ازترس است كه بايد بترسيم
اميرحسين كاميار
چند وقت پيش، زماني كه هنوز تهديد ويروس كرونا ذهن ما را اين گونه اشغال نكرده بود فيلمي از شهر ووهان - مبدا بيماري - منتشر شد كه در فضايي آخرالزماني آدمهاي قرنطينه شده از پشت پنجره فرياد ميزدند: «دوام بياوريد، ما تنها نيستيم». آن فيلم كوتاه در واقع چكيده داستان كرونا است؛ ماجرايي كه نميشود صرفا به يك بيماري تقليلش داد. از نگاه عيني كرونا نوعي مرض ويروسي با قدرت سرايت بالا و احتمال مرگي در حدود دو درصد مبتلايان است اما تجربه دروني اين موقعيت بسيار پيچيدهتر به نظر ميرسد. ما توسط خطري ناشناس كه با چشم ديده نميشود احاطه شدهايم؛ اين تهديد مهيب قابليت صدمه زدن و كشتن ما را دارد و ما نميدانيم كه عامل خطرساز دقيقا كجاست يا از چه طريقي به سراغمان ميآيد. گويي ما در شبي تاريك ميان اشباح تسخيركننده جسم و جان گرفتار آمدهايم. در چنين احوالي تمام كهنترسهاي ناخوداگاه انسان ناگهان بر سر او آوار ميشود و دشوار است كه توقع داشتهباشيم آدمها منطقي رفتار كرده يا واقعبين باشند. بدن، همان بخش وجود كه ما را در بدويترين شكل به زندگي پيوند ميزند، توسط ويروس تسخير شده و كمر به قتل فرد ميبندد. ما توسط تن خود كشته ميشويم. هراس از بدنِ مبتلا، نوعي خوفِ از دست دادن است. ما علاوه بر اينكه ميترسيم بميريم و زندگي را از دست بدهيم؛ در اين هراسيم كه به عنوان ناقل ويروس، باعث مرگ و رنج ديگران شويم. پس تصرف شدن توسط اين دشمن نامريي نه فقط خطر نيستي را در پي دارد كه باعث بيپناهي، احساس گناه و حس طرد شدن است. به محض تشخيص بيماري فرد قرنطينه ميشود. اين الزام پزشكي هر چند توسط عقل عيني كاملا صحيح مينمايد اما اضطرابي افزون بر هراسِ مرگ را به فرد تحميل ميكند؛ اضطراب طرد و حذف. از نخستين روزهاي حيات جمعي آدميان، مهيبترين مجازات نه مرگ يا اعدام كه طرد شدن از ميان مردمان بوده است. تاوان طغيان شيطان، روي برگرداندن خداوند از او است؛ مكافات عمل مجرمانه قابيل نيز اخراج از ميان عشيره و خانواده است. طرد و تنهايي به جاي مرگ عاجل ما را گرفتار انتظار فرساينده مرگ ميسازد؛ انتظاري توام با احساس گناه و ناگزيري تحمل تنبيه. در موقعيت آلوده شدن به ويروس كرونا، عقل سليم به خوبي ميداند كه ما گناهي مرتكب نشده و مقصر نيستيم اما آن جوشش عواطف ناخوداگاه هزاران ساله انسان او را در هراسي سهمگين غوطهور ميسازد، هراس بيپناهي و در تنهايي خويش مرگ را انتظار كشيدن.
پس بيهوده نيست كه ما چنين از شيوع بيماري ميترسيم؛ از آلودگي و تسخير. اين ميان هر همسايهاي براي ما يك تهديد بالقوه است. هر كس كه به ما نزديك ميشود ممكن است در بطن خويش بذر مرگ را پرورانده باشد. درنتيجه ما فاصله ميگيريم، هر كس از ديگري دور ميشود. برخلاف نگاه لويناس، فيلسوف فرانسوي، ديگري حالا مقدس نيست، تهديد است. ميتواند ما را آلوده كند، ممكن است ما را بكشد و احتمال دارد طرد و شرم را از پي بياورد. پس دور ميشويم، با ديگران به دلايل كاملا درست بهداشتي دست نميدهيم، به نشانه دوستي و محبت آغوش نميگشاييم و اعتماد نميكنيم. تسخيرشدگان بينشانهاند. ويروس كرونا دوره نهفتهاي حدود دو هفته دارد كه طي آن دوران بيمار بودن فرد آشكار نيست. هر كسي ميتواند حامل نفرين و ناقل ويروس باشد. هر انساني حالا خطري بالقوه است. اعتماد كردن و نزديك شدن، ممكن است مرگ را احضار كند. ما اين درد را نميخواهيم، پس در به روي ديگري ميبنديم و به انزوا پناه ميبريم.
انزوا در كوتاهمدت آسودهخاطرمان ميسازد اما اندكي بعد خود باعث اضطراب و پريشاني است. از ترس تنها ماندن و طرد شدن، تنها و منزوي شدهايم و در هراس از مرگ با كاستن از ارتباطات انساني خويش، دور از همدلي با ديگران و ترسان از آلوده شدن از آتش مقدس زندگي جدا افتادهايم. اينجاست كه آن فيلم كوتاه ووهان معنايي واقعي مييابد. آن آدمهاي ايستاده در پشت پنجره كه به بانگ بلند يكديگر را به تاب آوردن و طاقت داشتن فراميخوانند، اميد ميدهند و همراهي ميكنند؛ مشغول پل زدن بر شكاف انزوا هستند؛ در تلاش براي بازسازي اعتماد، دوست گرفتن همسايه و دل دادن به زندگي. آنچه از مبتلا شدن به كرونا ترسناكتر است، دور شدن ما است از هم، اعتماد نكردن به ديگري و ترسيدن از او. در جامعهاي كه زخم گسستهاي متوالي را در اين ايام بر چهره دارد، چنين ترسي ممكن است پيوندهاي اجتماعي ما را در حدي تضعيف سازد كه پس از پايان بيماري نيز به آساني مرمت روابط انساني خدشهدار شده، ممكن نباشد. آن ويروس كذايي، دشمن نامريي مشتركي است كه ميشود برابرش متحد ماند، به واسطهاش همدل شد و از فرصت شبكههاي اجتماعي و امكانات ارتباطي بهره برد تا به عزيزان دور و نزديك ياداوري كرد دوستشان داريم، كنارشان هستيم و مهمتر از همه آنها را در ترس رها نميكنيم و تنها نميگذاريم زيرا در اين احوال «تنها چيزي كه بايد واقعا از آن بترسيم، خود ترس است.»