گزارشي از يك پادكست محبوب و تغييرات تازه در دنياي رسانه و روزنامهنگاري
هنوز راههايي براي نوشتن و انتشار مطالب وجود دارد
نويسنده: ماركوس شر
مترجم: كوثر سليماني
پادكست، اين روزها يكي از محبوبترين امكانات دنياي رسانه و ديجيتال است. محبوبيت پادكستها روز به روز بيشتر ميشود و رقابت براي كيفيت آنها در دنياي روزنامهنگاري بيشتر و بيشتر. مالكوم گلدول، روزنامهنگار امريكايي كه نزديك به بيست سال است با مجله «نيويوركر» همكاري ميكند، يكي از محبوبترين پادكستها را دارد. پادكستي به نام «تاريخچه تجديدنظرها و بازنگريها» كه با سه ميليون بازديد در صدر فهرست پادكستهاي محبوب خارجي است. آنچه ميخوانيد گزارشي است درباره اين نويسنده، پادكستش و آنچه باعث شده تا به اين محبوبيت برسد. مالكوم گلدول خوشحال است كه ميتواند اشك مردم را درآورد و روي آنها تاثير بگذارد. اين روزنامهنگار براي بيست سال يكي از بزرگترين اساتيد ماهر داستانپردازي بوده كه موفق شده با نثري با ظرافت و خوب براي مجله «نيويوركر» ژانر و سبكي تازه در دنياي روزنامهنگاري به راه بيندازد. گلدول درباره اين موضوع ميگويد: «من از يك طرف طرفدار داستانهاي هيجانانگيز بودم و از سوي ديگر تحقيقات علمي نو هميشه برايم جالب بود. سالهاي زيادي دنبال سبكي بودم كه هردو علاقه من در آن با يك همپوشاني بيسابقه پوشش داده شوند»، اينطور شد كه مالكوم تحقيقات دانشمندان علوم اجتماعي را براي ايدهها و بينشهاي خودش جستوجو كرد، مباحث به ظاهر نامربوط را به هم پيوند زد و به اين ترتيب درسهاي تعجبآوري را به خوانندگان خود در نوشتهها و حالا پادكستش ميدهد. يكي از كتابهايش «دستورالعمل موفقيت» سالهاست در ليست پرفروشها قرار دارد و هنوز هم ميتوانيد در كتابفروشيها و فرودگاههاي سراسر دنيا آن را بيابيد يا آثار ديگرش مثل «نقطهعطف» كه در سال 2000 منتشر شد، نشان ميدهد كه چقدر نكات كوچك ميتواند تفاوتهاي بزرگ را خلق كند، يا كتاب «يك نگاه» كه در سال 2005 منتشر شد از قدرت لحظه ميگويد و «استثناييها» كه سال 2009 منتشر شد ميگويد كه چرا بعضيها موفق هستند و ديگران نه).
اما تنها توانايي اين نويسنده مشهور تحتتاثير قرار دادن مردم نيست. او ميتواند از متون علمي براي ايجاد استدلالهاي پيچيده استفاده كند و به طرز شگرفي احساسات را به سادگي منتقل كند. او معتقد است كه ديدن از جمله ادراك منطقي ماست و نه احساسي؛ چون ما با چشمانمان فكر ميكنيم، اما با گوش خود احساس ميكنيم. مالكوم با همين ايده اولين پادكست خود را در سال 2016 منتشر كرد. او با بازنگريهاي تاريخي از چيزهاي ناديده گرفته شده تا سوءتفاهمها در طول تاريخ ميگويد، زيرا او ميپندارد كه تاريخ مستحق شانس دوم است. در هر قسمت در چهار فصل اكنون يك پديده را بررسي ميكند: از تقصير وينستون چرچيل براي قطحي در بنگال گرفته تا خواندههاي فرويدي الويس پريسلي.
او ميگويد: «من ميتواتم با پادكستهايم هر كاري انجام دهم، ميتوانم تمام مطالبي كه روح مرا لمس ميكند و به نوعي مرا تحريك ميكند را در آنها جاي دهم و همان احساساتم را مستقيما به مخاطبينم منتقل ميكنم در واقع مخاطبانم را با قلبم جذب ميكنم.»
