موضوعات زيادي درباره آينده وجود دارد كه ذهن مرا شبها بيدار نگه دارد؛ تسليحات A.I كه سلاحي است مجهز به هوش مصنوعي و خودمختار عمل ميكند، ديپفيكهاي وايرال شده غيرقابل تشخيص، ستوننويسان معترض خستگيناپذير و بينهايت هوشمند روباتيك و... اما در چند سال اخير يك تهديد تكنولوژيكي بيش از همه در ذهن من سيگنال خطر را روشن ميكند و آن نظارت همهجانبه است و ديگر مطمئن نيستم كه تمدن بشري بتواند از زندگي تحت نظارت گسترده و پيوسته خودگريزي داشته باشد؛ ما خود نيز به عنوان انسان تلاش كافي براي اجتناب از تحت نظر بودن و ثبت و ضبط ديجيتالي دايم خود نداريم. لوكيشن شما، خريدهايي كه انجام ميدهيد، ويديوهايي كه از خانه و محل كار خود ميگيريد، جستوجوهاي آنلاين و پرسه زدنهاي ديجيتالي، رديابيهاي بيومتريك از صورت و ساير اجزاي بدن شما، ضربان قلب و ساير علائم حياتي شما هر نوع ارتباطات و ضبط صدا، عميقترين افكار و بيهودهترين روياهاي شما و... بيشتر اين اطلاعات، اگر نه حالا و همين امروز كه در آينده با همكاري حكومتها و شركتهاي بزرگي كه قدرتشان با قدرت همان حكومتها برابري ميكند، جمعآوري و آناليز ميشوند.
چرا من تا اين اندازه بدبين هستم؟ چون من در طول سال گذشته در پروژهاي تحت عنوان «پروژه حريم خصوصي افكار» تايمز شركت كردم. در اين پروژه تمام دستگاههاي متعلق به من به منظور تعيين نوع اطلاعاتي كه جمعآوري كردهام از نزديك بازبيني ميشدند. اين تجربه بصيرت تازهاي از روانشناختي را در چارچوب نظارت به من آموخت؛ من دريافتم كه چقدر ما در مقابل كمپانيهاي بزرگ فناوري كه درحال جمعآوري اطلاعات از طريق دستگاههاي ما هستند، چشم بسته هستيم. كور بودن ما نه تنها ما را به اين تكنولوژي متجاوز حريم خصوصي وابسته نگه داشته است بلكه اين موضوع را هم مشخص ميكند كه ما در ايجاد سياست تعيين حدود و وظايف نظارت موفق نبودهايم. به همين دليل در حكومتهاي مختلف تحت دموكراسي امريكايي يا اروپايي يا حكومت اقتدارگراي چين كمتر نهاد سياسي يا فرهنگي تلاش كرده تا اين خلأهاي نظارتي را پر كند.
چينيها تله نظارتي ترسناكي را ايجاد كرده كه با كنار هم گذاشتن چهره و اثر انگشت و ساير اطلاعات افراد نظارت شبانهروزي بر بيش از يك ميليارد شهروند دارند.
هنوز ايالات متحده و ساير هواداران دموكراسي غربي چنين آيندهاي را مدنظر ندارند. تنها سياستهاي غيرمعمول در اطراف تجاوز به حريم خصوصي را در نظر بگيريم. دونالد ترامپ و حاميان او همواره تاكيد كردهاند كه افبياي فاسد و غيرقابل اعتماد است. ولي ترامپ و اداره دادگستري، شركت اپل را تحت فشار قرار ميدهند تا دسترسي به اطلاعات آيفونها را براي آنها ميسر كند؛ آنها ميخواهند كه افبياي غيرقابل اعتماد و پليسهاي محلي قادر به سرك كشيدن محتويات گوشيهاي همه افراد باشند.
