گروه اجتماعي
11 نفر در يك قاب كنار هم ايستادهاند و رو به دوربين علامت پيروزي نشان ميدهند؛ با ماسك و عينك و لباس سراسري سفيد. اسمها روي همان لباسهاي محافظ با ماژيك نوشته شده تا بتوانند يكديگر را تشخيص دهند.
عكس از بيمارستان مسيح دانشوري رسيده و حالا در شبكههاي اجتماعي دست به دست ميچرخد. پزشكان و پرستاران پس از مدتها دوباره در مركز توجه قرار گرفتهاند و اينبار نه صحبت از دستگاه كارتخوان است و نه خطاي پزشكي. اينبار نام چهرههايي كه پشت ماسك پنهان شده؛ خط مقدم مبارزه با كرونا است.
در روزهاي تبدار شيوع، خبرها و عددهاي منتشر شده نگراني كمسابقهاي را همراه با پيشرفت ويروس به همراه آوردهاند. شايد براي همين است كه انتشار يك ويدئو (باز هم از بيمارستان مسيح دانشوري) اين همه مورد استقبال قرار گرفت. دكتر رزيتا ابوالقاسمي و دكتر علياصغر باباجاني دو پزشكي بودند كه با مثبتشدن تست كرونا در اين بيمارستان بستري و قرنطينه شدند. شايعه درگذشت دكتر باباجاني پس از مدتي در شبكههاي اجتماعي دست به دست شد اما حالا كانال خبري پزشكان با انتشار ويديويي نشان ميدهد كه هر دو پزشك رو به بهبود هستند و در حال بازيابي وضعيت سلامتشان.
اين ترس و نگراني از ابتلا در روزهاي گذشته در ميان كادر درماني و البته خانوادههايشان وجود داشته است. پزشك يكي از بيمارستانهاي دولتي تهران كه در روزهاي گذشته يكي از مراكز مراجعه بيماران مشكوك و مبتلا به كرونا بوده است به «اعتماد» ميگويد بخشي از اين دغدغهها را همان زماني كه اين شغل را انتخاب ميكرده پذيرفته: «بايد بپذيريم كه كار كردن به عنوان بخشي از كادر درمان هميشه ويژگيهاي شغلي خودش را دارد، درست مثل زماني كه به دليل شدت آلودگي هوا اگر سايرين تعطيل يا خانهنشين شوند، كادر درماني اتفاقا بايد بيشتر حضور داشته باشند، شيوع بيماري هم همان حكم را دارد. كسي كه انتخاب ميكند آتشنشان يا خبرنگار باشد هم دارد به نسبت خودش خطراتي كه همراه با اين حرفه ميآيد را ميپذيرد.» اما وقتي صحبت از اپيدمي در ميان باشد بخشي از اين خطرات ديگر از آن انتخاب و ريسكپذيري شخصي فراتر ميرود: «موضوع اين است كه به غير از ماهيت شغلي، اين را هم بايد در نظر گرفت كه هر يك از اين اعضاي كادر درمان، پدر و مادر هستند، همسر هستند، فرزند كساني هستند كه ديگر فقط مساله سلامت خودشان در ميان نيست. خود من و همه همكارانم الان بيشتر نگران حفظ سلامت اعضاي خانوادهمان هستيم. اين آن نكتهاي است كه استرس كار ما را زياد كرده. در حال حاضر چيزي به اسم قرنطينه كامل نداريم و به همين سبب افراد بين خانه و بيمارستان تردد ميكنند، برخي از همكارانم ميگويند اغلب وقتشان را در خانه هم در يك اتاق جدا سپري ميكنند.»
براي كساني كه ميدانند پزشك يا پرستاري در مجاورت يا حتي همسايگيشان وجود دارد گاهي ترس شكل شديدتري هم به خود ميگيرد اما اين پزشك ميگويد كه از قضا آدمها بايد بدانند كه اين اعضاي كادر درماني دارند مسائل بهداشتي و ايمني بيشتري را رعايت ميكنند، اتفاقي كه در مراكز تجمع، تاكسيها و ادارات كمتر رخ ميدهد.
