموم است كه «جبر» براي حاكمان. دودِ آتشش بيش از آنكه به چشم آنها برود، چشم اينها را خواهد سوزاند. انتخابات يازدهمين دوره مجلس شوراي اسلامي تمام شد و نتيجهاش اعلام. اما دير نيست تا ثمره اين نتيجه چشم همه ما را باز كند. منظور از «ما» همه ما نيروهايي است كه تحت عنوان اصلاحطلب، تحولخواه، جامعه مدني و... خودمان را تعريف ميكنيم. آري با اين دسته گلي كه به آب داديم، بار ديگر طعم فقدان حضور حداكثريمان در پاي صندوقهاي راي را خواهيم چشيد. آزمايشي كه پيش از اين هم آن را آزموده بوديم اما «ما أكْثر الْعِبر و أقل الِاعْتِبار؛ پندها چه بسيار است و پند گرفتن چه اندك به شمار».(1) مجلسي كه در آيندهاي نزديك پارلمان كشورمان را تشكيل خواهد داد، محصول تاكتيك بخش عمدهاي از بدنه نيروهاي تحولخواه خواهد بود. همان بدنهاي كه كار ناتمام نظارت استصوابي را تمام و قطعات همان پازلي را تكميل كرد كه توسط نيروهاي تماميتخواه و اقتدارطلب براي انتخابات طراحي شده بود. به زودي طعم اين تاكتيك زير دندان همهمان خواهد آمد؛ همه مايي كه گفتيم و نوشتيم بياييم پاي صندوق و آنهايي كه نشنيدند، نخواندند و نيامدند. همه مايي كه دل به اميدهاي كوچك بسته بوديم و آنهايي كه آرزوهاي بزرگ در سر ميپروراندند. همه مايي كه چاره كار را در صبر و اميد جستيم و آنهايي كه در قهر و روياپردازي. روياپردازي و آرزوپروري مانع تشخيص درست مسائل و اتخاذ تاكتيك مناسب است؛ آن را نبايد با اميد اشتباه گرفت. اميد مايه حيات سياسي است و آرزو سم هلاك آن. اميد آب است و آرزو سراب. اميد، سرمايه نشاط است و آرزو مايه انفعال. اميد برادر صبر است و آرزو آن روي سكه قهر؛ قهر، سنگ راه است و صبر، مفتاحالفرج! البته مقدمات انتخابات آن گونه فراهم نبود كه انتظار آن ميرفت. افرادي كه در اين انتخابات احراز صلاحيت نشدند هم به لحاظ كمي و هم از نظر كيفي اعجاببرانگيز بود. به طوري كه پاي صندوقهاي راي بايد با چراغ همي دور فهرست بلندبالاي كانديداهاي تهران ميگشتي و از ميان 1453 نفر نام 30 چهره اصلاحطلب را مييافتي و روي برگه مينوشتي؛ كاري كه البته نگارنده به كمتر از نصف آن هم موفق نشد! اما اين بيبضاعتي تحميلي، نميتواند توجيهكننده انفعال باشد. به ويژه اينكه ما در آخرين انتخابات مجلس، با سياست و درايت مرحوم آيتالله هاشمي رفسنجاني تجربه موفقي را به دست آورده بوديم. هر چند آن طرح هم به طور كامل بري از نقص و مصون از خطا نبود. اما همچنان ميتوانست آن تجربه تكرار و اصلاح شود. نكتهاي كه نبايد ناديده گرفته شود، اهميت راي ما و قدرت نمايندهسازي آن است. آري پارلمان را بيش از آنكه كانديداهاي پيروزش بسازند، رايهاي رايدهندگان ميسازد. اين رايها است كه ميتواند سرنوشت سياسي نمايندگان را تعيين كند يا تغيير دهد. مگر علي مطهري كه امروز حسرت حضورش در مجلس بعدي را ميخوريم براي اولين بار با شناسنامه اصلاحطلبي وارد پارلمان شد؟ جز اين است كه او در مجلس هشتم با ليست اصولگرايان قدم به قوه مقننه گذاشت؟ اما در طول مجالس هشتم و نهم با كشف استعداد و ظرفيتهاي سياسي او توسط رهبران اصلاحات توانست به نماينده دوم تهران در مجلس دهم و يكي از موثرترين نيروهاي اصلاحطلب در اين مجلس تبديل شود. اين همان كاري بود كه ما با رايهايمان كرده بوديم. اين همان امتيازي است كه غير قابل سلب از ما است؛ مصاديقش تغيير ميكنند اما استراتژي و تاكتيكش نه. اصلاحطلبي و تحولخواهي، امروز بيش از هر زمان ديگري محتاج اميد است. نه فقط اصلاحطلبي كه ايرانطلبي و ميهندوستي نيز سخت به آن محتاج است. اما از آن سو، شايد هيچ خطري به اندازه آرزوهاي دور و دراز تهديد توامان اصلاحات و ايران نباشد. بنابراين از آرزو بايد بر حذر بود. آرزو سراب را آب مينماياند و بيراهه را راه و معلوم است كه اين خلط چه بلايي بر سر راهروان خواهد آورد. چنانكه به تعبير امير كلام: «منْ أطال الْأمل، أساء الْعمل؛ آنكه آرزو را دراز كرد، كردار را نابساز كرد».(2).
٭ منابع:
1- نهجالبلاغه، ترجمه دكتر سيدجعفر شهيدي، حكمت 289.
2- همان، حكمت 36.