البته اپل مقاومت ميكند، همان طور كه در مقابل درخواست دادگستري باراك اوباما براي ايجاد يك خلأ قانوني و راه گريزي به سيستم امنيتي آيفون مقاومت كرد ولي واقعيت اين است كه توافق اوباما و ترامپ هر دو براي شكستن رمز ورود آيفون نشان ميدهد كه چگونه طيف وسيعي از رهبران سياسي حمايت از حريم خصوصي را به عنوان يك ارزش بنيادي ناديده گرفتهاند.
در واقع امريكاييها به دليل كمبود قوانين حمايت از حريم خصوصي و تقريبا نبود مذاكره و بررسي قوانين موجود، همه در حال خوابگردي به سمت و سوي آيندهاي هستند به همان ترسناكي كه دولت چين بنا كرده است. من عمدا كلمه «خوابگردي» را انتخاب كردهام زيرا وقتي صحبت از حريم خصوصي ديجيتالي ميشود اغلب ما آسودگي را در اغماض آن ميبينيم. در نتيجه بسياري از موتورهاي اينترنتي عمليات خود را بهصورت زيرزميني وراي تصور ما ادامه ميدهند.
در ماههاي اخير همكاران من در تايمز و ساير خروجي رسانهها نتايج تكاندهندهاي از تحقيقات روي نظارت ديجيتالي مدرن به چاپ رساندهاند. آنچه در ميان اين افشاگريها قابل ذكر است: كمپانيهاي تبليغاتي و دلالان اطلاعات به طرز جنونآميزي اطلاعات مربوط به لوكيشن اسمارتفونها را نگهداري ميكنند و با چنان دقتي آنها را دنبال ميكنند كه مجموعه اين دادهها به راحتي ميتواند، امنيت ملي يا آزاديهاي سياسي را به مخاطره بيندازد. در بعضي از بازرسيها شناسايي افراد از طريق اسكن صورت، تشخيص جنسيت و ساير اطلاعات بيومتريك معنا دارد. تكنولوژي ردياب به قدري ارزان و در دسترس شده كه همكاران من با صرف كمتر از 100 دلار موفق شدند، مردمي را كه در برايان پارك منهاتان قدم ميزدند از طريق دوربينهاي نظارتي شناسايي كنند.
هفته گذشته «تايمز كشمير هيل» گزارشي تهيه كرده بود از كمپاني به نام «كليرويو» كه موفق به ساخت ابزاري شده كه به شما اين امكان را ميدهد در خيابان به طور ناشناس قدم بزنيد. اين كمپاني با استخراج تصاوير از فيسبوك، يوتيوب و سايتهاي ديگر حجم عظيمي از اطلاعات چهرهها را جمعآوري كرده و به پليس اين امكان را ميدهد تا با ارايه يك عكس، فرد مورد نظر شناسايي شود. اين معجزه صورتهاست و خيلي با ابزار شناسايي چهره كه در چين مورد استفاده قرار ميگيرد و ما نگران آن هستيم، تفاوتي ندارد و اگرچه ممكن است صدها اداره پليس به آن دسترسي داشته باشند اما تقريبا هيچكس خارج از كمپاني از نحوه عملكرد آن اطلاعي ندارد.
ماجراي كمپاني «كليرويو» دليل ديگري است براي نگراني ما از سيستم نظارتي هر تكنولوژي جديد متعرض به حريم خصوصي با جمعبندي و يكپارچه كردن اطلاعات بر پايه تكنولوژي قبلي بنا شده و نتايج ترسناكي را به بار ميآورند كه كمتر كاربري ممكن است آن را پيشبيني كند.
من اخيرا با اين روند رديابي اطلاعات از طريق اسمارت فون خودم مواجه بودم. اواخر سال گذشته با كمك استوارت تامپسون، دبير بخش نقطه نظرات، گوشي خود را طوري تنظيم كردم تا نشان دهد چگونه بعضي اپليكيشنها من را رديابي ميكنند. تمركز من روي اپليكيشنهايي بود كه از من ميخواست به آنها لوكيشن بدهم؛ مانند اپليكيشنهاي جستوجو براي بنزين ارزان، كوپن، تخفيفهاي خردهفروشي و هر نوع معامله اكازيون.