به روال سابق همان كتابهاي موفق، مالكوم با پادكستهايش و با بيش از سه ميليون شنونده در صدر ليست برترينها قرار گرفته است. او با پادكست «تاريخچه تجديد نظرها و بازنگريها» نشان ميدهد كه فرم شنيداري يافتههاي شخصياش به مراتب ميتواند موفقتر عمل كند و به همراه يك دوست قديمي، جيكوب ويزبرگ، نشان ميدهد كه چگونه داستاننويسها، پس از انقراض تدريجي خوانندگان و فروپاشي بازار تبليغات، دوباره راه خود را به سوي مخاطبين باز ميكنند و در نهايت چگونه به موفقيت دست مييابند. داستان آشنايي آنها با پادكست به زمان همخانهاي بودنشان در واشنگتن بازميگردد، مالكوم در سال 1963 به عنوان يك روانشناس جاماييكايي و استاد انگليسي نهايتا وارد «واشنگتن پست» شد، چراكه اين روزنامه معروف پس از سال پر سود 1987 آنقدرها پول داشت كه هر كسي كه ميتوانست تا حدي بنويسد را هم استخدام كند. اين روزنامهنگار جوان خود را در بخش محلي سپس در انجمن علمي آن زمان به اثبات رساند و در نهايت ژانر خودش را اختراع كرد و همزمان دوستياش با جيكوب را كه حالا روزنامهنگار بخش سياسي روزنامه «واشنگتن پست» بود بيشتر كرد. بعدها آنها باهم به دليل كمبود بودجه و در حالي كه اوضاع روزنامهنگاري رو به وخامت بود رو به روزنامهنگاري آنلاين آوردند و ماموريت آنها در «واشنگتنپست» يافتن بودجه پايدار براي روزنامهنگاري آنلاين شد. جيكوب ويزبرگ دوست صميمي مالكوم اين بار بحثهاي سياسياش را در پادكست به نام «گردهمايي سياسي» راه انداخت، جايي كه انتقادات تند و صريح و بعضا غيررسمي در آن بسيار رايج بود و حالا پس ازگذشت 14 سال، كماكان يكي از مشهورترين پادكستهاست. يا پادكست ديگرش «ترامپكست» با بيش از پانصد قسمت از سال 2016 ظهور رييسجمهور امريكا را بررسي ميكند، توانسته ميليونها دانلود داشته باشد يا پادكستهاي مشهوري ديگر راجع به استيضاح رييسجمهور كلينتون. او بعدها مالكوم را نيز ترغيب به استفاده از پادكست كرد و به ترتيب پادكست «تاريخچه تجديدنظرخواهي» نيز شكل گرفت.جيكوب كه از همكاري در توليد پادكستها با دوست محبوبش مالكوم بسيار خرسند بود در سال 2018 با بركناري از پست مديريتي خود شركت شخصي خود را به نام «پوشكين» بنا نهادند. نام شركت بلندپروازيهاي آنها را تا حدودي مشخص ميكرد، شركت به هيچوجه قرار نبود به توليدات بنيانگذاران اين عرصه محدود شود بلكه قرار بود به صنعتي مبدل شود كه نهتنها رشد را در بين مخاطبين ايجاد كند بلكه سود قابل قبولي داشته باشد.
آنهاها عقيده داشتند كه اگر ميخواهيم روزنامهنگاري در درازمدت بفروشد بايد چندين جريان درآمد ايجاد شود كه اغلب اين بودجه از راه تبليغات در خود برنامه حاصل ميشود و خود نويسندگان به عنوان تبليغ كنندگان نيز هستند، البته گفتني است كه آنها در حال بررسي ساير اشكال حصول بودجه هستند. همانطوركه از اسم پوشكين برميآيد ميتوانيد همچون پوشكين معروف روس راوي داستانها و نويسنده باشيد يا شايد هم معناي اين عبارت انگليسي است «فشار به خويشاوندان» كه شايد ترغيبي است براي افزودن خويشاوندان روشنفكرمان به اين پادكست كه راوي داستانهايشان باشند. پس از چندي شماري ديگر از نويسندگان و اساتيد برجستهاي كه تمايل به كشف واقعيتهاي پيچيده از داستانهاي هيجانانگيز را داشتند به آنها ملحق شدند، از جمله استيون زايليان نويسنده كتاب «مانيبال» كه در آن هنر پيروزي در يك بازي ناعادلانه به تحرير درآمده، اولين فصل پادكست خود را با نام «خلاف قوانين» و فصل دوم در بهار 2020 با عنوان «چرا همه از داوران متنفر هستند، اما مربيان را دوست دارند» منتشر خواهد شد يا تيم اقتصاددانان «فايننشيال تايمز» كه هرروز به تحليل اخبار اقتصادداني در روزنامه ميپردازند، پادكست «داستانهاي احتياطي» خود را در حال اجرا دارند كه در آن درسهايي از رمانهاي جنايي و فاجعه بزرگ را به روشي بسيار سرگرم كننده به مخاطب منتقل ميكنند يا نوئا فلدمن از دانشكده حقوق هاروارد «پيشينه عميق» را براي وقايع روز ارايه ميدهد و چندي ديگر از مشاهير نويسندگي كه كتابهايشان هميشه به گيشه برترينها گره خورده است.بهرغم ذهن بسياري از افراد كه چيزي براي گفتن دارد، صنعت «پوشكين» به قدرت زياد ژانر و بداههگويي در مكالمات طولانيمدت معتقد است. حال با اين روش همه مشاهير به بازيگران نمايشهاي راديويي مبدل ميشوند كه به نوعي تحولي است در صنعت روزنامهنگاري كه خيليها معتقدند به لطف چنين روشهايي ميتواند سر پا بماند، در واقع تنها دو راه موجود است، اينكه به غار خود عقبنشيني كنيم و آنچه دايناسورها پيش از انقراض ميكردند را انجام دهيم يا به خود بگوييم، ممكن است هنوز راههايي ديگر براي نوشتن و ارايه مطالبمان هم وجود داشته باشد.
منبع: nzz