سال 90-89 كه شيوع آنفلوآنزاي H1N1 كه به آنفلوآنزاي خوكي شهرت پيدا كرد در ايران دامنهدار شد، اين پزشك تجربه مشابهي را پشت سر گذاشته است اما اينبار موضوع تفاوتهاي بزرگي با آن زمان دارد: «آن موقع بيماران جلوي چشم ما ميمردند اما بيرون از بيمارستان نگراني تا اين حد زياد نبود. شبكههاي اجتماعي اينقدر در دسترس نبودند و براي همين ترس به اندازه امروز بالا نگرفته بود. الان مشخصات يكي از بيماراني كه در حال درمان بود را در فضاي مجازي منتشر كرده و خبر از فوتش داده بودند! البته آنقدر اطلاعات ضدونقيض هم به مردم داده شده كه اين ترس و سردرگمي را درك ميكنم.» شايد براي همين است كه ميگويد در كنار خانواده خودش و همكارانش به وضعيت روحي و فكري و سلامت خانواده بيماران هم بسيار فكر ميكند: «آن وضعيت را بايد درك كرد، اغلب كساني كه عزيز بستري شده دارند نميتوانند ملاقات داشته باشند، حتي در صورت بهبود هم توصيه شده كه تا مدتي كه فرد ترخيص شده در يك منزل بدون حضور ديگران زندگي كند. همه اين اتفاقات را شايد قبلا در خبرهايي كه از چين ميآمد ديده بوديم اما حالا كه دارد در نزديكي خودمان رخ ميدهد كمي زمان ميبرد تا همه باور كنند. حس من اين است كه اين باور در روزهاي گذشته بيشتر شده و مردم دارند ميزان حضور در اماكن عمومي و حتي ديدوبازديدها را كم ميكنند. اگر اين باور در همه به وجود بيايد ميتوانيم اپيدمي را كنترل كنيم.»
ميگفتند به خطرش نميارزد
هفته گذشته وقتي شيوع كرونا در كشور تاييد شد براي شيفت شب مثل هميشه به بيمارستان رفت. اينبار قبل از بخش مستقيم هدايت شدند به دفتر رييس: «دو تا ماسك معمولي دادند و گفتند سعي كنيد تا آخر شيفتتان آنها را حفظ كنيد، ماسك كم داريم. شيفتهاي ما 13 ساعته است، يعني دو تا ماسك داشتم از آغاز شب تا 8 صبح كه بايد با همانها ميساختم.»
پرستار يكي از بيمارستانهاي تامين اجتماعي در تهران ميگويد در ابتداي كار شرايط آنقدر غيراستاندارد بوده است كه خانواده و نزديكانش از روي نگراني گفتهاند كارش را مدتي رها كند: «ميگفتند با اين شرايط ارزشش را ندارد سر كار بروي توصيه ميكردند خانه بمانم اما در همين وقتها است كه بايد به داد هم برسيم.»
حالا تعداد سهميه ماسكها بيشتر شده، در هر شيفت چهار ماسك به اضافه گانهاي يكبار مصرف داده ميشود اما شرايط ايزوله و تشخيص همچنان لنگ ميزند: «يكي از موارد مشكوك كه به بيمارستان ما آوردند 48 ساعت در بخش اورژانس بستري بود و بعد از او مريضهاي ديگري روي همان تخت خوابيدند، همراه بيمار بالاي آن تخت حاضر شد و حالا گفتهاند كه آن بيمار به دليل ابتلا به كرونا فوت كرده است.» همه اين مشاهدات روزمره در بيمارستان به آن نگرانيهايي كه همراه خبرها ميآيند افزوده ميشود. سمت ديگر اين سختي هم مراجعاني هستند كه در شرايط سخت بخشي از اتهام را متوجه آنان ميدانند: «مردم آنقدر بياعتماد شدهاند كه فكر ميكنند در بيمارستانها هميشه سليقهاي برخورد ميشود يعني حتي وقتي ميگوييم در اورژانس اجازه ملاقات نداريد هم عصباني ميشوند در حالي كه يك سري قانون هست كه بايد از آنها تبعيت كرد تا خودشان و ديگران در معرض خطر قرار نگيرند.»
در اين شرايط پرستار بخش اورژانس سعي ميكند دلش را به مراقبتها و انرژي دادن خانواده و دوستانش خوش كند، همان كساني كه نگران است مبادا تبديل به عامل انتقال بيماري به آنها شود. اين حرفي است كه آن پزشك هم در گفتوگويش به آن اشاره كرد: «دوستانم و بعضي بيماران قبليام با من تماس ميگيرند، از حالم ميپرسند و قوت قلب ميدهند. چند روزي هم هست در فضاي مجازي دارند به پزشكان و كادر درماني توجه ميكنند انگار ناگهان موقعيتي پيش آمده تا همه يادشان بيايد كه پزشكان چقدر نقش نجاتدهنده دارند.»