نتيجه اين بود همان طور كه اپليكيشنهاي موقعيتياب مرا دنبال ميكردند، من ميتوانستم صداي دينگ انتقال پيام آنها به سرورهاي آنلاين يا در اصل صداي جاسوسي كردن آنها را بشنوم. من اين اطلاعات را به استوارت و تيم او فرستادم تا آن را تفسير و روي نقشه پياده كنند. تصويري كه آنها بر اساس اطلاعات دريافت شده به من دادند، تكاندهنده بود؛ اپليكيشنها نزديكتر از آنچه فكر ميكردم مرا تعقيب ميكردند و اطلاعاتي بيش از آنچه در اختيار آنها گذاشتم، دريافت كردند.
شما از روي نقشه ميتوانستيد، ببينيد كه در واقع اپليكيشنها در كمين من بودند. آنها مرا ميديدند كه يك روز صبح از خانه به سمت پمپ بنزين حركت ميكنم بعد به سمت خواربار فروشي ميروم سپس به فروشگاه «سيف وي» ميروم؛ كمي بعد از كنار هنرستان موسيقي عبور ميكنم و نزديك يك رستوران توقف ميكنم. ولي لوكيشن تنها بخشي از اطلاعاتي است كه كمپانيها درباره من دارند؛ زيرا اطلاعات جغرافيايي غالبا با ساير اطلاعات شخصي همراه است از جمله شناسه گوشي موبايل آنچه را كه شما آنلاين انجام ميدهيد يا هر كجا كه در دنياي واقعي ميرويد با اين اطلاعات ادغام ميشوند. قصهاي كه اين كمپانيها ميتوانند درباره من بگويند بسيار با شرح و تفصيل بيشتري است تا خود بگويم.
بسياري از مردم بياعتنايي خود را نسبت به حريم خصوصي اينگونه بيان ميكنند كه من چه چيزي دارم كه پنهان كنم؟
ولي با نگاه به چشم دوربينهاي ناظري كه با استفاده از چند اپليكيشن كوپن و تخفيف ميتوانند اطلاعات مرا بيرون بكشند، من ديگر نميتوانم ادعا كنم كه موردي براي نگران شدن ندارم. البته كه من يك خلافكار نيستم اما آيا دلم ميخواهد همه كس همه چيز را درباره من بدانند؟ گذشته از آن آيا اين عاقلانه است كه اجازه دهيم يك نهاد همه چيز را درباره ما بداند؟
نگرانيها در مورد اين سيستم ناظر اين نيست كه ما بالاخره تسليم آن ميشويم يا نه بلكه موضوع نگرانكننده اين است كه چگونه جامعه از روند طبيعي خود خارج ميشود. آيا ما به دولت و كمپانيهاي بزرگ اجازه خواهيم داد تا به طور نامحدود به اطلاعاتي كه توليد ميكنيم، دسترسي داشته باشند يا تصميم ميگيريم بعضي مجموعهها مانند اطلاعات رمزگذاري شده در گوشي تلفنمان براي هميشه خارج از دسترس باشند حتي اگر يك قاضي دادگستري حكمي صادر كند؟
آيا در آينده چيزي به اسم راز خواهيم داشت، آيا جامعه اجازه ميدهد تا هر نوع تفكر ثبت نشدهاي از زير ذرهبين تحليل سر باز زند؟ اگر ديگر رازي وجود نداشته باشد، چگونه زندگي تحت نظارت دايم، خلاقيتها را كور و افكار مترقي را سركوب خواهد كرد؟ آيا نهادهاي انساني ميتوانند با اين احتمال كه بعضي از كمپانيها بيشتر از خود ما درباره ما ميدانند به حيات خود ادامه دهند؟ و...
خيلي زود ناچاريم به اين پرسشها پاسخ دهيم.